در سالهای اخیر تاتنهام تلاش کرده است تا با نامهای بزرگی در عرصهی مربیگری فوتبال کار کند؛ آنتونیو کنته، خوزه مورینیو و پوچتینو سرمربیان شناختهشدهای بودند که طی سالهای گذشته روی نیمکت این تیم نشستهاند. شاید تنها استثنا در بین این مربیان نونو اسپریتو سانتو باشد، سرمربی اسبق ولووز که ناکامی بزرگ لوی بود و پس از اخراج خوزه مورینیو روی نیمکت تاتنهام نشست. او پس از چند هفتهی ابتدایی خوب، نتایج فاجعهباری با این تیم گرفت و خیلی زود کنار گذاشته شد. تاتنهام در این تابستان نیز کمابیش شرایطی مشابه دو سال پیش انها داشت. جدایی آنتونیو کنته در هفتههای پایانی فصل ۲۳-۲۰۲۲ پس از کش و قوسهای فراوان و تکرار رفتارهای همیشگی سرمربی ایتالیایی در هنگام جدایی باعث شد که تاتنهام و دنیل لوی با یک چالش بزرگ در انتخاب سرمربی بعدی تیم روبهرو شوند؛ هفتهها تلاش و شکست در امضای قرارداد با گزینهی مشهورتری مانند یولیان ناگلزمن آنها را بار دیگر در وضعیتی بحرانی قرار داد و مجبور شدند به سراغ گزینههای دیگر بروند. آنها در نهایت با آنژه پوستکوگلو، سرمربی سابق سلتیک و تیم ملی استرالیا، برای امضای قراردادی چهار ساله به توافق رسیدند.
آنژه پوستکوگلو در حالی به عنوان سرمربی تاتنهام انتخاب شد که سابقهی مربیگری در سطح اول فوتبال اروپا را نداشت و شهرت او در میان تاکتیکنویسان و اهالی فوتبال به زمان حضور او در اسکاتلند و سرمربیگری سلتیک برمیگردد. دربارهی تطبیق و ترجمهی شیوه و سبک بازی او در سطح بالاتر میتوان به دو نکته به شکل خلاصه اشاره کرد؛ اول، تیمهای او ساختار قابل قبولی در زمان مالکیت دارند و او ایدههای جالبی برای تیم خود در زمان مالکیت در ذهن میپروراند و دوم، مشخص نیست سیستم پرس از بالای او در لیگ برتر انگلستان (یا یک رقابت سطح بالای دیگر) چقدر پایدار باشد و این مسئله بزرگترین تردید را دربارهی فوتبال آنژه پوستکوگلو به وجود آورده است.
سه سرمربی گذشتهی تاتنهام یعنی خوزه مورینیو، نونو اسپریتو و آنتونیو کنته خروجی تاکتیکی بسیار متفاوتی را در زمین مسابقه نسبت به آنچه آنژه پوستکوگلو قصد دارد در زمین مسابقه پیدا کند، داشتند. آنها تلاش میکردند در اکثر دقایق تیمشان را عقب زمین نگه دارند و علاقهی چندانی به حفظ مالکیت و ساختن توالیهای طولانی پاس نداشتند؛ اما سرمربی فعلی در پی فلسفهی فوتبالی دیگری است. پوستکوگلو در دستهی مربیانی قرار میگیرد که تمایل دارند تیمهایشان فوتبال مالکانه بازی کند، اما از طرفی در گروه مربیان خواهان مالکیت فقط برای مالکیت نیز نیست. او همواره به دنبال این است که از مالکیت به عنوان ابزار استفاده کند. او تلاش میکند تا از وینگرهای لب خط بهره برده و فاکتور پیشبینیناپذیری را در آن مناطق حفظ کند و همچنین از هافبکهای شماره هشت تیم – به عنوان کسانی که در گلزنی تیم نقش دارند – استفاده کند. به زبان ساده، تلاش او برای حفظ مالکیت باری به هر جهت نیست و دارای انعطاف است.
گام اول فوتبال مالکانه
اولین نشانهی تغییر در تاتنهام در شیوهی بازیسازی (build-up) آنها است. بازیکنان تاتنهام در زمان مالکیت آرایش دو-سه (دو-یک-دو) دارند. دو مدافع مرکزی (معمولاً رومرو و فن دِ فن) تیم در خط اول و جلوتر از آنها فولبک راست تیم، بیسوما (شماره شش تیم) و فولبک چپ تیم قرار میگیرند و بازیسازی را انجام میدهند. برای پیادهسازی چنین بازیسازیای، در کنار لزوم توانایی بازی با پای مدافعین تیم، نیاز است که سه بازیکن جلوی آنها توانایی دریافت توپ پشت به دروازه حریف، چرخش و حمل توپ به سمت زمین رقیب را داشته باشند. این بازیکنان برای جلو بردن توپ نقش اصلی را ایفا میکنند و نداشتن این قابلیتها موجب میشود تا توپ در منطقهای از زمین لو برود که ساختار دفاعی تیم متزلزل است. در نتیجهی این اتفاق، با توجه به پرس تیم رقیب، بازیکنان تیم مقابل نسبت به بازیکنان تاتنهام در یک فضای بزرگ، برتری عددی خواهند داشت و دروازهی تیم را تهدید خواهند کرد.
ساختار بازیسازی تاتنهام با آرایش دو-سه
در میان بازیکنانی که تا به حال در این ساختار برای تاتنهام بازی کردهاند، بیسوما بعد از یک فصل ناامیدکننده در تاتنهام نشان داده است که از پس این نقش برمیآید. پرسگریزی بیسوما و توانایی محافظت از توپ او در فضاهای بسته که یکی از جلوههای مهم بازی یک شماره شش است، در بازیهای ابتدایی فصل به شدت به بازیسازی تاتنهام کمک کرده است. البته دقایق بازی بیسوما در این فصل محدود بوده و آمار او در طول فصل دستخوش تغییراتی خواهد شد، اما تا به اینجای کار او به طور متوسط در هر 90 دقیقه 4.21 اقدام به دریبل و 2.89 دریبل موفق داشته است، در حالی که این اعداد برای فصل پیش به ترتیب 0.8 و 0.63 بوده است. همچنین او در هر بازی به طور متوسط 2.89 حمل توپ پیشبرنده (progressive carries) در هر 90 دقیقه داشته است که در مقایسه با فصل قبل با آمار 1.25 تغییر شگرفی به حساب میآید.
همچنین اودوگی، فولبک چپ تاتنهام، نیز با اینکه لغزشهایی در هفتههای ابتدایی داشته، اما نشان داده که میتواند به مرور زمان بهتر شود و پیشرفت کند. در نهایت مشکل اصلی تاتنهام در این فاز کماکان مدافع سمت راست است. در بازی ابتدایی فصل مقابل برنتفورد، امرسون رویال در آن پست به میدان رفت. رویال در چرخشها بازیکن بهتری نسبت به پدرو پورو نشان داد، اما ضعف او در لمس اولیهی توپ، کنترل توپ و محافظت از آن باعث میشود که گزینهی ایدهآلی برای آن پست نباشد. پدرو پورو، گزینهی دیگر دفاع راست تاتنهام، نیز چندان دفاع راست ایدهآلی در بازیهای بعدی برای این نقش نشان نداده است. ضعف اصلی این بازیکن در چرخشها است؛ او نمیتواند به سرعت بچرخد و توپ را از فضاهای بسته خارج کند؛ این ضعف او را تبدیل به یک گزینه دائمی برای رقبای تاتنهام جهت پرس کردن میکند. حتی گاهی اوقات و به شکل محدودی در بازیهای ابتدایی تاتنهام در این فصل، پوستکوگلو در جریان بازی او را به علت این ضعف، به لبِ خط و محل سنتی قرارگیری یک فولبک برده و یکی دیگر از بازیکنان تاتنهام نقش او را برعهده گرفته است.
چرخش اشتباه پورو در بازی مقابل با یونایتد که موجب لو رفتن توپ و ساخت یک موقعیت برای تیم رقیب شد.
اما برگ برندهی تاتنهام در زمان رویارویی با یک شرایط سخت، خرید تابستانی آنها از لستر سیتی، جیمز مدیسون، است. مدیسون در فازهای مختلف مالکیت بازیکنی به شدت فعال محسوب میشود. یکی از نقشهای مدیسون در زمان مالکیت اضافه شدن به ساختار بازیسازی تیم و شکستن پرس رقیب با ایجاد برتری عددی و کیفی (numerical superiority and qualitative superiority) است. توانایی او در خارج کردن توپ از فضاهای بسته یاریرسان بزرگی در این فصل برای آنژه پوستکوگلو بوده است. در واقع این بازیکن انگلیسی کسی است که میان بازیسازی تیم در فاز اول و دیگر فازها پیوند برقرار میکند.
مدیسون از ابتدای بازی با یونایتد به عقب میآید تا پرس منچستر یونایتد شکسته شود و بیلدآپ تیم شکل گیرد.
بعد از انتقال توپ به یکسوم میانی و یکسوم تهاجمی تاتنهام، بازیکنان این تیم تلاش میکنند تا عرض پنجنفرهای را تشکیل دهند و ساختار شناختهشده سه-دو-پنج را در زمین بسازند. حداقل یکی از وینگرهای تیم در نزدیکترین حالت به خط طولی قرار میگیرد و وظیفه دارد که در مقابل دفاع کناری یا بازیکنی که وظیفهی دفاع او را بر عهده دارد، حرکات غیرقابلپیشبینی انجام دهد. وینگرها در این سیستم باید بتوانند به هر دو جهت حرکت کنند تا فولبک مقابل نتواند به راحتی قدم بعدی آنها را حدس بزند و خط حملهی تیم قابلپیشبینی باشد. همچنین وینگرها باید از سرعت و شتاب خوبی در فواصل نزدیک برخوردار باشند تا مدافع رقیب نتواند در صورت فریب خوردن، بعد از بازیابی جهت حرکت خود، دوباره آنها را مهار کند.
بزرگترین مشکل تاتنهام در خط حمله دقیقاً از همین نقطه آغاز میشود. دو وینگر اصلی تاتنهام، چندان پروفایلهای مناسبی برای انجام این وظیفه نیستند. کولوسفسکی وینگری است که بیشتر علاقه دارد در مناطق عمیق و نزدیک به دروازهی خودی صاحب توپ شود و توپ را به جلوی زمین بیاورد و به این دلیل چندان پروفایل مناسبی برای آن قسمت از زمین نیست.
کولوسفسکی وینگر راست تاتنهام، به جای بازی در مسیر فلش نقطهچین، پاس رو به عقب میدهد.
سون هیونگ مین نیز گرچه یک گلزن برجسته است و در فصول مختلف موفق شده بود همراه هری کین کمک زیادی به تاتنهام بکند، اما فضای دور از دروازه، محل ایدهآلی برای قرارگیری او نیست. او بیشتر تمایل دارد در نیمفضا باشد تا با استفاده از تواناییهای خود در حمله به فضا یا شوت زدن، وظیفهی گلزنی را انجام دهد و زمانی که دور از دروازه است، توانایی فیزیکی و تکنیکی عبور از مدافع مقابل خود را ندارد.
سون در وضعیت یک-در-برابر-یک و زمانی که گزینهای برای شوتزنی و فضایی برای حرکت ندارد، یک بازیکن قابلپیشبینی به حساب میآید و نمیتواند مدافع مقابل خود را با حرکاتش غافلگیر کند. در نتیجه نیاز است تا از حرکات یک بازیکن دیگر در کنار خود بهرهمند شود؛ این اتفاقی است که در ساختار تهاجمی این فصل تاتنهام، امکان رخ دادن به شکل متناوب وجود ندارد، اما گاهی آندرلپها و اورلپهای اودوگی، مدافع چپ تاتنهام و جیمز مدیسون کمک کرده تا بار فشارها از دوش سون برداشته شود.
حرکت مدیسون برای شکلگیری موقعیت گل و کمک به سون
با این وجود، ترکیب تاتنهام یک گزینهی مناسب برای ایفای این نقش دارد؛ مانور سولومون وینگری است که در دقایق محدود بازی خود، توانسته است بازیکن امیدوارکنندهای برای ایفای نقش وینگر لب خط نشان دهد و میتواند یک گزینه برای آیندهی تیم آنژه پوستکوگلو باشد.
در کنار تمام این مسائل، تاتنهام در پنجره نقل و انتقالات تابستانی امسال یکی از بهترین مهاجمان دنیا را از دست داد. هری کین که بهترین بازیکن تاتنهام محسوب میشد، در نهایت تصمیم به جدایی از تیم گرفت و راهی بایرن مونیخ شد تا بحثهای زیادی برای یافتن پاسخ این پرسش شکل گیرد که «چه کسی باید مهاجم نوک تاتنهام باشد؟»؛ خرید ریچارلیسون در تابستان قبل یک معمای بزرگ بود. بازیکنی که در آن دوران مشخص نبود دقیقاً قرار است که چه کمکی به تاتنهام کند، در این فصل، شاید بتواند یک پروفایل مناسب برای تاتنهام باشد.
در وهلهی اول تاتنهام به مهاجم نوکی نیاز دارد که توانایی فیزیکی شرکت در دوئلها را داشته باشد. همچنین به جهت استفاده از وینگرهای لب خط و بازیکنی مثل جیمز مدیسون، نیاز است تا مهاجم نوک همواره در محوطهی جریمه حضور داشته باشد تا مدافعین رقیب را عقب نگه دارد و دیگر بازیکنان تیم و خود او با رخنه در فضاهای ایجاد شده از موقعیتها استفاده ببرند. ریچارلیسون از لحاظ فیزیکی کاملاً توانایی بازی در این نقش را دارد، اما مشکل او این است که یک تهدید گل همیشگی نبوده است، به خوبی در موقعیت گلزنی قرار نمیگیرد و شامهی خوبی برای گلزنی ندارد. او در هیچ فصلی موفق نشده است که یک تهدید گل به حساب بیاید و علیرغم اینکه عملکرد او نسبت به متوسط شاخص گلهای غیرپنالتی (npxG) بهتر بوده، در بعضی فصول بهترین آمار npxG او به طور میانگین در هر 90 دقیقه 0.33 بوده است؛ آماری که به زمان حضور او در واتفورد برمیگردد و برای بازیکنی که میخواهد در پست مهاجم نوک به میدان برود، چندان قابل قبول نیست. با وجود اینکه ریچارلیسون یک تهدید گل بزرگ نبوده ، اما تا به حال نیز در یک تیم باکیفیت همچون تاتنهام بازی نکرده و بازی در یک تیم بهتر و شرایط مناسبتر شاید موجب بهتر شدن اعداد او شود.
سون هیونگ مین نیز آپشن دیگر پوستکوگلو برای این پست است. برخلاف ریچارلیسون، سون معمولاً به عنوان یک گلزن عملکرد خوبی داشته است، اما ویژگیهای فیزیکی یک مهاجم نوک را ندارد و این مسئله میتواند برای تاتنهام دردسرساز شود. دوگانهی سون-ریچارلیسون مزایا و معایب زیادی دارد و احتمالاً تا مدتها بحث پیرامون سوال ابتداییای که مطرح شد ادامه پیدا کند؛ چه کسی باید مهاجم نوک تاتنهام باشد؟
تاتنهام بازیکن دیگری در اختیار دارد که عهدهدار نقشی است که همزمان در حمله، بازیسازی یا حفظ ساختار دفاعی در زمان مالکیت (rest-defence) مشارکت دارد و نقش آن ثابت نیست و بنا به شرایط بازی تغییر میکند. در این فصل اسکیپ و سار در این نقش به میدان رفتهاند. یک هافبک که وظایف گوناگونی برعهده دارد: اول، این بازیکن از فضای سمت راست محافظت میکند و به ساختار دفاعی تیم در زمان مالکیت سود میرساند. دوم، در صورتی که فضای مناسبی برای نفوذ به محوطهی جریمه رقیب دید، میتواند به آن فضا حمله کند و با حضور در محوطهی جریمه یک تهدید گل به حساب بیاید. اولیور اسکیپ در جریان مسابقات پیشفصل مقابل بارسلونا یک فرار فوقالعاده به محوطهی جریمه داشت و توانست دروازهی این تیم را باز کند. همچنین سار در دیدار هفتهی دوم تاتنهام مقابل منچستر یونایتد حرکت مشابهی را انجام داد و باز حضور در محوطهی جریمه، توانست گل اول تاتنهام را به ثمر برساند. مشارکت هافبکی که در این پست به میدان میرود از این نظر به شدت مهم است که تاتنهام یک تهدید گل بزرگ را در تابستان قبل از دست داده است و بقیهی بازیکنان نیاز دارند تا قسمتی از بار گلزنی را در میان خود تقسیم کنند.
یکی دیگر از برنامههای تاتنهام برای تقسیم گلزنی میان بازیکنان، استفاده از مدافعین کناری مقلوب (inverted fullback) در شوتزنی از پشت محوطهی جریمه است. اگر کل منطقهی چهارده یا قسمتی از آن خالی باشد، یکی از فولبکهای تاتنهام اقدام به شوتزنی از آن میکند و این مسئله یکی از ترفندهای پوستکوگلو برای گلزنی در جریان مسابقه بوده است.
فضای مناسبی برای حضور فولبکها در بالای زمین ایجاد شده است و اودوگی و امرسون هر دو به جای حضور در ساختار دفاعی تیم، در مناطق بالای زمین حاضرند. در این صحنه امرسون در فضای خوبی موقعیت شوتزنی پیدا میکند و گل تساوی را مقابل برنتفورد به ثمر میرساند.
در این بخش زمین نیز مدیسون برقرارکنندهی ارتباط است. توانایی تصمیمگیری او در پاس دادن، شوتزنی یا تند و کند کردن ریتم حملات تاتنهام، بزرگترین فاکتور اصلی پیشبرندهی تاتنهام در حملات است؛ «هر ایدهای که به ذهن مدیسون میآید، صد برابر بهتری از هر ایدهای است که شما در هر کنفرانس مربیگری پیدا میکنید.» [خوانما لیلو، دستیار پپ گواردیولا در توصیف مدیسون]
دگردیسی در ساختار دفاعی
تاتنهام پوستکوگلو در دفاع دو بخش دارد؛ اول، ساختار دفاعی این تیم در زمان مالکیت و پس از لو رفتن توپ است و دوم ساختار پرس تیم. ساختار دفاعی در تیم پوستکوگلو گرچه روی کاغذ، ساختار خوبی است، اما به خوبی اجرا نمیشود و تاتنهام در ابتدای فصل به شدت در ضدحملهها آسیبپذیر بوده است. در حقیقت بازیکنان حاضر در ساختار دو-سه در جریان بازیسازی این تیم، مهمترین بازیکنان این بخش نیز هستند و درصورت لو رفتن توپ در زمان مالکیت، وظیفهی جلوگیری از حمله یا پوشش فضاها را دارند. گاهی به دلیل اضافه شدن یکی از فولبکها به خط حمله این ساختار به دو-دو تغییر پیدا میکند و در این شرایط است که فضای مورد نیاز برای پوشش در عقب زمین توسط مدافعین، بسیار بزرگتر میشود. اما در هر صورت فضایِ فرضی پشت سر مدافعین کناری همواره یکی از اهداف ضدحملههای رقبا است و این به دلیل است که پوستکوگلو سعی میکند که حداقل در یک سمت با یک هافبک، آن فضا را پوشش دهد.
فضای زیادی در اثر لو رفتن یک توپ در میانهی میدان ایجاد میشود و فن دِ فن، مدافع تاتنهام به خاطر عجله کردن دریبل میخورد و رشفورد در موقعیت مناسبی برای صاحب توپ کردن گارناچو در یک انتقال مثبت قرار میگیرد.
نکتهی حائز اهمیت دیگر پرس تاتنهام است. تاتنهام در دوران پوچتینو از پرس به عنوان یک ابزار دفاعی مناسب بهره میبرد، اما بعد از جدایی سرمربی آرژانتینی، دیگر مربیان جایگزین ترجیح میدادند تا در قالب یک بلاک دفاعی فشرده به دفاع کردن بپردازند و از این جهت دوباره پرس کردن برای بازیکنان تاتنهام به یک مشکل تبدیل شده است. در حقیقت بازیکنان تاتنهام در بسیاری از صحنهها میان پرس کردن و پرس نکردن دچار یک دوگانگی میشوند و نمیتوانند تصمیم درستی بگیرند؛ اما به هر جهت پوستکوگلو تلاش میکند تا ذهنیت بازیکنان را نسبت به پرس کردن تغییر دهد. چهار بازیکن جلوی زمین یعنی وینگر راست، وینگر چپ، مهاجم نوک و شمارهی ده تیم (مدیسون) عرض چهار نفرهای را تشکیل میدهند و به بازیکنان حاضر در خط اول بازیسازی رقیب فشار میآورند. این بازیکنان توسط دو هافبک دیگر تیم نیز پشتیبانی میشوند تا در صورت ارسال توپ به مناطق مرکزی زمین، در دوئلها شرکت کرده و توپ را پس بگیرند. این دو بازیکن برخلاف بازیکنان خط اول پرس تیم، نقش مهار یک بازیکن را ندارند و وظیفهی آنان پوشش فضا [در صورت ارسال توپ به این نواحی] و نزدیک شدن به بازیکنی است که قرار است توپ را دریافت کند. همچنین در صورت ارسال توپ به کنارهها – که هدف اصلی پرس تاتنهام است – به کمک فولبک تیم – که دیگر در این شرایط مقلوب (inverted) نیست – میآیند و به بازپسگیری توپ کمک میکند.
ساختار پرس تاتنهام
همچنین نیاز است که درصورت ارسال پاسهای بلند، مدافعین تاتنهام در بردن دوئلهای خود و دیگر بازیکنان در جمع کردن توپهای برگشتی در میانهی زمین عملکرد قابلقبولی داشته باشند؛ اتفاقی که یکی از بزرگترین نقاط ضعف پرس تاتنهام در حال حاضر است.
در نهایت هر چقدر سیستم به کار گرفتهشده از طرف آنژه پوستکوگلو نزدیک به ایدهآل باشد، شرایط ترکیب تاتنهام چندان ایدهآل نیست. برای رقابت کردن در سطح بالاتر، بازیکنان ترکیب ابتدایی نیز باید بهتر شوند. در چنین شرایطی ترکیب تیم از نظر کیفیت عمق چندانی ندارد و نمیتوان به راحتی بازیکنان ترکیب اصلی تیم را جایگزین کرد؛ مشکلی که در طول فصل احتمالاً بزرگترین دردسر سرمربی تیم خواهد بود. از طرفی تاتنهام نیاز دارد از لحاظ دفاعی تیم پایدارتری باشد تا بتواند در یک رقابت طولانیمدت برای جایگاههای بالاتر بجنگد. تاتنهام در سه مسابقه از چهار مسابقه خود تا اینجای فصل شاخص متوسط گل (xG) بالای یک به رقبای خود داده است و در دو مسابقه از این سه مسابقه xG رقبای تاتنهام بالای 2 بوده است که عدد جالبی برای یک تیم در حال رقابت برای رتبههای بالای جدولی نیست و نیاز است این تیم از نظر دفاعی به شدت بهبود یابد.
در نهایت تاتنهام بعد از مدتها یک ساختار فوتبالی امیدوارکننده در درون زمین را از خود نشان داده و نیاز است در خارج از زمین به لحاظ ورزشی تصمیمهای درستی اتخاذ شود تا این تیم بتواند دوباره به رتبههای بالای جدول برای فصلهای آتی فکر کند و یک تیم اروپایی باشد. تا روزی که تاتنهام به یک تیم باثبات بدل شوند، مسیر درازی در پیش خواهد بود.
یک پاسخ
بسیار عالی و مفید