اگر از شما بپرسند از سال ۲۰۱۱ به این سو کدام «مربیان» اسکودتو بردهاند، پاسخ واضح است. همه با یک محاسبهی سریع جواب شما را خواهند داد: در سیزده دوره اخیر سریآ از سال ۲۰۱۱ به این سو تنها پنج مربی موفق به کسب این افتخار شدهاند. ماسیمیلیانو الگری با شش اسکودتو (پنج بار با یوونتوس و یک بار با میلان)، آنتونیو کنته با چهار اسکودتو (سه بار با یوونتوس و یک بار با اینتر) به همراه مائوریتسیو ساری، استفانو پیولی و لوچانو اسپالتی هر کدام با یک اسکودتو مربیان حاضر در این فهرست هستند.
اما اگر همین سوال را در مورد مدیران تیمها بپرسند چه؟ کدام مدیران ورزشی از ۲۰۱۱ به این سو اسکودتو بردهاند و هر کدام چند بار؟ احتمالا کسی با همان سرعت قادر به پاسخگویی نخواهد بود. دلیل اول این است که یک مفهوم مشترک دربارهی مدیر ورزشی در تمام تیمها وجود ندارد. در برخی از تیمهای ایتالیایی همچنان سنت قدیمی ادارهی باشگاه به شیوهی خانوادگی برقرار است و مدیریت فعالیتهای ورزشی را خود رییس باشگاه به عهده میگیرد. نمونهی بارز آن مجموعهی موفق آتالانتا برگامو است که آنتونیو پرکاسی ریاست آن را به عهده دارد، پسرش لوکا پرکاسی مدیر ارشد اجرایی (CEO) تیم است و این دو با کمک مشاوران بیشتر تصمیمهای ورزشی و غیر ورزشی را میگیرند.
در برخی موارد نیز که روسای باشگاهها با فعالیتهای تجاری – یا حتی سیاسی – خارج از فوتبال درگیر هستند، یک نایبرییس همهکارهی باشگاه است. مهمترین نمونهی آن در گذشته، نقش آدریانو گالیانی در میلان برلوسکونی بود. خود سیلویو برلوسکونی مشغول ادارهی امپراطوری تجاری-سیاسی خود بود و گالیانی تمام تصمیمها را در باشگاه میگرفت. اگر از ایتالیا خارج شویم حتی اوضاع پیچیدهتر میشود. در انگلیس به طور سنتی حوزهی اختیارات مربیان بسیار گسترده بود و در موارد بسیاری مربی در واقع مدیر ورزشی باشگاه هم به حساب میآمد. به همین دلیل است که در انگلیسی به سرمربی تیم اصلی مدیر یا manager میگویند. امثال سر الکس فرگوسن در یونایتد و آرسن ونگر در آرسنال نمونههای بارز چنین شکلی از ادارهی باشگاه هستند که البته امروزه با گسترش امور مالی باشگاهها و ارتباطات جهانی، چنین امری تقریبا غیرممکن است و باید وظایف بین یک تیم مدیریتی تقسیم شود؛ اما هنوز هم حوزهی اختیارات سرمربی در انگلیس همپوشانی بیشتری با حوزهی مدیریتی دارد.
خلاصهی امر اینکه، برخلاف نقش سرمربی، که در صورت پیروزی و شکست فرد مشخصی وجود دارد تا تکریم یا نکوهش شود، وقتی کار به دستاورد یا شکستهای مدیریتی میرسد، بسیاری از هواداران و خصوصا آنها که کمتر درگیر روزمرهی ادارهی باشگاه هستند، درست نمیدانند باید از چه کسی تقدیر کنند یا یقهی چه کسی را بگیرند! به همین دلیل اگر به سوالی که در ابتدای مطلب پرسیده شد برگردیم، یعنی کدام مدیران بیشترین اسکودتو را کسب کردهاند، ممکن است کسی بپرسد اصلا کدام مدیر؟ یا حتی برخی از هواداران کمتر متعصب باشگاههای بینالمللی ندانند مدیر تیمشان در آن سالها چه کسی بوده است.
اما اگر اجازه بدهید نفر اول این فهرست را معرفی کنیم، شاید نیازی به بحث بیشتر در این باره نباشد. جوزپه ماروتا در بازهی ۱۳ فصل از ۱۱-۲۰۱۰ تا ۲۳-۲۰۲۲ هشت بار به عنوان مدیر ورزشی فاتح اسکودتو شده است؛ هفت بار پیاپی با یوونتوس یعنی از سال 2011 تا سال 2018 که با آنیلی و باشگاه یوونتوس قطع ارتباط کرد، و یک بار هم با اینتر در فصل ۲۱-۲۰۲۰.
یوونتوس به جز ماروتا مدیران دیگری هم در دورهی موفقیتهای کوبنده دههی 2010 داشت و شاید منصفانه نباشد تمام اعتبار آن موفقیتهای مدیریتی را به ماروتا بدهیم. فابیو پاراتیچی، پاول ندود و حتی خود آنیلی که در مواردی مثل خرید رونالدو نقش مهمی را ایفا کرد، میتوانند کاندیداهای دریافت بخشی از این اعتبار باشند. اما حقیقت این است که کارنامهی ماروتا به حدی درخشان است که میتوان او را مرد معجزهگر نامید. کار ماروتا را حتی صرفا نمیتوان به «موفقیت» محدود کرد. بلکه شاید «ساختن موفقیت» تعبیر دقیقتری باشد. زمانی که او مدیر ورزشی یووه شد، این تیم پس از محرومیتهای مربوط به کالچوپولی و بازگشت از سریبی در وضع نامناسبی چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اعتبار و قدرت ورزشی قرار داشت. کاری که ماروتا کرد این بود که با خریدهای به شدت پربازده و ارزان تیمی را که برای کسب سهمیه پس از چندین سال پیاپی ناکامی بسته شده بود، به قهرمان بلامنازع مسابقات تبدیل کند.
ماروتا با جام قهرمانی سریآ در فصل ۱۵-۲۰۱۴ (منبع عکس: juventus.com)
اشتباه نکنید، اینجا قرار نیست منکر نقش عظیم آنتونیو کنته و حتی آنیلی باشیم. اما مسئله اینجا است که کنته و آنیلی برای آنچه که انجام دادند، یعنی بلند کردن یوونتوس از ویرانههای کالچوپولی و تبدیلش به قدرت اول فوتبال ایتالیا و همچنین پیشرفتهای عظیم اقتصادی و کارهایی مانند ساخت استادیوم اختصاصی – بله در کمال تعجب در ایتالیا این یک ویژگی است که تیمی استادیوم اختصاصی داشته باشد – به اندازهی کافی تکریم شدهاند. کسی که اینجا کمتر به او پرداخته شده ماروتا است.
پس از جدایی از یوونتوس و رفتن به اینتر، ماروتا فرصتی طلایی به دست آورد که خارج از مجموعهی یوونتوس و در کار با گروهی جدید قابلیتهای خود را ثابت کند و از همه مهمتر اینکه نشان دهد این «خود او است» که کارش را بلد است، فارغ از اینکه با چه کسی کار کند. البته در ابتدا و در سالی که اسکودتو بردند هنوز یکی از مهرههای موفقیت قدیم یعنی آنتونیو کنته کنار او بود. اما کار ماروتا در اینتر بسیار شبیه کار او در ابتدای دورهی یوونتوس بود: ساخت تیمی قوی با بودجهی محدود. کاری که در آن استاد است و شاید شبیهش را در جهان فوتبال انگشتشمار داشته باشیم. اگر او در یوونتوس با بودجهی کم خریدهای فوقالعاده موفقی مانند کارلوس توز را در کارنامهی خود ثبت کرد، در اینتر تحت مالکیت سونینگ کارش به مراتب سختتر بود؛ زیرا نه تنها باید با بودجهی کم بازیکن میخرید بلکه باید بازیکن هم میفروخت تا تراز مالی مثبت برای باشگاه به همراه داشته باشد؛ کاری که بسیاری از مدیران امروزی شاید حتی غیرممکن بدانند. اما او بدون پا پس کشیدن، پس از فروشهای نجومی هر بار بهترین جایگزینها را با هزینهی اندک پیدا کرد. برای مثال، زمانی که فروش لوکاکو و اشرف حکیمی، دو مهرهی کلیدی تیم، به دلیل پیشنهاد مالی مناسب اجتنابناپذیر بود، او ادین ژکو و دومفریز را با مبالغی که در فوتبال امروز به شوخی شبیه است، جایگزین آنها کرد. یا در همین تابستان، وقتی پیشنهاد اغواکنندهی منچستر یونایتد برای اونانا از راه رسید، در فروش او درنگ نکرد. در حالی که اونانا فقط یک فصل در اینتر بازی کرده بود، اما برای ماروتا واضح بود که فروش ۵۰ میلیونی بازیکنی که به صورت رایگان و با قرارداد آزاد به تیم پیوسته، پیشنهادی نیست که بتوان آن را رد کرد. بنابراین، اونانا راهی منچستر شد و سپس ماروتا زومر را با کمتر از یکپنجم آن مبلغ به جوزپه مهآتسا آورد.
فلسفهی ماروتا و نگاه او به بازار نقل و انتقالات با بیشتر مدیران متفاوت است. مغز او طور دیگری کد شده است: اینکه اگر مدیر ورزشی کارش را بلد باشد، با پول کم و حتی بدون پول هم میشود تیم بست.
اما چطور؟ بررسی دقیق اینکه ماروتا چگونه این امر به ظاهر ناممکن را در بازار به شدت گران و حتی لوکس بازیکنان فوتبال ممکن کرده، نیازمند مجالی طولانیتر از این یادداشت است – که در جای خود حتما به آن خواهیم پرداخت – اما اگر بخواهیم فقط یکی از المانهای این عملکرد معجزهگون را برشماریم، توجه ویژهی او به طیف خاصی از بازیکنان آزاد است؛ بازیکنانی که سن و سالشان از نقطهی «سرمایهگذاری» گذشته و اینطور نیست که در صورت آزاد شدن، تمام باشگاهها برایشان سر و دست بشکنند، اما همچنان بازیکنان بسیار خوبی هستند و در نتیجهگیری تاثیر بسزایی خواهند داشت.
اول از همه اینکه توجه ماروتا به امر بازیکن آزاد و اینکه برداشتن قید و بند مذاکره با باشگاه دیگر و پرداخت پول برای خرید بازیکن تا چه حد قدرت چانهزنی را بالا میبرد، بسیار پیشتر از همتایان خود جلب شد.
در واقع تمایل به خریدن بازیکن آزاد و پیغام و پسغام پنهانی با بازیکنان – که اگر بمانی و آزاد بیایی قرارداد بسیار بهتری نصیبت خواهد شد – که در سالهای اخیر رایج شده، کاملا با بازی قدیمی ماروتا متفاوت است. این موج جدید با تمایل بازیکنان برای آزاد شدن شکل گرفته و دلیل رواج آن ترغیب شدن از سوی سوپر ایجنتها خصوصا مینو رایولای درگذشته، به این امر به عنوان یکی از مهمترین اهرمهای فشار روی باشگاهها بود. بازی ماروتا اما ناظر به توجه ویژه به بازیکنان آزاد در ردهی سنی نزدیک و یا حتی بالای سی سال بود. فراموش نکنیم که قبل از این موج فعلی که بازیکن آزاد بودن رایج شده، برای بازیکنان فوتبال آزاد بودن به معنی این بود که تیمشان آنها را نخواسته – یا قراردادی بسیار پایین به آنها پیشنهاد داده – و در عین حال تیم دیگری هم حاضر نشده آنها را از باشگاه قبلی بخرد و به نوعی نشان افت بازیکن و خارج شدن از مارکت فوتبالیستهای تراز اول به حساب میآمد. امروز این باور کاملا به هم ریخته و این خود بازیکنان درجه یک که خواهان زیادی دارند هستند که منتظر میمانند تا قراردادشان تمام شود و بدون دخالت باشگاه به مذاکره با تیمهایی مشغول شوند که خواهانشان هستند.
ماروتا اما از معدود مدیرانی بود که در دوران گذشته روی بازیکنان فریایجنت تمرکز خاصی داشت و به آنها علاوه بر شانس بازی در یک تیم خوب، احساس قهرمان بودن نیز میداد. در واقع او روانشناسی مذاکره در چنین حالتی را خوب میدانست. هرگز جملهای مبنی بر این نمیگفت که سراغ این بازیکن رفتیم چون برایمان ارزان تمام میشود، بلکه مدام اینطور القا میکرد که آنها بازیکنانی درجه یک و در حد رقابت در سطح اول هستند. اینگونه بود که او در دورهای که دیگران کمتر مشغول به این کار بودند، بدون هزینهی خرید بازیکن و حتی بدون پرداخت دستمزد و کمیسیون کلان، بازیکنانی را به باشگاه میآورد که در موفقیت تیم نقش بسزایی داشتند.
از نمونههای بسیار موفق میتوان به سامی خدیرا، فرناندو یورنته، و آندرهآ پیرلو در یوونتوس اشاره کرد. البته این فهرست بسیار طولانیتر است و علاوه بر آن میتوان به بازیکنان غیرآزادی که در شرایط مشابه سنی قرار داشتند و ماروتا با مبالغی نزدیک به صفر آنها را به خدمت گرفت، اشاره کرد. بهترین نمونه شاید پاتریس اورا باشد که در ۳۳ سالگی با مبلغی در حدود دو میلیون یورو از یونایتد به یوونتوس پیوست و برای دو فصل سمت چپ خط دفاع این تیم را بیمه کرد. هر چند نمونههای ناموفقی مانند لوسیو و یا لوکا تونی هم در کارنامهی او دیده میشود که اتفاقا میتواند تاکیدی باشد بر اینکه چرا این رویکرد بسیار کمریسک است. اگر بازیکن جواب بدهد و مانند پیرلو ستون موفقیت تیم شود، سودی هنگفت از هر منظر نصیب باشگاه شده، اما اگر جواب ندهد، در نهایت تنها چیزی که در خطر است دستمزد بازیکن است که در صورت توافق دو طرفه برای خروج از باشگاه آن هم با کمترین ضرر حل و فصل میشود.
البته این بدان معنا نیست که او از خرید بازیکنان جوان غافل بود یا در این امر تبحری نداشت. نمونههایی همچون کینگزلی کومان ۱۸ ساله و پل پوگبای ۱۹ ساله که با هزینهی صفر به یووه آمدند و درآمد بسیار خوبی با فروششان نصیب باشگاه شد، برای بیان شمّ او در این کار کافی است.
کارلوس توز، پل پوگبا، فرناندو یورنته و پاتریس اورا، چهار شاهکار نقل و انتقالاتی ماروتا، با کوپا ایتالیای ۲۰۱۵
در اینتر هم او به سرعت دست به کار شد تا استراتژی قدیمی خود را پیاده کند. بازیکنانی مانند گودین، دارمیان، میخیتاریان و یا حتی ادین ژکو که البته نه با انتقال بوسمن که با مبلغی بسیار ناچیز به این تیم پیوست، حاصل نگاه ویژهی او به بازیکنانی است که در نظر بازار تمامشده به حساب میآیند، اما او در آنها چیز ویژهای میبیند. ژکو وقتی به اینتر پیوست ۳۵ سال داشت، اما با این وجود در طی دو فصل هفتاد بار برای اینتر به میدان رفت و عملکرد بسیار خوبی هم داشت.
وقتی ماروتا، آنتونیو کنته سرمربی گرانقیمت تیمش را – که انتخاب خود او بود – به دلیل مشکلات مالی از دست داد، آن هم درست پس از قهرمانی لیگ، بسیاری آشفتگی اوضاع اینتر را فراتر از آن میدیدند که ماروتا بتواند آن را بهبود بخشد.
اما این برای او فرصتی بود تا این بار بدون هیچ سایهای از گذشته، نشان دهد که کارش را بلد است. جایگزینی کنته با سیمونه اینتزاگی و حفظ شاکلهی تاکتیکی تیم، اینتر را طی دو سال به فینالیست لیگ قهرمانان و مدعی تمام جامهایی که در آنها رقابت میکند، تبدیل کرد.
شاید همچنان دشوار باشد که درصد دقیق نقش مدیر ورزشی را در موفقیتهای اینتر محاسبه کنیم، اما ماروتا حداقل به یکی از سوالات و سردرگمیها پاسخ میدهد: جایی که او حضور دارد، وقتی میگوییم مدیر، کسی حق ندارد بپرسد «کدام مدیر».
** منبع عکس اصلی: Gabriele Maltinti/Getty Images
2 پاسخ
خیلی عالی بود، به نظرم موضوع قابلیت اینو داره که مفصل تر توی یوتیوب دربارهش صحبت کنید
بسیار عالی ♥️🖤