بررسی دو تصمیم تاکتیکی پیولی که منجر به کسب سه امتیاز داربی شد

داربی دلامدونینا در هفته‌ی پنجم رقابت‌های سری‌آ در حالی میان نایب‌قهرمان و قهرمان سال قبل برگزار شد که هر دو تیم به دنبال کسب پیروزی برای صعود به بالای جدول بودند. میلان با دو تساوی برابر آتالانتا و ساسولو و شروعی نه چندان مقتدرانه یک امتیاز کمتر از اینتری داشت که به جز باخت برابر لاتزیوی ساری، سه بازی دیگر را با پیروزی پشت‌ سر گذاشته بود. در نتیجه هر دو تیم با رویکردی تهاجمی وارد زمین شدند تا یکی از زیباترین داربی‌های سال‌های اخیر رقم بخورد. یک بازی پرگل، با موقعیت‌های فراوان و نبردهای رو در روی جذاب […]

داربی دلامدونینا در هفته‌ی پنجم رقابت‌های سری‌آ در حالی میان نایب‌قهرمان و قهرمان سال قبل برگزار شد که هر دو تیم به دنبال کسب پیروزی برای صعود به بالای جدول بودند. میلان با دو تساوی برابر آتالانتا و ساسولو و شروعی نه چندان مقتدرانه یک امتیاز کمتر از اینتری داشت که به جز باخت برابر لاتزیوی ساری، سه بازی دیگر را با پیروزی پشت‌ سر گذاشته بود. در نتیجه هر دو تیم با رویکردی تهاجمی وارد زمین شدند تا یکی از زیباترین داربی‌های سال‌های اخیر رقم بخورد. یک بازی پرگل، با موقعیت‌های فراوان و نبردهای رو در روی جذاب بین بازیکنان دو تیم که البته گاهی هم با تنش همراه بود – و کیست که نگوید وجود این تنش‌ها تا حد نرمال خود از عوامل افزایش جذابیت بازی است. در این دیدار هر دو تیم در مقاطعی کنترل میدان و به اصطلاح «مومنتوم» را در اختیار داشتند و در نهایت این میلان بود که توانست با استفاده‌ی بهتر از بازه‌های برتری خود، بازی را به سود خود به پایان ببرد.

در این یادداشت قصد تحلیل تاکتیکی کل بازی را نداریم، یعنی این نوشته آنچه به اصطلاح رایج «آنالیز بازی» یا match analysis می‌نامند نیست، بلکه قصد داریم به طور مختصر به دو تصمیم تاکتیکی استفانو پیولی بپردازیم که نقش مهمی در نتیجه‌ی نهایی بازی داشت. اولی تصمیمی بود که قبل از شروع بازی گرفت و در دستورالعمل تاکتیکی تیم قرار داد و دومی تصمیمی که در اواخر بازی زیر فشار بی‌امان حملات اینتر اتخاذ کرد.

تصمیم اول: عدم تقارن محور دوگانه و استفاده‌ی تاکتیکی از ساندرو تونالی در سمت چپ زمین

میلان پیولی روی کاغذ تقریبا همیشه با سیستم 1-3-2-4 بازی می‌کند. پیولی هم مانند بیشتر مربیانی که با این سیستم به موفقیت رسیده‌اند، از روش عدم تقارن میان مدافعان کناری و همینطور وینگرها در سمت راست و چپ زمین به خوبی بهره می‌گیرد. در واقع بدون انجام این کار سیستم 1-3-2-4 در حمله به یک چیدمان پیش‌بینی‌پذیر و در دفاع – خصوصا ترنزیشن منفی – به یک چیدمان آسیب‌پذیر تبدیل می‌شود. از همان ابتدای استیلای سیستم 1-3-2-4 در قرن بیست‌ویکم یعنی در پورتوی مورینیو، این عدم تقارن بخش مهمی از استراتژی تیمی برای سردرگم کردن و برهم زدن نظم دفاعی حریف و همینطور دادن امنیت بیشتر به تیم خودی در مقابل ضد حمله بود. به این مسئله قبلا به طور ویژه در مقاله‌ای که به بررسی تاکتیک‌ها و استراتژی مورینیو در پورتوی قهرمان اروپا اختصاص داشت، پرداخته‌ایم. اما بر خلاف بازیکنان کناری، دو هافبک میانی این سیستم که به محور دوگانه هم معروف هستند، معمولا متقارن و متوازن بازی می‌کنند. این دو بازیکن که ستون تیم به شمار می‌آیند خصوصا در نسخه‌های کلاسیک و قدیمی‌تر ۱-۳-۲-۴، چنان با هم متقارن و همگام بازی می‌کردند که برخی مربیان به عنوان دستورالعمل تاکتیکی به آنها می‌گفتند که باید فرض کنید با یک کش به طول بیشینه‌ی 15 یارد به هم متصل شده‌اید. حتی شایعاتی مبنی بر تمرین دادن مربیان مولف این سیستم با استفاده از طناب واقعی و بستن این دو بازیکن به هم نیز گاهی شنیده می‌شد، گرچه کسی به صورت واقعی تصویر آن را ندیده! خلاصه‌ی امر اینکه درک رایج از نقش این دو بازیکن داشتن تقارن و توازن است. به مرور زمان مربیانی که از سیستم 1-3-2-4 استفاده می‌کردند، با توسعه‌ی درک از فازهای مختلف بازی، در بخشی از این تقارن دست بردند. این عدم تقارن که امروزه رایج شده معمولا در فاز بازیسازی از عقب (build-up) رخ می‌دهد، به این صورت که با توجه به شیوه‌ی پرس حریف و شکل پخش توپ تیم خودی، ممکن است به طور موقت این بازیکنان از حالت تقارن مرکزگرای خود خارج شوند. برای مثال، خود استفانو پیولی از فصل قبل در فاز بیلداپ شروع به استفاده از روش ویژه‌ای کرد. فرانک کسیه که معمولا یکی از دو بازیکن فیکس محور دوگانه بود، در زمان بازیسازی از عقب به جای تئو هرناندز به سمت چپ دفاعی می‌رفت تا این مدافع کناری بتواند کاملا بالا بیاید یا به سمت مرکز حرکت کند و از ویژگی‌ حمل توپ بی‌نظیر خود استفاده کند. این ویژگی به مرور تکامل بیشتری پیدا کرد. با خروج کسیه از میلان این نقش به تونالی سپرده شده. اگر بازی‌های ابتدایی فصل را ببینید متوجه خواهید شد که گاهی حتی در زمان بیلداپ تئو کاملا در مرکز زمین و موقعیت یکی از دو محور دوگانه قرار گرفته و کاملا به یک مدافع کناری مقلوب (inverted fullback) تبدیل می‌شود. به جز این موضوع که برای لحظات محدود بیلداپ ساندرو تونالی را از مرکز دور می‌کند، پس از گذشتن توپ از پرس حریف و یا تغییر مالکیت، تونالی به سرعت به موقعیت مرکزی خود در تقارن با بن‌ناصر برمی‌گردد. نگاهی به نقشه‌ی حرارتی این دو بازیکن در دو بازی قبلی که کنار هم به میدان رفتند، به خوبی گویای این امر است که علیرغم انحراف‌های اندک، برآیند کلی حضور این دو بازیکن در زمین تقریبا متقارن است و هر دو بازیکن مرکز زمین به اضافه‌ی فضاهای کناری سمت خود را پوشش می‌دهند.

نقشه‌ی حرارتی تونالی و بن‌ناصر مقابل بولونیا. همان طور که در تصویر مشخص است، هر دو بازیکن بیشتر در فضاهای مرکزی حضور دارند و هر کدام به کناره‌های سمت خود نیز اضافه می‌شوند. در مجموع، می‌توان گفت به جز انحراف‌های جزئی، شکل بازی این دو بازیکن متقارن است.

اما در بازی مقابل اینتر تمام این شرایط دگرگون شد. در زمان بیلداپ بیشتر مواقع تئو در جای خود در عقب زمین باقی بود و بسیار کمتر از سایر بازی‌ها به سمت مرکز حرکت می‌کرد – به دلیل و چگونگی این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت. تفاوت رویکرد تئو نیز از مقایسه‌ی نقشه‌ی حرارتی او مقابل آتالانتا و اینتر به خوبی قابل مشاهده است.

نقشه‌ی حرارتی تئو هرناندز مقابل آتالانتا (چپ) و اینتر (راست). کاهش حرکت مرکزگرای مقلوب (inverted) در بازی مقابل اینتر کاملا قابل مشاهده است.

اما نکته‌ی مهم و کلیدی‌ای که پیولی در این بازی تغییر داد نه صرفا عقب ماندن تئو – که چنان چیز پیچیده‌ای نیست؛ در بازی برابر یک تیم قوی منطقی است که فولبک تهاجمی کمتر نفوذ کند – بلکه ترکیب آن با یک تصمیم دیگر است: برهم زدن تقارن محور دوگانه و سپردن یک نقش ویژه به تونالی.

حالا اگر نگاهی به نقشه‌ی حرارتی تونالی و بن‌ناصر در بازی داربی برابر اینتر بیاندازید، از تفاوت منطقه‌ی حضور ساندرو تونالی حیرت خواهید کرد. تفاوت به قدری واضح و گویا است که نیازی به توضیح ندارد. ساندرو تونالی در این دیدار بیش از آنکه در نقش یک هافبک مرکزی بازی کرده باشد، در سمت چپ زمین و کنار خط حضور داشته است. شدت این امر به شکلی است که تونالی به ندرت در فضاهای مرکزی تردد می‌کند. ایستگاه او سمت چپ کنار خط است و حضورش در مرکز زمین منحصر به اضافه شدن‌های گاه و بیگاه. این را به هیچ عنوان نمی‌توان حاصل جریان بازی دانست و قطعا دستور مشخصی از سوی پیولی در این زمینه صادر شده بود.

نقشه‌ی حرارتی تونالی و بن‌ناصر مقابل اینتر: نه تنها خبری از تقارن نیست، بلکه تمرکز مناطق حضور تونالی بیشتر مشابه یک هافبک چپ و یا حتی وینگ‌بک چپ است.

اما چرا پیولی تصمیم به چنین کاری گرفت؟ پس از غور در این پرسش دو دلیل عمده به ذهن می‌رسد که البته کاملا به هم مرتبط هستند.

۱. مهار دومفریز و بارلا

وینگ‌بک راست هلندی اینتر از همان آغاز فصل قبل و پس از جانشینی اشرف حکیمی، به سرعت تبدیل به یکی از تاثیرگذارترین بازیکنان هجومی تیم شد. درست مانند تیم کنته، اینتزاگی هم استفاده‌ی ویژه از وینگ‌‎بک سمت راست خود را همیشه مدنظر دارد. با حضور میلان اشکرینیار و قدرت پوشش و دفاع کلیدی او در سمت راست، وینگ‌بک این سمت آزادی زیادی برای اضافه شدن به حمله پیدا می‌کند. دومفریز با تکنیک، سرعت و حتی قدرت سرزنی و تمام‌کنندگی بالای خود همواره یکی از نقاط اتکای اینتر در خط حمله بوده است. این سمت زمین اینتر با اضافه شدن بارلا و لاوتارو مارتینز یکی از مهم‌ترین و خطرناک‌ترین کانون‌های ایجاد برتری نفری (overload) اینتر نیز است و پیولی در داربی‌های قبلی به اندازه‌ی کافی از این سمت ضربه خورده بود که بداند مهار دومفریز کلید کاهش موقعیت‌های خطرناک اینتر است.

انتقال تونالی به سمت چپ با دادن یک نفر اضافه از برتری نفری اینتر جلوگیری می‌کرد و تونالی با پرس کردن بارلا و بستن مسیر نفوذ او، با خیال راحت دومفریز را به تئو می‌سپرد تا او را دفاع کند. این شیوه تا حد بسیار خوبی موثر افتاد. گرچه دومفریز همچنان زهردار بود و در یکی دو صحنه – از جمله صحنه‌ی مشکوک به خطا در نیمه‌ی دوم – تئو هرناندز را جا گذاشت، اما در مجموع می‌توان گفت زهر سمت راست اینتر نسبت به گذشته تا حد زیادی گرفته شد؛ خصوصا در نیمه اول که تقریبا هیچ حرکت اینتر از سمت راست به نتیجه نرسید.

۲. ایجاد برتری نفری هجومی

همان‌طور که گفتیم دو دلیل کاملا به هم مرتبط هستند. با افزایش وظایف دفاعی تئو و کاهش فرارهای ویرانگر او و همین‌طور ترکیب‌های دو نفره‌اش با لیائو و سپس اضافه شدن ژیرو، بخش مهمی از نقطه قوت میلان یعنی تلاش برای ایزوله کردن لیائو در موقعیت یک برابر یک و یا ایجاد اوورلود و بازی ترکیبی در سمت چپ از بین می‌رفت. با توجه به ضعف تکنیکی بازیکنان سمت راست زمین و این حقیقت که پیولی نمی‌تواند اتکای زیادی به بازیکنان آن سمت برای خلق موقعیت بکند، اضافه شدن تونالی به این بخش زمین علاوه بر ایجاد استحکام دفاعی، حفظ تعداد نفرات هجومی علیرغم وظایف دفاعی تئو را نیز هدف گرفته بود. کاری که تونالی به خوبی انجام داد و بالانس بین حمله و دفاع طوری شد که سمت راست اینتر که معمولا نقطه قوت این تیم است از کار افتاد و میلان در خط حمله همچنان از سمت چپ زهردار و خطرناک بود؛ طوری که هر سه گل این تیم از این ناحیه حاصل شد. در واقع پیولی یک بازیکن به جایی اضافه کرد که نقطه قوت هر دو تیم بود. این بازیکن یعنی ساندرو تونالی با ایفای همزمان وظایف دفاعی و هجومی موفق شد نقطه قوت حریف را خنثی و نقطه قوت تیم خودی را تقویت کند.

تصویری از بیلدآپ میلان: تئو هرناندز مقابل اینتر در موقعیت طبیعی فول‌بک چپ و ساندرو تونالی درست جلوی او لب خط قرار گرفته‌اند.

اما اگر همه چیز در فوتبال به همین سادگی بود، مربیگری کار راحتی به شمار می‌آمد. حریف در یک نقطه قوی است پس یک بازیکن به آن نقطه اضافه می‌کنیم و تمام! اما این مسئله بعد دیگری هم دارد و آن فضای خالی‌ای است که با تغییر موقعیت آن بازیکن ایجاد می‌شود. در این مورد، این فضای خالی از قضا یکی از کلیدی‌ترین فضاهای دفاعی تیم بود که با رفتن تونالی به لب خط ایجاد می‌شد. پیولی برای جلوگیری از ضربه خوردن در این فضا چند راهکار را مدنظر قرار داده بود تا با ترکیب آنها بتواند هم سمت چپ خودی و راست حریف را در اختیار بگیرد و هم کم‌ترین آسیب را از این فضای خالی‌شده ببیند. این راهکارها از این قرار بودند:

  • اسماعیل بن‌ناصر – افزایش عرض حرکت

اولین راهکار افزایش عرض موقعیت بن‌ناصر بود که در نقشه‌ی حرارتی هم کاملا مشخص است. در این بازی بن‌ناصر وظایف دفاعی بسیار بیشتری به عهده داشت (نقشه حرارتی او را با بازی مقابل بولونیا مقایسه کنید). پیولی از بن‌ناصر خواسته بود که از طول محدوده‌ی حرکتش بکاهد و به عرض اضافه کند تا بتواند جای خالی تونالی را در سمت مخالف در فاز دفاعی پر کند.

  • یارگیری شدیدتر مدافعان مرکزی

مدافعان مرکزی میلان همیشه بالا بازی می‌کنند و به صورت اگرسیو به مهاجمانی که در فضای بین خطوط صاحب توپ می‌شوند، هجوم می‌برند. در این بازی به دلیل جای خالی تونالی، کالولو و توموری وظیفه داشتند حتی بالاتر بیایند و با دفاع انفجاری به محض رسیدن توپ به این فضا، بازیکن هدف را پرس کنند.

  • ساندرو تونالی- جای خالی خودت را پر کن!

و نهایتا راهکار بعدی در انرژی خود تونالی نهفته بود. او وظیفه داشت همزمان که در سمت چپ وظایفی که شرح دادیم را اجرا کند، نگاهش در موقعیت دفاعی به مناطق مرکزی‌تر نیز باشد و در صورت نیاز با دوندگی و انرژی زیاد خود فضاهای مرکزی را نیز دفاع کند. تونالی در این بازی بی‌امان می‌دوید و درگیر می‌شد و به همین دلیل بود که در اواخر بازی و دقایقی قبل از تعویض واقعا توانی برای او نمانده بود. ایفای چنین نقشی، یعنی تمرکز بازی در مناطق شلوغ کنار خط سمت چپ – جایی که هر دو تیم سعی در ایجاد برتری عددی دارند – و همزمان مشارکت دفاعی در سایر مناطق، به اندازه‌ی دو نفر از او انرژی گرفت.

اما در نهایت و علیرغم تمام این راهکارها، میلان نتوانست کاملا این جای خالی را پر کند. گل اول اینتر نتیجه‌ی مستقیم همین فضای خالی است. این گل که در نگاه اول برای فوتبال در چنین سطحی بسیار عجیب به نظر می‌رسد، حاصل مجموعه‌‎ای از عوامل بالا به اضافه‌ی تعلل دکیتلاره است. اینتر فضای مرکزی را هدف قرار می‌دهد. توموری برای پر کردن جای خالی وسط زمین، به منتهای ممکن بالا آمده تا کوره‌آ را پرس کند. کالولو هم بالا آمده تا مارتینز را پرس کند. ساندرو تونالی که لحظاتی قبل مشغول پرس بارلا در سمت چپ بود، خیلی از صحنه دور است و به موقع نمی‌رسد. بن‌ناصر هم به تنهایی برای دفاع کافی نیست. از سوی دیگر، دکیتلاره که در این صحنه کنار برزویچ دیده می‌شود، ناگهان او را رها می‌کند و این اتفاق باعث می‌شود که بروزویچ در یک فضای عجیب و فراخ پشت دفاع میلان صاحب توپ شود و گل بزند.

صحنه‌ی منجر به گل اول اینتر: توموری کاملا در مرکز زمین کنار بن‌ناصر در موقعیت طبیعی یک هافبک میانی قرار دارد؛ یعنی در جای خالی تونالی. فلش‌ها محل حضور تونالی و توموری را ثانیه‌ای قبل از این صحنه نشان می‌دهند.

یعنی این تاکتیک پیولی پیش از آنکه برتری میلان در سمت چپ را رقم بزند، موجب برتری اینتر در مرکز زمین شد و آسیب جای خالی تونالی زودتر از منفعت برتری نفری در چپ، خودش را نشان داد. نکته‌ی مهم اما این است که علیرغم این اتفاق پیولی از ادامه‌ی اجرای آن دست نکشید. او به برنامه‌ای که از قبل چیده بود ایمان داشت و احتمالا به ریسک ماجرا هم آگاه بود. پس از ضربه خوردن از این ناحیه همچنان به همان روش ادامه داد. ممکن بود ماجرا به شکل دیگری پیش برود و در نهایت هزینه‌ی ریسک از فایده آن بیشتر شود، اما در این بازی این اتفاق رخ نداد و پیولی مزد شجاعتش را در اتخاذ این تاکتیک پر ریسک گرفت.

تصمیم دوم: تعویض کالابریا و اضافه کردن سیمون کیئر به قلب دفاع در ۱۰ دقیقه‌ی پایانی

دومین تصمیم حیاتی پیولی در این دیدار به اندازه‌ی تصمیم نخست پیچیده نیست و نیازی به شرح و تفسیر مفصل ندارد، اما شاید به همان اندازه در حفظ برتری و کسب سه امتیاز موثر بوده باشد.

پس از اینکه ادین ژکو گل دوم را به ثمر رساند، اینتر شروع به ارائه‌ی فوتبالی کرد که احتمال گل زدن این تیم در هر دقیقه از احتمال گل نزدن بیشتر بود. تیم میلان انگار ناگهان مسخ شده باشد توان واکنش مناسب و به موقع به امواج پیاپی حمله اینتر را نداشت و موقعیت پشت موقعیت بود که روی دروازه‌ی این تیم ایجاد می‌شد. پس از اینکه چند بار مایک منیان با سیوهای استثنایی اجازه نداد بازی مساوی شود، پیولی در دقیقه‌ی 82 واکنش نهایی خود را نشان داد. این امر که مربی باید در این لحظه تعویض کند و تغییری ایجاد کند کاملا مشخص بود، زیرا در غیر این صورت بعید بود تیم زیر طوفان حملات اینتر دوام بیاورد. اما چه تغییری؟ مربی باید خیلی سریع به این پرسش پاسخ می‌داد که کجای کار می‌لنگد؟ در واقع چه چیزی خراب شده که تیم حتی توان ایجاد انسجام در دفاع و کنترل حملات حریف را ندارد؟ نخستین پاسخ به این سئوال در همان نکات مربوط به تصمیم تاکتیکی اول بیان شده است: خستگی ساندرو تونالی و بن‌ناصر. گفتیم که تونالی وظیفه‌ی جدیدی به عهده داشت و همزمان باید در پر کردن جای خالی خودش در مرکز زمین نیز مشارکت می‌کرد. تونالی در دقیقه‌ی 80 دیگر توانی برای جنگیدن نداشت. بن‌ناصر هم از سوی دیگر با درگیری بیشتر در کنش‌های دفاعی تیم بسیار خسته شده بود. توجه به این نکته اساسی است که کنش دفاعی به دلیل درگیری فیزیکی شدیدتر معمولا از وظایف هجومی انرژی‌گیرتر است. تکل زدن، تلاش برای قطع توپ و مهار بازیکنان حریف در حالی که باید وظایف دفاعی منطقه‌ای را هم انجام دهید، به شدت انرژی‌گیر است. به همین دلیل بن‌ناصر هم دیگر توان دفاعی ابتدای بازی را نداشت. به نظر می‌رسید تصمیم منطقی بیرون کشیدن هر دو بازیکن و فرستادن دو نفر از هافبک‌های روی نیمکت (پوبگا، عدلی، باکایوکو و فرانکس) به جای آنها باشد.

اما پیولی به خوبی یک ایراد دیگر را هم تشخیص داد. کالابریا در حال تجربه کردن یکی از اپیزودهای جا ماندن مداوم خود بود. روی گل دوم تعلل او در دفاع دارمیان به خوبی مشخص است. گوزنس تازه‌نفس هم کنار زمین آمده بود تا تعویض شود و در آن نقطه قرار بگیرد. پیولی در این زمان ترجیح داد بن‌ناصر خسته را در زمین نگه‌دارد. او فقط تونالی را از زمین خارج کرد و پوبگا به جایش آمد و از این لحظه دو هافبک دفاعی میلان در راست و چپ مرکز زمین متقارن شدند. پوبگا به هیچ وجه مانند تونالی روی خط نمی‌رفت و حضورش منحصر به دفاع در مناطق مرکزی و نیم‌فضای سمت چپ بود. تصمیم پیولی این بود که تعویض آخرش را صرف بیرون کشیدن کالابریا و آوردن سیمون کیئر به زمین کند. با این تغییرات کالولو به سمت راست آمد و جای کالابریا را در دفاع راست گرفت. اما نگاه دقیق‌تر به شکل قرارگیری مدافعان میلان در زمان خیمه‌ی اینتر نشان می‌دهد که تیم در زمیان عقب‌نشینی شکلی شبیه دفاع سه نفره به خود گرفته بود و سلماکرز و تئو به کمک کالولو، کیئر و توموری خط پنج نفره‌ای تشکیل می‌دادند. این موضوع باعث افزایش عرض خط دفاع و تسهیل بستن فضاهای کنار محوطه‌ی جریمه که اینتر در این دقایق هدف قرار داده بود، شد. علاوه بر آن، اضافه شدن سیمون کیئر به مرکز خط دفاع و توانایی بالای او در گردش توپ موجب شد میلان بیلدآپ کنترلی موفقی را از عقب زمین اجرا کند و ابتکار عمل را در دقایق باقی‌مانده از اینتر بگیرد. از زمان این تعویض تا پایان بازی، نه تنها فشار حملات اینتر به شدت فروکش کرد و موفق نشدند موقعیت‌ چندان خطرناکی ایجاد کنند، بلکه در باز‌پس‌گیری توپ از میلان نیز با دشواری مواجه شدند. در نهایت میلان توانست با حفظ برتری و کنترل اینتر در پایان بازی، سه امتیاز را به حساب خود بریزد.

خط دفاع پنج نفره‌ی میلان پس از ورود سیمون کیئر به زمین

در فصل قبل و در ماه‌های فراز و فرود میلان و خصوصا در پی عملکرد ضعیف برخی مهره‌ها، بسیاری از هواداران و حتی تحلیلگران توقع داشتند پیولی سیستم بازی تیمش را تغییر دهد – چیزی که هم اکنون هم ادامه دارد. البته توانایی بازی با سیستم‌های مختلف برای یک مربی امتیاز ویژه‌ای است. اما شاید دلیل اصرار و علاقه‌ی پیولی به حفظ چیدمان 1-3-2-4 روی کاغذ این باشد که او در مقاطع مختلف توانسته با ایجاد تغییراتی در شکل اجرای این سیستم، نتیجه‌ی مورد نظر خود را بگیرد. در واقع او تنوع و تطبیق‌پذیری لازم را نه با تغییر سیستم پایه که با ایجاد انحراف در اجرای آن به دست می‌آورد. از این نظر سیستم 1-3-2-4 یکی از بهترین سیستم‌های پایه است، زیرا با تغییرات اندکی قابلیت تطبیق و تغییر را دارد. طوری که روی کاغذ چیدمان همان باشد، اما در عمل شاهد اجرای شیوه متفاوتی باشیم؛ مانند آنچه در مقاطع مختلف داربی دلامدونینا رخ داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *