چند روز از پنجاهویکمین کنگرهی فیفا برای انتخاب رئیس این سازمان گذشته و ژائو هاولانژ ۸۲ساله تاج و تختش را به دستیار قدیمی خود، سپ بلاتر، سپرده است. مهمانی بزرگی به مناسبت خداحافظی رئیس سابق فیفا برپا شده است؛ در این حین یکی از حضار از هاولانژ میپرسد که آیا او قدرتمندترین مرد جهان است؟ رئیس سابق هیئت حاکمهی فوتبال جهان اینگونه پاسخ میدهد: «من دو بار به دعوت بوریس یلتسین به روسیه رفتم، سه بار در ایتالیا با پاپ ژان پل دوم دیدار داشتم و زمانی که به عربستان سعودی رفتم، ملک فهد به شکل باشکوهی از من استقبال کرد. آیا گمان میکنید که یک رئیس دولت برای هر کسی اینقدر وقت میگذارد؟ این احترام است. آنها قدرت خود را دارند و من هم قدرت خودم را؛ قدرت فوتبال: بزرگترین قدرتی که وجود دارد.» [1]
هاولانژ برای چند دهه یکی از قدرتمندترین مردان جهان بود. او به مدت ۲۴ سال بر سازمانی حکمرانی کرد که تعداد اعضایش از تعداد کشورهای عضو سازمان ملل متحد بیشتر است؛ برای بازدید از قلمروی وسیعش بیش از ۲۶ هزار ساعت (معادل ۳ سال) را در هواپیما سپری کرد و به گفتهی خودش تنها از سفر به یک کشور دنیا بازماند، چرا که حکومت افغانستان به او اجازهی ورود نداده بود.
ژانماری فاستن گودفروید دو هاولانژ، معروف به ژائو هاولانژ، فرزند والدینی بلژیکی بود که در ابتدای قرن بیستم به برزیل مهاجرت کردند. پدرش مهندس معدن و تاجر اسلحه بود؛ مردی ثروتمند که با خوششانسیِ تمام از سفر با کشتی تایتانیک جا ماند! هاولانژ در نوجوانی برای فلومیننزه فوتبال بازی میکرد اما رشتهای که در آن مهارت داشت، شنا بود؛ بنابراین خیلی زود تغییر رشته داد و اگرچه بنا به توصیهی پدرش، به جای ورزش، تحصیل را اولویت زندگیاش قرار داده بود، موفق شد چند سال بعد همراه با کاروان ورزشی برزیل راهی المپیک برلین شود. البته المپیک ۱۹۳۶ برای هاولانژ ۲۰ساله دستاوردی جز درک قدرت ورزش در زمینهی تبلیغات نداشت. او در المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی نیز حضور پیدا کرد؛ این بار به همراه تیم واترپلو و این بار هم بدون کسب مدال. اگرچه تنها افتخار ژائو هاولانژ به عنوان یک ورزشکار، دستیابی به مدال نقرهی اولین دورهی بازیهای پان امریکن به همراه تیم ملی واترپولوی برزیل بود، خیلی زود به عنوان یک مدیر ورزشی برای خودش نام و نشانی دست و پا کرد. هاولانژ که در سال ۱۹۵۵ به کمیتهی ملی المپیک برزیل ملحق شده بود، سرپرستی کاروان این کشور در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن را برعهده گرفت و کمی بعد، به عنوان مدیر ورزشهای آبی وارد کنفدراسیون ورزش برزیل CBD شد. ریاست بر CBD بالاترین مقام ورزشیای بود که هاولانژ در سال ۱۹۵۸ به آن رسید و تا سال ۱۹۷۳ در آن باقی ماند.
ژائو هولانژ بر روی کشتی در راه مسابقات المپیک (منبع عکس: Agencia O Globo)
به موازات فعالیت در عرصهی ورزش، هاولانژ در تجارت هم گامهای بلندی برداشته بود. از دست دادن پدر در ۱۷ سالگی، خیلی زود او را وارد دنیای تجارت کرد. هاولانژ که در رشتهی حقوق تحصیل کرده بود، به عنوان وکیل و سهامدار فعالیت میکرد. او از راه فروش اسلحه و بیمهی عمر، تجارت فولاد، بورس اوراق بهادار و البته مدیریت شرکت حملونقل Cometa ثروتی زیاد برای خودش دست و پا کرد – و البته تبدیل به چهرهای بسیار متنفذ در محافل سیاسی برزیل شد!
انتصاب هاولانژ بهعنوان رئیس CBD (که در آن زمان بر فوتبال نیز نظارت داشت) درست شش ماه پیش از برگزاری رقابتهای جام جهانی سوئد صورت گرفت و با آغاز دوران طلایی فوتبال برزیل مصادف شد. هاولانژ بر این باور بود که «فوتبال آنقدر مهم است که نمیتوان آن را به فوتبالیستها واگذار کرد»، بنابراین برنامهریزی مفصلی برای مدیریت هیئت برزیلی که عازم سوئد بود ترتیب داد که از جملهی آن میتوان به استخدام دندانپزشک و روانشناس اشاره کرد. او حتی برای افزایش تمرکز بازیکنان ترتیبی داده بود که کارمندان زن هتل محل اقامت تیم در سوئد، با کارمندان مرد جایگزین شوند. علاوه بر این، یک آییننامهی انضباطیای تهیه شد که همگی بازیکنان زیر آن را امضا کردند. در نهایت برزیل قهرمان این تورنمنت شد و در سالهای ۱۹۶۲ و ۱۹۷۰ به تکرار این دستاورد پرداخت. هاولانژ شکست در جام جهانی ۱۹۶۶ را نیز یک ناکامی تلقی نکرد و مدعی شد که قهرمانی انگلیس از پیش تعیین شده بود – ادعایی که بعداً در مورد جام جهانی ۱۹۷۴ نیز مطرح کرد.
هاولانژ در سال ۱۹۶۳ به عضویت کمیتهی بینالمللی المپیک (IOC) درآمده بود اما چشمانداز موردنظرش فتح فیفا بود! او ایدههایی داشت که تنها با رسیدن به صندلی ریاست هیئت حاکمهی فوتبال جهان قابل پیاده شدن بود؛ پس دست به کار شد. آنچه هاولانژ در مسیر دستیابی به ریاست فیفا انجام داد، آغاز لابیگری و زد و بند در جهان فوتبال بود. برگزاری تورنمنت جام استقلال برزیل اولین گام بود؛ تورنمنتی که با شرکت بیست کشور از پنج کنفدراسیون، در سال ۱۹۷۲ برگزار شد. این مسابقات در ظاهر برای گرامیداشت صد و پنجاهمین سال اعلام استقلال برزیل برپا شد اما در حقیقت موقعیتی طراحیشده برای لابیگری هاولانژ در راستای کسب آرای انتخابات ریاست فیفا در سال ۱۹۷۴ بود [2]. او حتی عکسهایی از تمامی رؤسای اتحادیههای فوتبال عضو فیفا را تهیه کرد و به دیوار دفتر کارش چسباند تا با نگاه کردن هر روزه، آنها را بهخاطر بسپارد، تا اگر زمانی بهطور اتفاقی با آنها روبرو شد، با احترام و صمیمانه رفتار کند [3].
هاولانژ در سال ۱۹۷۱ در یک ضیافت ناهار به سر استنلی روس، رئیس انگلیسی وقت فیفا، اطلاع داده بود که تصمیم گرفته در انتخابات بعدی با او رقابت کند؛ سخنی که از سوی روس با یک پوزخند پاسخ داده شد. استراتژی هاولانژ برای پیروزی در این رقابت، حمله به سلطهی اروپا بر فیفا بود؛ بنابراین با وعدهی اعطای نقش بیشتر به کشورهای غیراروپایی، افزایش تعداد تیمهای شرکتکننده در جام جهانی و تأمین منابع مالی برای توسعهی زیرساختهای فوتبال آنان، وارد این کارزار شد. علاوه بر این، استنلی روس نقاط ضعفی داشت که رقیب برزیلیاش می توانست به راحتی از آنها بهره ببرد. نارضایتی کشورهای منطقهی آمریکای جنوبی و آفریقا از جام جهانی ۱۹۶۶ یکی از این نقاط ضعف بود. کشورهای عضو کنفدراسیون فوتبال آفریقا به علت نداشتن سهمیهی ثابت برای حضور در جام جهانی، رقابتهای ۱۹۶۶ انگلیس را تحریم کرده بودند و از طرف دیگر، این تورنمنت به دلیل داوریهای ناعادلانه به خاطرهی تلخی برای تیمهای آمریکای جنوبی بدل شد – آنقدر تلخ که پله بعد از این رقابتها قسم خورد که دیگر هرگز در جام جهانی بازی نمیکند! حمایت استنلی روس از عضویت رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در فیفا، دلیل دیگری بود که نارضایتی کشورهای عضو کنفدراسیون فوتبال آفریقا از او را در پی داشت. اتحاد جماهیر شوروی نیز دلِ خوشی از رئیس وقت فیفا نداشت؛ شوروی حاضر نشده بود در خلال رقابتهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۴ برای برگزاری بازی برگشتِ پلیآف مقابل شیلی، در ورزشگاه ناسیونالِ سانتیاگو که دولت برآمده از کودتای ژنرال پینوشه از آن به عنوان زندان استفاده میکرد، به میدان برود و با اعلام فیفا، شیلی به عنوان پیروز این دیدار، به مسابقات جام جهانی راه یافت. بنابراین به احتمال زیاد رأی شوروی و سایر کشورهای اروپای شرقی (که آرای آنها نیز توسط شوروی دیکته میشد) به سبد رقیب سر استنلی روس ریخته میشد.
سر استنلی روس، رییس فیفا بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۴ (منبع عکس: Getty)
هاولانژ طی مبارزهی انتخاباتی سهسالهی خود، به ۸۶ کشور سفر کرد که بیش از ۴۰۰ هزار دلار هزینه برداشت. او هچنین شبکهای از دوستان خود را برای کسب حمایت و کمک مالی بسیج کرد؛ پله یکی از این دوستان بود و اغلب در سفرها هاولانژ را همراهی میکرد. پرداخت هزینهی سفر بسیاری از نمایندگان فقیر آفریقایی برای حضور در جلسهی رأیگیری فیفا در آلمان غربی آخرین کاری بود که هاولانژ برای پیروزی در این انتخابات انجام داد – آفریقاییها بهعلت نداشتن پول به ندرت در چنین جلساتی شرکت میکردند. در روز ۱۱ ژوئن ۱۹۷۴ کنگرهی فیفا برای برگزاری انتخابات در فرانکفورت برگزار شد؛ در نتیجهی رأیگیری، هاولانژ با کسب ۶۲ رأی نسبت به ۵۸ رأیِ سر استنلی روس پیش افتاد اما این تعداد رأی برای پیروزی یک کاندیدا کافی نبود و از این رو انتخابات به دور دوم رفت؛ در رأیگیری دوم، کاندیدای برزیلی با ۶۸ رأی نسبت به ۵۲ رأیِ رقیب انگلیسی خود پیروز شد. و این چنین مسیر فوتبال برای همیشه تغییر کرد.
نگاه هاولانژ به فوتبال با شش رئیس سابق فیفا تفاوت داشت؛ او نه مثل ژول ریمه قدرت اصلی فوتبال را کارکرد اجتماعی آن میدانست و نه مثل استنلی روس آن را ورزشی میدانست که تنها باید برای لذت و سرگرمی بازی شود. نگرش او نسبت به فوتبال در جملاتی نهفته است که اول بار برای بیان هدف خود از قرارگیری در این سمت بیان کرد: «من آمدهام تا فیفا را تغییر دهم؛ آمدهام تا محصولی به نام فوتبال را بفروشم.» [2] هاولانژ آمده بود تا فیفا را به یک بنگاه اقتصادی بزرگ تبدیل کند و از فوتبال یک تجارت بزرگ و جهانی بسازد. وقتی این برزیلی به عنوان اولین رئیس غیراروپایی فیفا وارد زوریخ شد، دفتر کوچکی را تحویل گرفت که تنها دارای ۱۱ کارمند بود و البته گاوصندوقی که ۲۰ دلار در آن قرار داشت! اما او خیلی زود ساختار این سازمان ۷۰ساله را تغییر داد و از آن یک امپراتوری جهانی ساخت که از بسیاری از کشورها و شرکتهای چندملیتی بزرگتر شد.
اولین قدم هاولانژ معرفی اسپانسرینگ مدرن برای پشتیبانی از برنامههای توسعهای فیفا بود. او هنگام برنامهریزی برای برگزاری اولین جام جهانی جوانان در سال ۱۹۷۷ از سپ بلاتر (دوازدهمین کارمند فیفا که در سال ۱۹۷۴ به این سازمان پیوسته بود) خواست تا برای یافتن حامیان مالی مناسب، به مذاکره با شرکتهای بزرگ تجاری بپردازد. کوکاکولا اولین شرکتی بود که حمایت مالی از برنامههای فیفا را پذیرفت؛ اعلام این خبر در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال ۱۹۷۶، شرکتهای دیگر مثل آدیداس و شرکت هواپیمایی KLM را به سمت فیفا سوق داد. جذب حامیان مالی از سوی فیفا، نه تنها برگزاری اولین دورهی جام جهانی جوانان در تونس را میسر ساخت، بلکه راهی بود برای تحقق تمامی آنچه او طی کارزار انتخاباتیاش وعده داده بود. این همان فروش فوتبال به عنوان یک محصول تجاری بود و فرآیند تغییر فیفا به یک ساختار کاملاً شرکتی را – که تحت حمایت مالی قراردادهای اسپانسری قرار داشت و نه پرداختهای فدراسیونهای ملی و منطقهای – ایجاد کرد.
یکی دیگر از تحولات بنیادین دنیای فوتبال در دورهی مدیریت هاولانژ، تأسیس شرکت بازاریابی «ورزش و اوقات فراغت بینالمللی» با نام اختصاری ISL بود؛ اولین شرکت بازاریابی ورزشی مدرن، که در سال ۱۹۸۲ توسط دوست صمیمی او، هورست داسلر (پسر آدولف داسلر و مالک اسبق آدیداس)، در سوییس تأسیس شد. ISL در ازای پرداخت مبلغی هنگفت به فیفا، حق انحصاری بر تبلیغات و سپس حق پخش تلویزیونی تورنمنتهای فدراسیون جهانی فوتبال را به دست آورد. جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک اولین تورنمنتی بود که هاولانژ در آن اهداف تجاریاش را تحققیافته دید. این تورنمنت آنقدر از نظر سازماندهی و تجاری موفق بود که الگویی برای تورنمنتهای آیندهی فیفا و سایر فدراسیونهای ورزشی جهان شد.
طی پروسهی تبدیل فوتبال به یک تجارت بینالمللی بزرگ، هاولانژ تمام وعدههای انتخاباتی خود را نیز تحقق بخشید؛ افزایش تعداد تیمهای شرکتکننده در مسابقات جام جهانی از ۱۶ به ۲۴ ( در جام جهانی ۱۹۸۲) و سپس به ۳۲ (در جام جهانی ۱۹۹۸)، برگزاری مسابقات جام جهانی زیر ۱۷ سال و زیر ۲۰ سال که عمدتاً به میزبانی کشورهای در حال توسعه انجام میشد، افزایش چشمگیر تعداد کشورهای عضو فیفا از ۱۴۲ به ۲۰۴ و از همهی اینها مهمتر، کمک به گسترش زیرساختهای فوتبال در کشورهای در حال توسعه. برگزاری اولین دورهی جام جهانی زنان در سال ۱۹۹۱ نیز در دورهی هاولانژ رخ داد اما عامل اصلی این اتفاق، نه فیفا، بلکه تلاشهای چندین سالهی زنان برای رسیدن به این هدف بود. البته با تلاشهای هاولانژ به عنوان یکی از اعضای کمیتهی بینالمللی المپیک، فوتبال زنان از سال ۱۹۹۶ به بازیهای المپیک افزوده شد.
به مدت بیش از دو دهه، هاولانژ قدرتمندترین شخصیت در ورزش جهان بود. او علاوه بر اینکه در فیفا قدرت مطلق را در دست داشت، در کمیتهی بینالمللی المپیک هم از نفوذ زیادی برخوردار بود. هاولانژ در سال ۱۹۸۰ از داسلر خواست تا از نامزدی دوستش، خوان آنتونیو ساماران، برای ریاست بر IOC حمایت کند. وقتی ساماران به قدرت رسید، ISL بازاریابی مسابقات المپیک را نیز به دست آورد و در نتیجهی آن المپیک نیز قدم در راه تجاری شدن گذاشت. هاولانژ مرد جاهطلبی بود که برای رسیدن به خواستههایش، از ایستادن در کنار هیچکسی، ابایی نداشت. هرچند او تأثیر کمی در اولین جام جهانی خود به عنوان رئیس فیفا داشت، در افتتاحیهی جام جهانی ۱۹۷۸ کنار ژنرال ویدلا، دیکتاتور برآمده از کودتا در آرژانتین، ایستاد و از کاری که برای ایجاد «این نمایش باشکوه» انجام شده بود، قدردانی کرد؛ او همچنین دو سال بعد، نایب دریاسالار کارلوس لاکوست، رئیس کمیتهی سازماندهی این مسابقات، را به عنوان نایبرئیس فیفا منصوب کرد. به علت ویژگیهای شخصیتی هاولانژ، کمتر پیش میآمد که چیزی برخلاف میلش رخ دهد. او پله را از حضور در مراسم قرعهکشی جام جهانی ۱۹۹۴ در لاس وگاس محروم کرد زیرا این اسطورهی فوتبال برزیل با ریکاردو تکسیرا، رئیس وقت کنفدراسیون فوتبال این کشور که در آن زمان داماد هاولانژ بود، درگیر شده بود. پله در سال ۱۹۹۳ تکسیرا را متهم به فساد کرد، اما این اتهام خیلی زود از سوی فیفا رد شد[۴]. این رفتار با پله موجب تعجب همگان شد زیرا او تنها فوتبالیست شناختهشده در آمریکا بود. اما انتقادات برای هاولانژ هیچ اهمیتی نداشت. وقتی سفر او به نیجریه در سال ۱۹۹۵، آن هم در حالی که یکی از مخالفان برجستهی حکومت این کشور، کِن سارو ویوا، در آستانهی اعدام بود، مورد انتقاد قرار گرفت، اینگونه پاسخ داد: «نمیخواهم خودم را با پاپ مقایسه کنم، اما هر از گاهی از او هم انتقاد میشود و پاسخ او سکوت است… من نیز گاهی مورد انتقاد قرار میگیرم، بنابراین توضیح در مورد چنین موضوعاتی اضافی است.» [1]
بخشی از آنچه در زمان مدیریت هاولانژ بر فوتبال دنیا رخ میداد، نه فقط تحولاتی در ورزش فوتبال، بلکه تلاشی بود در راستای رسیدن به برخی منافع شخصی. در واقع «او راه جدیدی از تجارت را آغاز کرده بود که منافع شخصی، سیاسی و شرکتی را آنچنان درهم آمیخت که غیرقابل تشخیص شدند.» [5] وقتی ISL پس از ورشکستگی در سال ۲۰۰۱ منحل شد، از آن یک بدهی ۱۳۵ میلیون پوندی بهجا ماند و ردپایی از فساد که به دروازهی فیفا منتهی میشد. بررسیهای اسناد ISL نشان داد که هاولانژ در ازای واگذاری حق بازاریابی تورنمنتهای فیفا به این شرکت سوییسی، رشوه دریافت میکرد. مدارکی از این دست نیز دربارهی اینکه او در سمت عضو کمیتهی بینالمللی المپیک مبالغی را از ISL دریافت کرد، وجود داشت. اما او آنقدر زیرک بود که از هرگونه مجازاتی در امان بماند. در سال ۲۰۱۱ هاولانژ ۹۵ساله درست دو روز قبل از جلسهی شهادت در کمیتهی اخلاق IOC، که قرار بود به بررسی ادعاهای مبنی بر دریافت رشوهی ۴۰ میلیون دلاری او و همکارانش از ISL بپردازد، به دلیل آنچه مشکلات مربوط به سلامتی عنوان کرد، از عضویت در کمیتهی بینالمللی المپیک انصراف داد تا پروندهاش در کمیتهی اخلاق IOC بسته شود. دو سال بعد نیز، در حالی که کمیتهی اخلاق فیفا تقریباً به اثباتِ شواهدِ دریافت رشوه نزدیک شده بود، او با تکرار این روش، از ریاست افتخاری مادامالعمر فیفا استعفا داد و مانع از رسیدگی به پروندهاش شد [5].
هاولانژ پیش از انتخابات ریاست فیفا در سال ۱۹۹۸ بسیاری از متحدان قدیمی خود را احضار کرد تا برایشان توضیح دهد که در دوران ریاستش دقیقاً چند میلیون دلار به فدراسیون آنها کمک شده است و تقریباً مجبورشان کرد به بلاتر رأی دهند. او پس از پشت سر گذاشتن طولانیترین دورهی ریاست بر فیفا، این سازمان را ترک کرد اما تا سالهای پایانی عمرش، هممچنان یک چهرهی تأثیرگذار در محافل المپیک باقی ماند. او در سال ۲۰۰۹ روند دریافت میزبانی بازیهای تابستانی المپیک ۲۰۱۶ توسط شهر ریو دو ژانیرو را رهبری کرد. هاولانژ در نشست کپنهاگ کمیتهی بینالمللی المپیک که برای تعیین میزبان مسابقات المپیک ۲۰۱۶ برگزار شده بود، پس از انتخاب ریو گفت: «به من در ساحل کوپاکابانا بپیوندید تا صدمین سالگرد تولدم را در اولین بازیهای المپیک در آمریکای جنوبی جشن بگیریم.» هاولانژ سه ماه پس از تولد صدسالگیاش، در یکی از روزهای برگزاری المپیک ۲۰۱۶ در ریو درگذشت.
ژائو هولانژ و سپ بلاتر (منبع عکس: Getty / Kevork Djansezian)
ژائو هاولانژ کسی بود که برای تغییر فیفا و تبدیل فوتبال به یک محصول تجاری وارد این سازمان شد و به اهدافش نیز رسید. در نتیجهی حضور او، فوتبال به یک کسبوکار پردرآمد و فیفا به بزرگترین شرکت چندملیتی دنیا تبدیل شد. وقتی هاولانژ در سال ۱۹۹۸ از فیفا رفت، خزانهی این سازمان حاوی چهار میلیارد دلار پول بود و فوتبال به یک صنعت بینالمللی با درآمد ۲۵۰ میلیارد دلار در سال تبدیل شده بود. فوتبالِ پسا-هاولانژ نه تنها از منظر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، بلکه از نظر تأثیر سیاسی نیز ورزش پیشرو در جهان است. در کنار همهی اینها، افزایش غیرقابل انکار و گستردهی فساد نیز وجود داشت که محصول فرعی موفقیت بازی و مبالغی بود که تولید میکرد.
اندرو جنینگز، روزنامهنگار تحقیقی اهل بریتانیا، که در سال ۲۰۰۶ در سنای برزیل حاضر شد و شهادت داد که هاولانژ احتمالاً ثروتی بالغ بر دهها میلیون دلار را از طریق رشوههای پرداختشده توسط شرکت ISL به دست آورده باشد، دربارهی او چنین میگوید: «هاولانژ فیفا را به یک ماشین پولساز بزرگ تبدیل کرد و فوتبال را در پنج قاره به محبوبیت رساند. اما متأسفانه او این کار را با خانوادهای انجام داد که کوزا نوسترا [مافیای مخوف شهر سیسیل] در مقابل آن هیچ است!» [6]
ژان ماری فاستن گودفروید دو هاولانژ، برای ۲۴ سال یکی از قدرتمندترین مردان جهان بود؛ میراث او تبدیل فوتبال به یک صنعت بزرگ و و جهانیشدن آن است و البته فسادی که همچنان به شیوهی سیستماتیکی ادامه دارد.
[1] https://www.nytimes.com/2016/08/17/sports/soccer/joao-havelange-dead.html
[2] https://www.theguardian.com/football/2016/aug/16/joao-havelange-obituary
[3] https://www.espn.co.uk/football/story/_/id/37454217/for-better-worse-former-fifa-president-joao-havelange-did-much-global-game
[4] https://www.worldsoccer.com/world-soccer-latest/joao-havelange-leaves-behind-a-huge-legacy-and-a-tainted-reputation-386294
[5] https://www.theguardian.com/football/2016/aug/16/joao-havelange-president-fifa-ioc-dies
[6] https://www.insidethegames.biz/articles/1013996/havelange-resigns-as-fifa-honorary-president-after-named-in-bribes-scandal-but-blatter-cleared
** منبع عکس اصلی: Buda Mendes/LatinContent via Getty Images
یک پاسخ
🫶🏼👏🏽👏🏽♥️🖤