فوتبال؛ ملغمهای جادویی از عشق/نفرت، امید/یاس، لذت/درد، شادی/غم، پیروزی/شکست و بیشمار حس سازگار و متناقض دیگر. این پدیدهی عجیب، ریشهایترین نیازهای ذاتی ما را نشانه میگیرد و تنها در ۹۰ دقیقه، با فراز و فرودهای غیرقابلپیشبینی و «انسانی»اش، دامی میگستراند که اگر در آن گرفتار شوید، احتمالاً هرگز راهی به بیرون نخواهید یافت! سینما؛ هنر هفتم؛ وامگیرِ اعتلابخشِ هنرهای ششگانهی عصر قدیم و از معدود مایههای مباهات عصر جدید! سینما، امکان تجربهای سحرآمیز و شاید «خداگونه» به انسان میدهد که برای ساعاتی، از زندگی روزمرهی خود جدا شده، به دنیایی جدید سفر کرده و در آن غرق شود. با اینکه فوتبال و سینما، دو جهان متفاوت با ابعاد و ظواهر گوناگون هستند که به موازات یکدیگر و در راستای «لذت بشر» پیش میروند، اما در یک اصل، مشترکاند: برابری «همهی مردم» در مواجهه با این دو پدیده. فارغ از سن، نژاد، ملیت، جنسیت، طبقهی اجتماعی، موقعیت جغرافیایی، جایگاه شغلی و…، فوتبال و سینما، «از مردم» برخاسته، «با مردم» رشد کرده و «برای مردم» جلو میروند.
همین اصل مشترک باعث شده که همواره تلاشهایی برای به هم رساندن این دو دنیای موازیِ محبوبِ عموم انجام گیرد؛ تکاپویی بر خلاف اصل توازی اقلیدس که به علت تفاوت جنس این دنیاها، به ندرت موفق بوده است. اولین اقدام برای ساخت یک «فیلم فوتبالی» به سال ۱۹۱۱ و کشور انگلستان باز میگردد: جایی که فیلم صامت ۸-دقیقهای «هریِ فوتبالیست» به تهیهکنندگی سِسیل هِپوورث و کارگردانی لووین فیتزهَمِن، روایتگر داستان هری (با بازی هِی پلامپ) است که با توطئهی طرفداران تیم رقیب به گروگان گرفته شده است، اما سر بزنگاه و با تلاش متهورانهی یک خانم طرفدار دلباختهی او و تیمش، نجات مییابد و به دراماتیکترین شکل ممکن، گل پیروزیبخش را به ثمر میرساند! پس از ۱۱۱ سال، تنها نسخهی باقیمانده از این فیلم در این لینک قابل دسترسی و تماشای رایگان است.
صحنهای از فیلم «هریِ فوتبالیست»، محصول سال ۱۹۱۱
یکی دیگر از اولین تلاشها در این راستا به دو سال پس از پایان جنگ جهانی اول، یعنی سال ۱۹۲۰ باز میگردد: فیلم صامت «گل پیروزی» ساختهی جورج ساموئلسون، داستان جک کاک را روایت میکند؛ فوتبالیستی که عاشق دختر مالک باشگاهش است، اما به علت مشکلات مالی و مطلع شدن صاحب باشگاه از رابطهی او و دخترش، به تیم رقیب فروخته میشود! جک کاک (که در دنیای واقعی بازیکن تیم فوتبال چلسی بوده است)، زمانی که در برابر تیم سابقش قرار میگیرد، با وجود دست آتلبندی شده که در آستانهی بازی شکسته است، گل پیروزیبخش تیم جدیدش را به ثمر میرساند! این فیلم صامت که در گریفین پارک، زمین اختصاصی تیم برنتفورد انگلستان فیلمبرداری شده، علاوه بر بازیگران اصلی، از ۱۷ فوتبالیست حرفهای برای صحنههای فوتبالی فیلم بهره گرفته است.
تصویری از جک کاک، بازیکن تیم چلسی در فاصله سالهای ۱۹۱۹-۱۹۲۳
و بازیگر فیلم «گل پیروزی»، محصول سال ۱۹۲۰
یک دهه بعد و در سال ۱۹۳۰، جک ریمِند با ساختن فیلم «بازی بزرگ»، مسیر رشد فوتبالی و عاطفی جوانی به نام «دیکی براون» را به تصویر میکشد که برای تیمی از پیش بازنده در یک تورنومنت بازی میکند! بر خلاف فیلم «گل پیروزی»، رابطهی دیکی با دختر صاحب باشگاه، اینجا باعث فرصت دادن بیشتر به او و در نهایت، زدن گل قهرمانی تیمش میشود. فیلم «بازی بزرگ» احتمالاً سرمنشا ایجاد کلیشهی شناخته شده و بسیار دیده شده در اکثر فیلمهای ورزشی سینما بوده است: نجات ناباورانهی یک تیم ورزشی ضعیف توسط قهرمانی جوان و جویای نام که مصمم، کاریزماتیک، خوشسیما و در یک کلام، «همهچیزتمام» است.
پوستر فیلم «بازی بزرگ»، محصول سال ۱۹۳۰
مثالی آشناتر برای مخاطب ایرانی، شاید فیلم «فرار به سوی پیروزی» محصول سال ۱۹۸۱ و ساختهی جان هیوستن باشد که بارها از تلویزیون ایران پخش شده است؛ فیلمی چندملیتی که از بازیگران معروفی چون مایکل کین، ماکس فونسیدو و سیلوِستِر استالونه در کنار فوتبالیستهای تراز اول دنیا نظیر پِلِه (برزیل)، بابی مور (انگلستان) و اوسوالدو آردیلس (آرژانتین) برای روایت یک داستان ضد جنگ بهره میگیرد. در این فیلم، نیروهای متفقینِ اسیر در زندانهای آلمانِ نازی، با پیشنهاد پروپاگاندایی فاشیستها برای انجام یک مسابقهی فوتبال بین تیم اسرای متفقین و تیم ملی قدرتمند آلمان نازی به میزبانی پاریس موافقت نموده و نقشهی فرار میریزند. اگرچه برای مخاطبان جدی سینما و فوتبال، این فیلم مملو از شعارزدگی، اشکالات واضح فیلمنامه و البته صحنههای مبالغهآمیز و غیرقابلباور فوتبالی است، اما دیدن بازیکنی به بزرگی پله در قامت بازیگر، دوشادوش «راکی» (که چند سال بعد، «رامبو» هم شد) در نوع خود تجربهی جالب و کمنظیری بود که امروز، رنگ و بوی نوستالژی به خود گرفته است.
پوستر فیلم «فرار به سوی پیروزی»، محصول سال ۱۹۸۱
با گذشت زمان و علیرغم پیشرفت روزافزون تکنولوژی در عرصهی سینما، بهبود چشمگیری در کیفیت فیلمهای فوتبالی ایجاد نشد. اما اگرچه اغلب فیلمهای با محوریت و درونمایهی فوتبال از لحاظ استانداردهای سینمایی حرف چندانی برای گفتن ندارند، پارهای از اوقات، استفادهی هوشمندانه و ظریف از مضامین فوتبالی، به ابزاری خاص برای نویسندگان و کارگردانهای زبردست و آشنا با دنیای فوتبال در فیلمهای تحسینشده منتقدین بدل میشود که متعاقباً، حظ دوچندانی برای مخاطب جدی سینمایی/فوتبالی به ارمغان میآورد. به عنوان مثال، در فیلم «متاسفیم جا ماندی» ساختهی کن لوچ که نامزد نخل طلای جشنواره کن در سال ۲۰۱۹ شد، مخاطب غیرفوتبالی و ناآشنا با فضای فوتبال انگلستان، احتمالاً هرگز متوجه تاثیر «طرفدار منچستریونایتد بودن، با وجود زندگی در شهر نیوکاسل» در شخصیتپردازی کاراکتر اصلی فیلم (ریکی)، نمیشود! به علاوه، در سکانسی از فیلم و هنگام تحویل بستهی پستی، بین ریکی که لباس یونایتد را بر تن دارد و یکی از مشتریان طرفدار نیوکاسل، یک مشاجرهی فوتبالی شکل میگیرد. از مَتَلَک مشتری به طرفدارِ یونایتد بودنِ ریکی در عین اهل منچستر بودن او که بگذریم (کنایهی فوتبالی هجوآلود دیگری به کمطرفدارتر بودن یونایتد نسبت به سیتی در شهر منچستر و اینکه اکثر طرفداران یونایتد، ساکن لندن هستند؛ مسالهای که اصولاً غیرفوتبالیها از آن اطلاعی ندارند)، دیالوگی رد و بدل میشود که به نظر نگارنده، مجازی جز به کل از تمامیت فیلم است. در جواب مشتری طرفدار نیوکاسل که موضوع گل وقتهای تلفشده آگوئرو برای منچسترسیتی، «تشنه، لب چشمه» ماندنِ منچستریونایتد و «نرسیدن تیم ریکی به جام، در عین تلاش تا دقیقه آخر» را به رخ او میکشد؛ ریکی، مصلوب در دنیا و شهر و شرایطی که نمیخواهد به آن تعلق داشته باشد؛ مغروق در دریای ضربالعجلهای بیرحم زمانهی حاضر، محکوم به تکاپوی مدام برای پول و حفظ ظاهریِ ارکان خانوادهای که از داخل در حال پوسیدن است و در یک کلام: «در اوج بازندگی»، پس از ردیف کردن چندین «پیروزی» یونایتد برابر نیوکاسل، در کلایمَکسی مغرورانه و بالنده به مشتری میگوید:
You’ve won fuck-all!
و با گردنی افراشته، بادی به غبغب میاندازد و «پیروزمندانه» و خندهکنان، صحنه را ترک میکند. در این سکانس از فیلم، القای «حس» برای مخاطب فوتبالفهم با استفاده از کلکل فوتبالی بین دو قربانی سیستم سرمایهداری به بهترین شکل ممکن انجام میگیرد: در دنیای پوچِ ساخته و بلعیده شده توسط سرمایهداری، چرخدندههای این ماشین، چه ببرند، چه ببازند، «بازنده»اند.
پوستر فیلم «متاسفیم جا ماندی»، محصول سال ۲۰۱۸
صحنه کلکل فوتبالی «ریکی» و مشتری طرفدار نیوکاسل در فیلم «متاسفیم جا ماندی»
یا مثلاً در فیلم «دست خدا» ساختهی پائولو سورنتینو که نامزد جایزهی بهترین فیلم خارجی اسکار و گولدن گلوب ۲۰۲۲ و البته، برنده جایزهی ویژه هیات داوران جشنواره فیلم ونیز شد، فوتبال، بدون لطمه زدن به اصل درام و ایجاد مزاحمت برای مخاطب غیرفوتبالی، در تار و پود فیلم ساری و جاری است. البته علیرغم تلاش قابلتقدیر فیلم در همراه و همگام کردن مخاطب غیرفوتبالی، چنین بینندهای هرگز متوجه عمق حقیقی تاثیر «مارادونا» در شهر ناپل به عنوان «خدای ناپل» نمیشود؛ مسالهای که از بُنمایههای فیلم است. احتمالاً در یکی از کلیدیترین نقاط فیلم برای مخاطب غیر فوتبالی، این سوال پیش میآید که چرا شهر ناپلِ ایتالیا، برای بازی آرژانتین و انگلستان خلوت شده است؟! یا اینکه در سِیر تحولات و بلوغ فکری کاراکتر اصلی فیلم، رنگ باختن فوتبال به عنوان «همه چیز» فابیِتو، برای مخاطب فوتبالی، قدمی اساسی، خوفناک و شاید، فاجعهبار مینماید که البته متر و معیار و اندازه دارد و همین فراست کیفی، منجر به فهم کامل احوالات او میگردد؛ حال آن که مخاطب غیرفوتبالی، هرگز توانایی درک عمق این فاجعه را نخواهد داشت چون برداشتی از مقیاس و مقدار تاثیر فوتبال روی یک طرفدار دوآتشه ندارد. علاوه بر این، همزمانی و همسویی اتفاقات و دیالوگهای کلیدی فیلم در فاصلهی به ثمر رسیدن گلِ شیطانیِ «دست خدا» و چهار دقیقه بعد، «آن گلِ» جبروتی که به انتخاب فیفا، «گل قرن» نام گرفته است، لذتی دیگر است که بدون آگاهی فوتبالی، به اندازهی کافی و وافی قابل درک و لمس نیست!
پوستر فیلم «دست خدا»، محصول سال ۲۰۲۱
در نهایت، باید پرسید چرا فیلم منحصراً «فوتبالی» خوب وجود ندارد؟ «آیا ظرف سینما برای گنجاندن پدیدهی فوتبال، کوچک است؟» آیا اصولاً امکان تحدید و ارائهی شایسته و بایستهی آنچه که فوتبال را فوتبال کرده در یک بازهی دو یا سه ساعته وجود دارد؟ چگونه میتوان فیلمنامهای نوشت که توانایی ایجاد حس گل دقیقه ۹۳ مقدونیه شمالی برابر ایتالیا را که منجر به جلوگیری از راهیابی قهرمان سال پیش اروپا به جام جهانی بعدی برای دومین بار پیاپی شد، داشته باشد؟ آیا حتی دراماتیکترین فیلم سینمایی، میتواند انفجار یک ملت خفقانزده را در لحظهی به ثمر رسیدن گل خداداد عزیزی برابر استرالیا با توجه به کل پیشزمینههای اجتماعی/فرهنگی/سیاسی/فوتبالی دههی ۷۰ ایران، بازتولید کند؟ به نظر نگارنده، اصولاً نیازی به تلاشهای مذبوحانه در مدیوم سینما برای بازآفرینی و تکرار آنچه فوتبال به مخاطب ارائه میدهد، وجود ندارد! نقص دائمی سینما در درک، تحلیل، تلخیص، ساختاردهی و ارائه جامع فوتبال در قالب فیلمهای فوتبالی، بهتر است به عنوان یک اصل بدیهی پذیرفته شود. اما با وجود این نقیصه لاعلاج، مشابه مثالهایی که آورده شد، سینماگران میتوانند با بهره بردن ظریف و زیرکانه از ریزهکاریهای فوتبالی، سَرَکهایی گاه و بیگاه به جهان جذابِ موازیشان کشیده و برای مخاطبین، «تجربهای نو» و «خارج از چهارچوب» پدید آورند؛ مگر رسالت اصلی هنر، چیزی غیر از این است؟