صبح روز پنجشنبه سوم جولای ۲۰۲۵ با خبر شوکه کنندهای آغاز شد. بر حسب عادتی که به نظر جهانگیر شده، روز خود را با پیدا کردن کورمال کورمال گوشی در اتاق نیمه تاریک، آغاز کردم و شروع کردم به بالا و پایین کردن کانالها و اکانتهای خبری، که مبادا اتفاقی در جهان افتاده باشد و من همان اول صبح از آن بیخبر بمانم.
برخلاف بیشتر روزها که معمولا خبر خاصی نیست. این بار صبح با یک شوک وحشتناک آغاز شد. دیوگو ژوتا ستاره لیورپول و تیمملی پرتغال در اثر حادثه رانندگی در اسپانیا جان باخت. تنها چند روز پس از مراسم ازدواجش در حالی که با خودروی لامبورگینی سوپراسپورت خود در منطقه زامورا -استانی غربی در اسپانیا نزدیک مرزهای شمالی پرتغال- در حال رانندگی بود جان باخت.
مطابق گزارش پلیس اسپانیا حادثه بر اثر ترکیدن لاستیک خودرو در حال سبقت رخ داده، و این بازیکن ۲۸ ساله به همراه برادر کوچکترش «آندره سیلوا» که در تیم پنافیل در دسته دوم پرتغال بازی میکرد هر دو در اثر آتش گرفتن خودرو جان باختهاند.
خبری بسیار تلخ اما نه چندان نادر در جهان ورزش قهرمانی و به خصوص دنیای سلبریتیها.
پس از شنیدن ماجرا، ذهن من که همیشه به دنبال سوالاتی است که با عدد و رقم پاسخ داده میشوند دچار یک سوال شد: اگر جهان سلبریتیها را یک دنیای جدا از جمعیت عادی در نظر بگیریم -که به دلیل سبک خاص، زندگی در محلههای ثروتمند نشین و تا حدی ایزوله چندان فرض بیراهی نیست- خطر مرگ سلبریتیها نسبت به مردم عادی در اثر حادثه رانندگی چقدر است؟
شروع به جستجو کردم شاید مطالعه آکادمیک و جامعی در این باره انجام شده باشد، اما خیلی زود متوجه شدم که آکادمیسینها به اندازه من بیکار نیستند که برای هر کنجکاوی یک مطالعه جامع انجام دهند. به همین دلیل شروع کردم به جمعآوری داده از مقالات رسانهها و با کمک هوش مصنوعی و تحلیل این مقالهها به نتیجه جالبی رسیدم. در همین نقطه باید بگویم که این نتیجه حاصل یک تحقیق علمی نیست و صرفا از تحلیل اطلاعات پراکنده در اینترنت و مقایسه با دیتابیسهای موجود درباره مردم عادی به دست آمده. برای اینکه مقایسه منصفانهتر باشد سوی دیگر قیاس را صرفا مردم کشورهای پیشرفته قرار دادم که از قضا برای این سوی معادله مقالات و امار قابل اتکایی وجود دارد. در کشورهایی که ما در فارسی با یک اشتباه رایج به عنوان «جهان اول» میشناسیم ریسک مرگ افراد در طول عمرشان در اثر حادثه رانندگی بین ۱.۶ تا ۲ درصد است. سوی دیگر معادله است که دشوار میشود چون در بادی امر تعریف سلبریتی دشوار است و پایگاه داده خاصی برای جامعه سلبریتیها وجود ندارد، و این صرفا یک تعریف نسبی و متکی به برداشت جامعه است. بنابراین مطالعه علمی در این مورد اندک است و معمولا اهداف دیگری را بررسی میکند مانند دستهبندی دلایل مرگ در میان ورزشکاران جوان یا چیزهایی از این دست. اما با این وجود مطالعات ژورنالیستی یا حتی مموراندومهای جالبی در وبسایتهای وکلای حوادث رانندگی وجود دارد که به این کنجکاوی پرداخته و در نهایت نتایجی که از تحلیل این دادهها به دست میآید این است که سلبریتیها نسبت به مردم عادی کشورهای پیشرفته در خطر بیشتری برای مرگ در حادثه رانندگی قرار دارند. دلیل آن هم این است که بیشتر افراد مشهور خودروهای سوپر اسپورت گرانقیمت دارند که قادر به رانندگی با سرعت بسیار بیشتر از خودروهای در دسترس عموم هستند، از سوی دیگر کمتر از جامعه عادی نگران عواقب جریمه شدن بر اثر سرعت بالا -حالا حق بیمه سالانه ماشین دو برابر شود. اتفاقی نمیافتد!- و یا حتی عواقب کیفری مانند رانندگی در اثر الکل یا دراگ هستند. چون وکلای گرانقیمت و حاذق به راحتی پرونده را با کمترین اثر روی زندگی سلبریتی مورد نظر مختومه میکنند.
البته همانطور که بالاتر نوشتم اینهای بیشتر گمانهزنی ژورنالیستی است تا تحلیل علمی و نتیجهگیری دقیق نیازمند این است که تحقیقی جامع و روشمند با رعایت تمام نکات علمی و حذف تمام بایاسها صورت گیرد.
معمولا حادثه رانندگی سلبریتیها، چند نقطه تاریخی و ماندگار دارد که ذهن همه ابتدا به آن سو میرود. شاید نخستین و مهمترین آنها، مرگ پرنسس دایانا باشد که سوژه تحقیقات و حتی تئوری توطئههای بسیار شد. تئوریهایی که انگشت اتهام را به سوی خاندان سلطنتی بریتانیا میگرفت و البته هرگز اثبات نشد. جالب اینجاست که علیرغم اینکه پرنسس دایانا و پارتنرش پشت فرمان خودرو نبودند و راننده اختصاصی آنها نه فقط یک راننده عادی بلکه رییس سکیوریتی هتل معروف ریتز کارلتون پاریس بود، باز هم دلایل کارشناسی مرگ همان بود که برای تصادف بیشتر سلبریتیها اعلام میشود:
- سطح بالای الکل و داروهای ضدافسردگی در خون راننده
- سرعت غیر مجاز خودرو
گویا راننده برای فرار از دست پاپاراتزیهایی که دایانا و دودی فاید را دنبال میکردند با سرعتی دو برابر سرعت مجاز شهری در حال رانندگی بود.

دیگر حادثه که احتمالا همه به یاد میآورند -گرچه دیگر تعداد کسانی که «واقعا» آن را به یاد بیاورند بسیار کم است- مرگ جیمز دین هنرپیشهای که نه فقط به خاطر چهره فتوژنیک بلکه بابت نقشافرینی عالی در فیلمهای کلاسیکی چون «شرق بهشت» الیا کازان و «شورشی بیدلیل» نیکلاس ری، در سن ۲۴ سالی یک ستاره بیبدیل هالیوود بود.
مورد جیمز دین واقعا عجیب است. او به دلیل علاقه ویژه به ماشینهای سوپر اسپورت و خصوصا آخرین ماشینش یعنی پورشه ۵۵۰ اسپایدر روبازی که خودش به آن لقب Little bastard داده بود در ذهن هواداران و حتی در تاریخ به عنوان حادثهای در یاد مانده که در اثر بیاحتیاطی و سرعت بسیار زیاد رخ داده است. حتی افسانههایی از حد سرعتی که او در حال رانندگی بود روی زبانها میچرخید خصوصا در دهه پنجاه میلادی که شبکههای اجتماعی و ارتباطات مانند امروز نبود و مجلهها و روزنامههای زرد هالیوود را در انحصار خود داشتند.
در حقیقت اما حادثه معمولیتر و سادهتر از آن بود. مرگ جیمز دین پس از تحقیقات کارشناسی به عنوان یک حادثه رانندگی با مسئولیت مشترک طبقهبندی شد. جیمز فقط کمی بیشتر از حد مجاز سرعت در حال رانندگی بود -کاری که خیلی از ما نیز در بزرگراهها انجام میدهیم- و در واقع راننده ۲۳ ساله فورد تودور ۱۹۵۰ بود که راه جیمز دین را برید و در اثر بیاحتیاطی او دو خودرو به هم برخورد کردند. اگر سرعت جیمز کمی پایینتر بود او حتی این نیمهتقصیری که به نامش نوشته شد را نیز با خود به جهان مرگ نمیبرد. البته طراحی پورشه اسپایدر 550 و باز بودن کامل خودرو در مرگ او تاثیر داشت. سایر افراد دخیل در تصادف یعنی راننده فورد و سرنشین صندلی مسافر پورشه، از حادثه جان به در بردند.

مورد بعدی که شاید در خاطرهی جمعی جهان باقی مانده باشد حادثه رانندگی است که در واقع حادثه رانندگی نیست. مرگ آیرتون سنا راننده بسیار محبوب برزیلی فرمول یک را نمیتوان حادثه رانندگی تلقی کرد بلکه بیشتر جزو دسته مرگ در حوادث ورزشی است. مرگ سنا نه تنها جهان را تکان داد و در اندوه فرو برد بلکه توجه زیادی را به امنیت رانندگان فرمول یک و نرخ بالای مرگ آنها در حین مسابقه جلب کرد. اینکه در جهان مدرن تماشای ریسک مرگ انسانها نباید دلیل جذابیت یک رشته ورزشی باشد. پس از مرگ سنا در سال ۱۹۹۴ سرمایهگذاری و تلاش علمی-مهندسی بسیاری برای افزایش امنیت رانندگان فرمول یک و سایر مسابقات اتومبیلرانی انجام شد که نتیجه آن پایین آمدن قابل توجه نرخ مرگ و میر و افزایش امنیت رانندگان بود. تلاشی که البته سالها ادامه داشت تا اینکه با مرگ هنری سورتیس در فرمول ٢ در سال ٢٠٠٩ و ژول بیانکی در فرمول ١ سرانجام به به معرفی Halo یا سیستم محافظت از سر در تمامی رقابتهای سری فرمول و برخی دیگر از سری مسابقات سقف باز انجامید که بزرگترین قدم رو به جلو در زمینهی امنیت رانندگان در چند دههی اخیر بوده است.

اما اگر از جهان سلبریتیها به زیرمجموعه فوتبالی آن وارد شویم، اینجا هم چند مورد تلخ و غمانگیز در از دست رفتن جان بازیکنان فوتبال در حادثه رانندگی وجود دارد. که به چند مورد آنها نگاه میکنیم.
۱– گائتانو شیرآ
کسانی که جامجهانی ۱۹۸۲ و جادوی ایتالیا در آن جام را به یاد دارند، شیرآ را به خاطر میآورند. مدافع-هافبکی که بین جنتیله و کولوواتی جنگنده دریایی از آرامش بود و ریتم بازی را با دید بسیار خوب و پاسهای کوتاه و بلند بینقصش تنظیم میکرد. شیرآ که متولد شهر کوچکی درست در میانهی راه میلان و برگامو بود، فوتبال خود را در آتالانتا شروع کرد و خیلی زود در ۲۱ سالگی از این تیم به یوونتوس پیوست. او هرگز یووه را ترک نکرد و با بازوبند کاپیتانی این تیم در سال ۱۹۸۸ در سن ۳۵ سالگی از فوتبال خداحافظی کرد.

گائتانو پس از بازنشستگی از فوتبال به عنوان استعدادیاب و کمک مربی در باشگاه یوونتوس مشغول به کار شد. در سال ۱۹۸۹ او برای تماشای بازی تیم «گورنیگ زابژه» Górnik Zabrze, که قرار بود در جام یوفا با یوونتوس بازی کند، به کشور لهستان سفر کرد. در آن زمان هنوز شوروی و دولتهای اقماری آن فرونپاشیده بودند. خودرویی که گائتانو را جابجا میکرد و شامل چهار سرنشین بود: شیرآ، مترجم او، یک راننده لهستانی و همچنین یک مامور که همه جا همراه آنها بود و به دلیل کمبود سراسری بنزین در صندوق عقب خودرو چهار گالن پر بنزین انبار شده بود. به همین دلیل یک تصادف شاخ به شاخ با یک وانت که شاید در حالت عادی تلفاتی نداشت به دلیل وجود بنزین به انفجار خودرو و مرگ سه نفر از چهار سرنشین انجامید. از جمله گائتانو شیرآ که آندرهآ پیرلو -یکی از بزرگترین هافبکهای بازیساز تاریخ ایتالیا- او را الگوی خود میداند.
۲– خوانیتو
در تاریخ پر افتخار سانتیاگو برنابئو اسامی زیادی با شور و اشتیاق فریاد زده شدند و قطعا خوانیتو یکی از آنهاست. بازیکنی که یک دهه در رئال بازی کرد و از مهمترین عوامل افتخاراتی بود که رئال مابین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۷ به دست آورد. او که متولد اندلس و سواحل جنوبی اسپانیا بود خیلی زود پس از صعود به لالیگا با تیم بورگوس، چشم استعدادیابهای رئال مادرید را گرفت و در ۲۳ سالگی بازیکن این تیم شد. در طی ده سال بازی برای رئال مادرید او پنج قهرمانی لالیگا، دو کوپا دلری و دو جام یوفا با این تیم به دست آورد و یک بار هم بازیکن سال اسپانیا شد. او در یک جامجهانی و دو دوره یورو هم برای تیم ملی اسپانیا به میدان رفت.
خوانیتو پس از جدایی از رئال سه فصل در سطوح پایینتر به فوتبال خود ادامه داد تا اینکه در سال ۱۹۹۱ و پس از بازنشستگی از فوتبال مربی تیم «مریدا» در دسته دوم شد. اما در دوم ماه آوریل ۱۹۹۲ در حالی که از تماشای مسابقه فوتبال تیم محبوبش رئال مادرید برابر تورینو در سانتیاگو برنابئو به مریدا برمیگشت در میانهی راه با یک کامیون تصادف کرد و درجا کشته شد. هواداران رئال خوانیتو را به عنوان یک اسطوره وفادار به باشگاه همواره ستایش میکنند. هنوز هم پس از بیش از سه دهه هواداران رئال در دقیقه ۷ هر بازی (شماره پیراهن او) به پا میخیزند و فریاد میزنند:
¡Illa, illa, illa, Juanito maravilla!
۳- لوری کانینگهام
پیش از آنکه نامهای بزرگی مانند یان رایت، جان بارنز یا پل اینس در فوتبال انگلیس بدرخشند در لیگ برتر و خصوصا تیمملی این کشور کمتر اثری از بازیکنان غیرسفید بود. تبعیض نژادی در انگلیس به حدی بود که بازیکنان سیاهپوست کاملا نادیده گرفته میشدند و تا قبل از دههی هفتاد میلادی به ندرت اثری از بازیکنان سیاهپوست در دسته اول به طور رسمی ثبت شده بود. در تیم ملی انگلستان نیز به طور رسمی تا سال ۱۹۷۸ هیچ بازیکن غیر سفیدپوستی به میدان نرفته بود.
دو بازیکن در میانه دهه هفتاد با درخشش خود این دیوار را شکستند و راه را برای بازیکنان پس از خود در دهههای پیش رو باز کردند. اولین بازیکن که حضورش در تیم ملی بزرگسالان انگلیس به طور رسمی ثبت شده ویو اندرسون است. او به عنوان بک راست ناتینگهام فارست در دسته اول چهره شد. سپس به تیمهای بزرگی چون آرسنال و منچستر یونایتد پیوست و بازیهای زیادی برای این دو تیم انجام داد. او سی بازی ملی هم برای تیم ملی انگلیس انجام داد و حتی با شفیلد ونزدی در نخستین فصل لیگ برتر یعنی فصل ۹۳-۱۹۹۲ هم به میدان رفت و با یک کریر خوب با فوتبال خداحافظی کرد. سرنوشت دیگر بازیکن اما بسیار تلخ بود.

دیگر بازیکن سیاهپوستی که تقریبا همزمان با ویو این سد را شکست لوری کانینگهام بود. او که در سال ۱۹۵۶ از والدین جاماییکایی در لندن متولد شده بود به حدی در فوتبال خوب بود که کسی نمیتوانست او را نادیده بگیرد. پس از درخشش در دسته دوم با تیم «لیتون اورینت» در شمال شرق لندن، کانینگهام در سال ۱۹۷۹ به تیم مطرح وستبرومویچ در دسته اول پیوست و در همان زمان نیز به تیم ملی انگلستان دعوت شد. وستبروم تقریبا همزمان با جذب کانینگهام «سیرل ریجز» و «برندن باتسن» دو بازیکن سیاهپوست دیگر را نیز جذب کرد که در آن زمان حرکتی آوانگارد به حساب میآمد و این باشگاه را در میان نخستین تیمهایی قرار داد که به نبرد با تبعیض نژادی در فوتبال انگلیس رفتند.
کانینگهام اما فوتبالیستی بزرگتر از آن بود که علیرغم نتایج نسبتا خوب، در باشگاهی متوسط مانند وستبروم بماند. او در تابستان ۱۹۷۹ با مبلغ یک میلیون پوند که در زمان خود مبلغ قابل توجهی به حساب میآمد از وستبروم به رئال مادرید پیوست تا نخستین بازیکن سیاهپوست تاریخ این باشگاه باشد. پنج سال حضور او در رئال با فراز و نشیبهای بسیار همراه بود. گرچه هر از گاهی با درخشش در بازیهای مهم خصوصا در اروپا حضور خود را به رخ میکشید اما بیشتر دوران حضور او در این تیم به دست و پنجه نرم کردن با مصدومیتهای مختلف و قرض داده شدن به باشگاههای دیگر گذشت. او در طول ۵ فصل حضور در رئال فقط ۴۴ بار برای این تیم بازی کرد. پس از جدایی از رئال در سن ۲۸ سالگی او همچنان فوتبالیست نسبتا خوبی بود. برای تیمهای مختلف در انگلیس، فرانسه و اسپانیا بازی کرد اما دیگر هرگز به سطح جوانی بازنگشت و به تیم ملی انگلیس نیز دعوت نشد.

کانینگهام در ۳۳ سالگی به تیم دستهدومی رایو وایکانو در اسپانیا پیوست. تیم رایو در شهر کوچک «ویلا د والخاس» در جنوب شرق مادرید قرار دارد. در روز ۱۵ جولای سال ۱۹۸۹ او در حال رانندگی در حومه مادرید بود که خودروی پژو ۲۰۵ او از جاده خارج شد و کانینگهام در سن ۳۳ سالگی از دنیا رفت.
مجسمه کانینگهام کنار دو بازیکن دیگر کاراییبیتبار وستبرومویچ که با لقب Three Degrees شناخته میشدند همچنان جلوی استادیوم وستبروم برپاست.

۴- خوزه آنتونیو ریس
بازیکنی که برای فوتبالدوستان این نسل و یک نسل قبل بسیار شناخته شده است. ریس در تیمهای مطرحی چون رئال مادرید، اتلتیکو مادرید، آرسنال، سویا و بنفیکا بازی کرده و برای تیمملی اسپانیا هم در جام جهانی ۲۰۰۶ به میدان رفته است. ریس در یاد و خاطره آرسنالیها به دلیل حضور در تیم شکستناپذیران یا Invincibles همواره باقی است و با رئال فاتح لالیگا شده. او در سال ۲۰۰۶ تا یک قدمی فتح لیگ قهرمانان با آرسنال نیز رفت. گرچه در فینالی جنجالی -که او در آن از ابتدا به میدان نرفت – آرسنال مغلوب بارسلونای فرانک ریکارد شد تا جای این عنوان در کارنامه افتخاراتش خالی بماند.
اما شاید مهمترین نکته در دوران حرفهای فوتبال ریس قهرمانی در لیگ اروپا باشد. او به شکل اعجاب آوری ابتدا دو بار با اتلتیکو مادرید و سپس سه بار پیاپی با سویا قهرمان این رقابتها شده تا با ۵ قهرمانی در لیگ اروپا بالاتر از همتیمیاش خسوس ناواس که چهار بار قهرمان شده، پر افتخارترین بازیکن تاریخ این تورنمنت باشد.
پایان ریس هم در جادههای اسپانیا رقم خورد. در روز اول ژوئن سال ۲۰۱۹ در حالی که او یک قرارداد ۵ ماهه را با تیم اکسترامادورا در لیگ دسته دوم اسپانیا به تازگی به پایان برده بود، به همراه پسرعمویش در جادهای نزدیک شهر زادگاهش اتررا دچار سانحه شدند. این حادثه به دلیل سرعت بالای اتوموبیل ریس رقم خورد. دوربینهای اتوبان، تصویر مرسدس S-550 او را دقایقی قبل از حادثه در حال حرکت با سرعت ۲۲۰ کیلومتر در ساعت ثبت کردند. خودرو با این سرعت بالا از جاده خارج شد و چند بار بالا و پایین شد و نهایتا آتش گرفت. ریس و پسرعمویش هر دو در جا کشته شدند. فرد سومی هم در ماشین همراه آنها بود که از حادثه جان به در برد.

در ادامه به چند مورد خاص دیگر اشاره میکنیم. بازیکنانی که شاید در سطح جهانی چندان شناخته شده نبودند اما به دلیل خاصی در این فهرست قرار گرفتهاند.
۵- سیروس قایقران
مرگ دلخراش قایقران و فرزندش راستین به راستی برای جامعه فوتبال ایران و خصوصا گیلانیها یک فاجعه به تمام معنا بود. برای درک مفهوم اندوه جمعی کافی بود روز ۱۹ فروردین سال ۱۳۷۷ از چابکسر به سمت انزلی رانندگی کنید. شهرها و روستاها در بهت، پارچههای سیاه از هر سوی آویزان و دستههای عزاداری از هر سو در حرکت. سیروس قایقران فوتبالیست بسیار محبوبی بود. بازیکن شهرستانی که در فوتبال پایتختمحور آن زمان نه تنها از تیمی غیر از استقلال و پرسپولیس به تیمملی رسید بلکه بازوبند کاپیتانی تیم ملی ایران را نیز در تورنمنتهای مهمی چون بازیهای آسیایی ۹۰ و جام ملتهای آسیای ۹۲ به بازو بست. او در حالی که به همراه همسر، برادر همسر و فرزندش از تعطیلات نوروزی در انزلی به تهران باز میگشتند با خودروی رنو ۵ با یک کامیون تصادف کردند. سیروس و فرزند هشت سالهاش راستین کشته شدند و همسر و برادر همسرش نجات یافتند. پس از مرگ او در انزلی بسیاری مسئولان فوتبال این شهر را شماتت کردند که چرا سیروس اسطورهی یگانهی ملوان باید برای امرار معاش به تیم دستهدومی مسعود هرمزگان برود و آنجا مربیگری کند و سوار خودرویی مانند رنو ۵ شود که یک خودروی کاملا شهری است و از ایمنی بسیار اندکی برای رانندگی در جادههای خطرناک کشور برخوردار است. در هر حال سیروس رفت. اما همچنان در شهر انزلی زنده است. روی دیوار هر مغازهای در بازار انزلی عکسی از سیروس هست، و سردیس او نیز در استادیوم تختی انزلی نصب شده است. هواداران ملوان نیز در تمام بازیهای این تیم در ابتدا و میانهی بازی با شعارهای مختلف یاد سیروس قایقران را زنده نگه میدارند.

۶- جی لوید ساموئل
بازیکن دیگری که در یک حادثه دلخراش رانندگی از دنیا رفت و فوتبالدوستان ایرانی خوب او را به خاطر دارند جیلوید ساموئل است. ساموئل در سال ۱۹۸۱ در ترینیداد و توباگو به دنیا آمد اما در انگلیس بزرگ شد و فقط ۱۸ سال داشت که اولین بازی خود را در لیگ برتر برای استون ویلا انجام داد. او در فصل ۲۰۰۲/۰۳ که استون ویلا با دیوید اولری فوتبالی دیدنی به نمایش میگذاشت و سرانجام با رتبه ششم لیگ را به پایان برد، در تمام بازیهای پریمیر لیگ برای این تیم به میدان رفت. او پس از ویلا به بولتون رفت و برای این تیم هم سه فصل در پریمیر لیگ بازی کرد. تا اینکه در سی سالگی با افت عملکردش به کاردیف سیتی در چمپیونشیپ قرض داده شد. در پایان این فصل یعنی تابستان ۲۰۱۱ بود که ساموئل به تیم استقلال تهران پیوست. فوتبالدوستان ایرانی بر حسب تجربه همیشه با دیده تردید به بازیکنان خارجی نگاه کردهاند، گرچه در طول ادوار مختلف لیگ برتر، پای بازیکنان خارجی خوبی نیز به تیمها باز شده اما بسیاری از آنها، بازیکنانی درجه چندم هستند که توسط واسطهها معرفی میشوند و بیشتر پول دستمزدشان هم به جیب همین واسطهها و مسئولان باشگاه میرود، اما رزومه ساموئل طوری بود که بیشتر از تردید باعث حیرت شد! چطور بازیکنی با این سابقه در لیگ برتر انگلیس به استقلال آمده. زمانی که شروع به بازی کرد نیز دقیقا همین حیرت تکرار شد. بازی او کاملا در سطحی بالاتر از لیگ کشور ما بود و علیرغم اینکه وارد سالهای دههی سی شده بود یکی از بهترین بازیکنان استقلال در سه فصلی که برای این تیم بازی کرد بود. او پس از استقلال یک فصل هم برای پیکان بازی کرد و سپس بازنشسته شد و به انگلیس برگشت.
روز ۱۵ ماه می سال ۲۰۱۸ ساموئل پس از آنکه فرزندانش را به مدرسه رساند در مسیر بازگشت با یک کامیون تصادف کرد. در حالی که خودروی رنج روور او در سمت اشتباه خیابان قرار داشت و مقصر تصادف خود او بود. علیرغم اینکه صبح زود بود الکل خون او از حد مجاز بالاتر بود.
پس از مرگ او در انگلیس، ایران و ترینیداد و توباگو (که جیلوید چند بازی ملی برایشان انجام داده بود) برای او مراسم یادبود گرفته شد.

۷- فدریکو پیزانی
پیزانی را دیگر کمتر کسی به یاد دارد! فوروارد جوان آتالانتا در میانهی دهه نود که از اون به عنوان یکی از استعدادهای هجومی ایتالیا و جانشین آینده مهاجمان بزرگ یاد میشد. او در حالی به آتالانتا در سری آ پیوست که فقط ۱۷ سال داشت و در طول ۵ فصل حضور در این باشگاه در سن ۲۲ سالگی کمکم در حال تبدیل شدن به بازیکن ثابت بود.
اما او هم یکی دیگر از قربانیان عشق سرعت و خودروهای سوپر اسپورت در میان بازیکنان فوتبال شد. او در حالی که BMW320 کانورتبل خود را با سرعت در جادههای بین شهری میراند، کنترل ماشین را از دست داد و به شدت با یک درخت برخورد کرد. خودش و دوست دخترش «الساندرا میدالی» درجا کشته شدند. باشگاه آتالانتا پس از مرگ پیزانی شماره ۱۴ را برای همیشه بازنشسته کرد.

بازیکنان دیگری هم هستند که میتوانند به این فهرست اضافه شوند مانند «نیکولا پوکریواچ» بازیکن کروات تیمهای دینامو زاگرب، موناکو و ردبول سالزبورگ که چند بازی ملی هم برای تیمملی کرواسی دارد. پوکریواچ در حالی که در طول دوران فوتبالش با سرطان دست و پنجه نرم میکرد و چند بار با شکست دادن بیماری به میادین فوتبال برگشت، حدود سه ماه پیش یعنی در ماه آوریل سال ۲۰۲۵ در یک تصادف رانندگی کشته شد.
یا جونیور مالاندا جوان بلژیکی عضو تیم وولفسبورگ. او در سال ۲۰۱۵ در حالی که با عجله برای رسیدن به پرواز به مقصد آفریقای جنوبی برای اردوی تیم بود، در شمال آلمان در تصادف رانندگی کشته شد. دلیل حادثه زمین خیس اتوبان و سرعت بسیار بالای خودرو اعلام شد اما او خودش راننده نبود. مالاندا در زمان مرگ فقط ۲۱ سال داشت.
نفر آخری که در این مقاله میخواهم از او نام ببرم فوتبالیست بزرگی است که شاید کاملا از اذهان فوتبالیها فراموش شده باشد. «کاژیمیش دینا» بازیکنی که نزدیک صد بازی ملی برای لهستان در بین سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۸ انجام داد. سالهایی که لهستان تیمی بسیار قوی و غول مسابقات المپیک بود. او به همراه این تیم به مدال طلای المپیک مونیخ و مدال نقره المپیک مونترال رسید. اما بزرگترین دستاورد او شاید سوم شدن در جام جهانی ۱۹۷۴ با برتری برابر برزیل مدافع عنوان قهرمانی بود.
او پس از دوران طولانی بازی در لژیا ورشو به منچستر سیتی رفت و سه سال در این تیم بازی کرد. در ۳۴ سالگی و در آستانه بازنشستگی از فوتبال فرصتی برای او دست داد که برای بسیاری از هموطنانش در لهستان در آن زمان غیرممکن بود. او پس از آنکه در فیلم معروف فرار به سوی پیروزی به همراه فوتبالیستهای بزرگی بازی کرد، از تیمی در سندیهگوی آمریکا در لیگ فوتبال آمریکای شمالی (لیگ سطح اول آن زمان آمریکا و کانادا) پیشنهادی دریافت کرد و بلافاصله آن را پذیرفت. برای بازیکنی که در لهستان زندگی میکرد و جوانیش را در آن کشور کمونیستی با شرایط خاص گذرانده بود آمریکا و سندیهگو شبیه رویا بود. اما سرنوشت برای او بازی عجیبی رقم زده بود. دو روز پیش از آنکه گائتانو شیرآ در کشوری که او از آن فرار کرده بود یعنی لهستان، به دلیل بار زدن دبههای بنزین در صندوق عقب ماشین سوخت و از دنیا رفت، دینا نیز در سندیهگو به دلیل حادثه رانندگی کشته شد. او در حال رانندگی با خودروی «داج کلت» خود بود که از پشت به یک وانت پارک شده زد و درجا کشته شد. در خون او اثری از مواد مخدر یا الکل نبود و حادثه به خستگی و خوابآلودگی راننده نسبت داده شد. این حادثه مصدوم دیگری نداشت.

در هر حال، سلبریتی یا آدم معمولی، فوتبالی یا غیر فوتبالی، حادثه در جاده همیشه ممکن است رخ دهد. ایمن و با احتیاط رانندگی کنید و از رانندگی در شرایط خطرناک بپرهیزید و قبل از اینکه پایان مقاله شبیه تیزرهای تبلیغاتی پلیس راهور شود بهتر است من هم مقاله را پایان دهم.
5 پاسخ
یاد همه ی عزیزان بالاخص سیروس قایقران گرامی. محتوای متنی سایت ب د ف هم بسیار غنی و خواندنیه. متاسفانه عادت و ناخودآگاه خیلی از ما مخاطبین، ما رو بیشتر به یوتیوب و اپهای پادکست متصل کرده و خوندن مقاله در وبسایت (متاسفانه) از سرمون افتاده
عالی. نوشتن مقالات در عصر AI که همه چیز خرد و خلاصه است اراده خاصی نیاز داره
تشکر از تولید بی منت محتوای کلاس بالای فارسی
عالی سامان جان
فوق العاده مقاله زیبایی بود. خسته نباشید.
جالب بود سامان جان