هفته گذشته باشگاه میلان در بیانیهای از قطع همکاری با زوانیمیر بوبان خبر داد و اسطوره کروات که هنوز یک سال از پیوستنش به تیم مدیریتی میلان نگذشته بود، از سمت خود اخراج شد.
دلیل اصلی این اتفاق که بر کسی هم پوشیده نبود، اختلاف میان او و مالدینی در یک سو به عنوان مدیران بخشی ورزشی، و ایوان گازیدیس در سوی دیگر به عنوان مدیر عامل باشگاه بود. در واقع دو سوی جریان تعریف یکسانی از پست و حوزه عملکرد خود نداشتند. در حالی که بوبان و مالدینی معتقد بودند که باید در بخش ورزشی، از جمله انتخاب بازیکن و مربی اختیار تام داشته باشند، گازیدیس چنین اعتقادی نداشت و در همین راستا، بدون خواستن نظر تیم مالدینی-بوبان و حتی بنا بر روایات موثق، بدون اطلاع آنها شروع به مذاکره با رالف رانگنیک آلمانی برای پست مدیریت ورزشی میلان کرد. حتی برخی گمانهزنیها حکایت از آن دارد که گازیدیس او را برای مدیریت و سرمربیگری همزمان در میلان میخواهد.
تنش جایی بالا گرفت که مالدینی در یک مصاحبه عنوان کرد که «رانگنیک را گزینه مناسبی برای میلان نمیداند» و به صراحت اعلام کرد که اگر قرار است چنین مذاکراتی انجام شود باید با اطلاع او (و بوبان) باشد. اما اخبار موازی خبر از این داشت که گازیدیس پا را از مذاکره فراتر گذاشته و با رانگنیک به توافق و حتی امضای پیش قرارداد رسیده است. این که قرار بود این به چه معنا باشد و مالدینی و بوبان چه نقشی در آینده مورد نظر گازیدیس میداشتند، سئوالی است که پاسخ آن را نمیدانیم. زیرا زوج مالدینی در تیم مدیریتی، بدون هیچ ملاحظهای در یک مصاحبه آتشین گازیدیس را مورد حمله قرار داد. در این مصاحبه او به اختلاف نظرهای اساسی، و تفاوت رویکرد موجود در باشگاه پرداخت و بیش از همه ایوان گازیدیس را به دلیل مذاکرات مخفیانه به عدم صداقت متهم کرد:
«گمان میکردم ما یک تیم هستیم».
در پی این مصاحبه بوبان از میلان اخراج شد، در حالی که مالدینی به یک سکوت سنگین فرو رفته و هنوز مشخص نیست چه سرنوشتی در آینده میلان خواهد داشت. گرچه به عقیده بسیاری، ساختار باشگاه به سمتی میرود که مالدینی جایی در آن نخواهد داشت و اگر هم نقشی به او واگذار شود متناسب شان و جایگاه او نخواهد بود، بنابراین در حال حاضر تصور خروج او از میلان در فصل آینده محتملتر از ماندن است.
اما برخلاف مالدینی، بوبان به سکوت علاقهای ندارد. در حالی که بیانیه میلان مطابق عرف بیانیههای این چنینی پر از تعارف و «آرزوی موفقیت و تشکر از زحمات» بود بوبان در مصاحبهای دیگر آب پاکی را روی دست میلان ریخت که این دعوا پشت پرده حل نخواهد شد:
«نمیدانستم در کره شمالی هستیم».
بوبان معتقد است که میلان بدون دلیل معتبر او را اخراج کرده و او کوتاهی در وظیفه خود نداشته است، و انتقاد از بی صداقتی نمیتواند دلیلی برای اخراج باشد. مدیریت میلان را به دیکتاتوری متهم کرده و احتمالا ماجرا به دادگاه خواهد رفت.
از سوی دیگر گزارش شده که رییس فیفا، اینفانتینو که تابستان گذشته جدایی بوبان از تیم مدیریتی فیفا را باعث تاسف دانسته بود، اعلام آمادگی کرده که بار دیگر او را به عنوان مشاور فیفا جذب کند. به نظر مرد خوش سیمای کروات، خواهان کم ندارد. که البته اگر کسی زوانمیر بوبان را درست بشناسد، اصلا از این محبوبیت او متعجب نخواهد شد. اجازه بدهید این ماجرا را همینجا رها کنیم، و به عقب برگردیم. زوانیمیر بوبان با زبان آتشین بیگانه نیست. حتی با فراتر از زبانِ آتشین هم بیگانه نیست.
ماه می سال 1990
استادیوم ماکسیمیر زاگرب؛ یوگسلاوی سابق
بازی دو تیم دینامو زاگرب و ستاره سرخ بلگراد در حالت عادی هم یک مسابقه پر تنش به حساب میآمد اما این بار قضیه فرق داشت. در پی یک انتخابات پر تنش، که اولین انتخابات چند حزبی در یوگسلاوی بود، کرواتها که سردمدار تقاضای ایجاد یک کنفدراسیون قومی و مقابله با کمونیسم در در میان اقوام یوگسلاوی بودند، قویتر شده، اما صربهای تحت رهبری اسوبودان میلوشویچ حاضر به پذیرش استقلال بوسنی و کرواسی نبودند. تنش قومی-سیاسی در کشور به اوج خود رسیده بود. حدود سه هزار نفر از هواداران ستاره سرخ برای تماشای بازی به زاگرب رفتند. لیدر این گروه سه هزار نفره هواداران کسی نبود جز «زلیکو رازناتوویچ» مشهور به «آرکان». کسی که تنها چند ماه پس از این مسابقه تاریخی «گارد دواطلب صربستان» را تاسیس کرد. گروه شبه نظامی صرب که در کرواسی و بوسنی علیه استقلال طلبان به مبارزه و عملیات تخریبی مشغول بودند. داستان آرکان و گروه شبه نظامی او و سرانجامش در سالهای جنگ بالکان و پس از آن، داستانی طولانی است که فرصتی جداگانه میخواهد. فعلا در این حد کافی است که بدانیم، او بسیار فراتر از یک لیدر معمولی و همان زمان مشغول سازماندهی، آموزش و عضوگیری برای گارد داوطلب صربستان بود.
زلیکو رازناتوویچ معروف به آرکان
قبل از بازی درگیریهای پراکندهای بین هواداران دو تیم در خیابان در گرفت، اما جنگ واقعی در خود استادیوم شروع شد. جایی که بین نزدیک به پانزده هزار هوادار دینامو و قسمت حفاظت شدهای که سه هزار تماشاچی ستاره سرخ نشسته بودند، درگیری لفظی و پرتاب سنگ بالا گرفت.
بیشتر هواداران ستاره سرخ مسیر نه چندان طولانی (حدود 400 کیلومتر) بین بلگراد و زاگرب را با اتوبوس آمده بودند اما، یوگسلاوی در آن زمان هنوز (علیرغم آغاز زمزمههای جدایی) «یک» کشور به حساب میآمد و قرار بود تیم ملی این کشور کمتر از یک ماه بعد برای مسابقات جام جهانی به ایتالیا برود. بنابراین جدایی کامل قومی در مناطق مختلف وجود نداشت و در زاگرب آن زمان تعداد قابل توجهی صرب ساکن بودند. حتی امروز هم پس از سالها جدایی، هنوز نزدیک به 5 درصد مردم کرواسی صرب هستند و در میان هواداران ستاره سرخ، صربهای ساکن زاگرب نیز حضور داشتند.
شدت درگیری زمانی بالا گرفت که هواداران صرب، حفاظهای جایگاه خود را شکستند و با کندن صندلیها، و سلاح سرد به سمت کرواتها حمله بردند. آنها همزمان شعارهای ناسیونالیستی مانند «زاگرب متعلق به صربستان است» سر میدادند و همینطور شعار مرگ بر رهبران احزاب کروات.
در این میان کرواتهایی که در آن سوی استادیوم نشسته بودند برای اینکه بتوانند به کمک بقیه هواداران تیم خود -که در حال کتک خوردن از صربهای سازمان یافته و مجهز بودند- بروند، به سمت زمین هجوم آوردند و اوضاع کاملا از کنترل خارج شد. تا اینکه نیروهای ضد شورش پلیس با تعداد زیاد وارد استادیوم شدند و با استفاده از گاز اشک آور و باتوم، ماجرا را جمع کردند. استادیوم برای حدود یک ساعت به میدان نبرد واقعی تبدیل شد و در نهایت دهها نفر مجروح شدند.
با شروع درگیریها بازیکنان ستاره سرخ -که در آن زمان تیمی مطرح در سطح جهانی بود و یک سال بعد در فصل 91-1990 قهرمان اروپا شد- به سرعت زمین را ترک کرده و به رختکن رفتند اما چند بازیکن دینامو از جمله زوانیمیر بوبان که در آن زمان با تنها 21 سال سن کاپیتان تیم بود، در زمین ماندند.
کاپیتانهای کم سن و سال، شخصیت خاصی دارند. هم داخل زمین و هم بیرون زمین از سن خود پختهتر عمل میکنند و خیلی زود احترام و اعتقاد بقیه را به خود جلب میکنند. سسک فابرگاس در آرسنال، یا مثال امروزیتر، جک گریلیش در آستون ویلا نمونههایی از این دست شخصیت هستند. بوبان اما در آن روز یک سطح بالاتر رفت. او نه تنها اعتقاد همتیمیها، بلکه احترام یک ملت را به دست آورد.
بوبان در حالی که به پلیس معترض بود که چرا به موقع جلوی صربها را نگرفته اند، در زمین ماند. خود او بعدها ماجرا را به این صورت روایت کرد:
«هولیگانهای بلگرادی داشتند استادیوم ما را تصرّف میکردند و پلیس رژیم هیچ کاری نمیکرد. مطلقا هیچ».
زمانی که صربها شروع به خشونت کردند او فریاد میزد: «پلیسهای لعنتی چرا هیچ غلطی نمیکنید؟».
کمی بعد، هواداران دینامو به زمین ریختند و نیروهای کمکی پلیس هم کمکم سر رسیدند و شروع به سرکوب کردند. اینجا بود که بوبان آن لگد معروف را به یک پلیس زد و به چهره ملی کرواسی، حتی قبل از اینکه کشوری به این نام وجود داشته باشد تبدیل شد.
از قرار، پلیسِ داستان به یک هوادار حمله میکند و با باتوم به ضرب و شتم او میپردازد و بوبان دخالت میکند و با لگد او را میزند.
عکس معروفی که از لگد اول گرفته شده
فیلم کوتاهی از این درگیری موجود است که به نظر میرسد پس از لگد اول گرفته شده. چند مامور پلیس به سمت بوبان حمله میکنند و او کمی عقب مینشیند، اما به محض اینکه چند هوادار دینامو را پشت خود مییابد، دوباره به سمت پلیسها حملهور شده و روی هوا بلند شده و یکی را با لگد میزند. عکسی از لگد اول موجود است که مسلما با این لگد دوم فیلم متفاوت است، پس میتوان نتیجه گرفت که بوبان (حداقل) دو پلیس را زده. یا اینکه یک پلیس را دوبار زده! فیلم انقطاع دارد و کاملا مشخص نیست که این همان پلیس قبلی است که بوبان دوباره به او حمله میکند یا خیر.
تصویر بریده شده از فیلم کوتاه موجود، لگد دوم بوبان
پس از آن هواداران بیشتری میرسند و یک حلقه حفاظتی دور بوبان تشکیل داده و او را از معرکه خارج میکنند.
زوانیمیر که یکی از بهترین بازیکنان یوگسلاوی بود و قطعا در ترکیب تیم ملی برای جام جهانی جا میگرفت، بعد از این ماجرا محروم شد، جام جهانی را از دست داد و حتی به دادگاه کیفری معرفی شد:
«به عنوان یک چهره شناخته شده، در آن لحظه آماده بودم که زندگی حرفهای، موقعیت و حتی جانم را، تمام چیزی که شهرت به من داده بود را فدای هدفم کنم. هدف مشترک همه ما: کرواسی».
کمی پس از این داستان بالکان با سرعت به سمت بحران و در نهایت فروپاشی رفت. کرواسی و اسلوونی اولین کشورهای یوگسلاوی سابق بود که حدود یک سال پس از داستان استادیوم ماکسیمیر و در پی درگیریهای نظامی، در ژوئن 1991 اعلام استقلال کردند. جنگ فراگیر در یوگسلاوی که نزدیک به یک دهه طول کشید در واقع نتیجه این درگیریهای اولیه، و اعلام استقلال کرواسی و اسلوونی در 1991 بود. نتیجه این جنگ طولانی فروپاشی کامل یوگسلاوی و تشکیل کشورهای مستقل دیگر بود.
در سال 1992 تیم ملی یوگسلاوی به دلیل بحران نظامی در منطقه از جام ملتهای اروپا کنار گذاشته شد. ارتش ملی کرواسی که تقریبا تا سال 1992 در نبرد برای استقلال خود و حفاظت از مرزهای مورد ادعا در برابر یوگسلاوها پیروز شده بود، پا را فراتر گذاشت و از سال 1993 شروع به پیشروی در مرزهای بوسنی و هرزگوین کرد تا به استقلال طلبان بوسنی کمک کند.
جنگ استقلال کرواسی
در تابستان 1991، همزمان با اعلام استقلال کرواسی بوبان با انتقالی 8 میلیون یورویی -که آن زمان مبلغ قابل توجهی بود- به میلان کاپلو پیوست و ستارهای جهانی شد. بوبان نزدیک به یک دهه در میلان بازی کرد. تقریبا همزمان با آغاز جنگ به میلان پیوست و در میان آخرین شعلههای رو به خاموشی جنگ در مقدونیه، در سال 2001 از میلان و فوتبال خداحافظی کرد.
با پایان جنگ بوسنی در سال 1995 جنگ برای کرواسی هم تقریبا به پایان رسید. سالهای صلح کجدار و مریز بالکان، یعنی فاصله بین پایان جنگ بوسنی تا آغاز جنگ کوزوو در 1998 سالهای طلایی فوتبال کرواسی نیز به شمار میرود. بوبان به عنوان کاپیتان و البته یکی از بهترین بازیکنان، نقش محوری در موفقیتهای تیم هیجان انگیز کرواسی در جام ملتهای 96 و جام جهانی 98 داشت. تیمی پر از بازیکنان با کیفیت، که بسیاری از آنها -مانند بوبان- قبلا برای تیم ملی یوگسلاوی بازی کرده بودند. از معروفترین آنها میتوان به رابرت پروسینچکی، روبرت یارنی، آلن بوکسیچ و داور شوکر اشاره کرد.
تیم ملی کرواسی در جام ملتهای 96 انگلستان
برای بسیاری از هواداران میلان دهه نود -از جمله خود من- بوبان با ته چهرهای که به چه گوارا میزد و گاه با یک هدبند روی پیشانی، محبوبیتی در حد محبوبترین ستارههای ایتالیایی تیم، مانند مالدینی یا آلبرتینی دارد.
خیلیها حتی در آن سالهای دهه نود ماجرای استادیوم زاگرب و اهمیت او به عنوان چهره ملی استقلال کرواسی را نمیدانستند، اما چیزی در چهره راسخ او بود، جذبهای که او را از یک بازیکن فوتبالِ صرف فراتر میبرد.
فینال به یاد ماندنی جام باشگاههای اروپا در سال 1994 که میلان چهار بر صفر بارسلونا را شکست داد، بوبان و آلبرتینی زوج خط میانی میلان در سیستم 4-4-2 کاپلو بودند. زوجی که برای من پس از این همه سال فوتبال دیدن هرگز به لحاظ اوج همزمانِ کیفیت و محبوبیت تکرار نشده و به نظر هرگز هم نخواهد شد.
به زمان حال برگردیم. تفاوت میلان امروز با میلانِ آن سالها از زمین تا آسمان است. بوبان و مالدینی در یک تلاش مشترک سعی داشتند دوباره تیم را به اوج برگردانند. اگر تمام سعی خود را بکنیم و احساسات شخصی را در کارنامه این دو دخالت ندهیم، باید گفت با توجه به تجربه کم، اشتباهاتی هم داشتهاند. اما در مجموع کارنامه خیلی بدی ندارند. از آن مهمتر، چیزی که در تیم وجود نداشت، یعنی حضور رهبرانی از جنس باشگاه را به تیم آوردند. حضور بوبان و مالدینی در سن سیرو به معنای پیوند با گذشته باشکوه باشگاه بود. حالا بوبان رفته و مالدینی هم آیندهای نامعلوم دارد. ورای برونکرد این داستان در آینده نزدیک یا دور، گسستن این پیوند توسط کسانی که گذشتهای در باشگاه ندارند، آن هم بدون توجیه منطقی و قابل قبول، برای یک هوادار قدیمی دردآور است.
البته عدهای هم معتقدند که «هیچ کس بزرگتر از باشگاه نیست» و حمایت از بوبان -که در این ماجرا ظاهرا علیه میلان قرار گرفته- را درست نمیدانند. اما در پاسخ باید گفت که هیچ کس، به معنای واقعی هیچ کس، بزرگتر از باشگاه نیست. ایوان گازیدیس و اسکارونی و الیوت هم بزرگتر از باشگاه نیستند. میلان -و هر باشگاه پر طرفداری- یک مفهوم است که با ریشه، گذشته، اسطورهها و هواداران معنا پیدا میکند. این گزاره در واقع برای برداشتن امکان استمساک به بیرق باشگاه و توجیه شخصی برای همه طرفهای درگیر است نه محمل سوء استفاده کسانی که روی صندلیهای مدیریتی تکیه زدهاند. قرار نیست کسی از این گزاره تعبیر به منفعت کند. با رجوع به ذات بی طرفانه این گزاره، بوبان میماند و گازیدیس و بوبان برای ما میلیونها بار بزرگتر از مالکان و مدیرانی است که هنوز حتی چیزی از حیطهای که قرار است در آن تخصص داشته باشند نشان ندادهاند.
اما اینکه هیچ کس بزرگتر از باشگاه نیست، جلوه دیگری هم خواهد داشت. رالف رانگنیک پس از تمام این هیاهو به میلان خواهد آمد و اگر موفق شود، همین هواداران از او هم حمایت خواهند کرد. حتی گازیدیس هم همینطور. قواعدی در فوتبال حاکم است که با جهان بیرون متفاوت و گاه حتی متناقض است. اما هیچ یک از این قواعد، قدرت این را ندارند که محبوبیت «زوانمیر بوبان» را شکست دهند. چه برسد به اینکه در این ماجرا حق هم با اوست. بوبان در فوتبال اروپا و حتی جهان آدم کوچکی نیست. همان شخصیت خاص او پس از بازنشستگی هم به او اعتبار زیادی در سطح بالای مدیریت فوتبال داده است. زمانی که مالدینی به بوبان پیشنهاد داد تا به تیم مدیریتی باشگاه بپیوندند، سئوال همه این بود که آیا «بوبان» خواهد پذیرفت؟
مشخص است که در این ماجرای بیهوده و بی موقع، چه کسی بیشتر متضرر شده است.