دنیای فوتبال یکی از تاثیرگذارترین مردان خود را، حداقل دیگر در کنار چمن نخواهد دید. مارچلو لیپی در 66 سالگی از دنیای مربیگری خداحافظی کرد. شاید هنوز جا داشت که چند سال دیگر فعالیت حرفهای داشته باشد. اما لیپی پس از قهرمانی جهان در سال 2006 با تیم ملی ایتالیا، انگار که به انتهای هرچه میخواهد رسیده باشد، شاید انگیزه چندانی برای ادامه راه نداشت و حتی وقتی دوباره به تیم ملی ایتالیا برگشت خبری از آن لیپی تشنه موفقیت نبود. اما این منافاتی ندارد با این حقیقت که مارچلو لیپی بدون شک یکی از بزرگترین مربیان فوتبال معاصر است. در واقع فوتبال مدرن بخش عظیمی از تحول و رشد خود را مدیون مردی است که در میانههای دهه نود و روی نیمکت یوونتوس، رهبری یک انقلاب تاکتیکی را به عهده گرفت. تیم لیپی به یک دهه سیطره میلان بر فوتبال ایتالیا پایان داد و از سال 96 تا 98 سه دوره پیاپی به فینال جام باشگاههای اروپا رسید و سرانجام در سال 99 تیم او در حالی در دور نیمهنهایی مغلوب شاگردان سرالکس شد، که خود لیپی دیگر کنار زمین نبود و جایش را در میانه فصل به کارلو آنچلوتی داده بود. اما هنوز همه آن تیم را «یوونتوس لیپی» میدانستند. تمام طول بازی رفت در اولدترافورد را به شکل باورنکردنی کاملا در اختیار داشت و منچستر تنها با یک گل دیرهنگام و با خوش اقبالی بازی را به تساوی کشاند. بازی برگشت این دو تیم در دل آلپی را بسیاری، از زیباترین بازیهای فوتبال در دوران معاصر میدانند. بازی که ابتدا یووه دو بر صفر پیش افتاد ولی در نهایت سه بر دو به سود شاگردان فرگوسن به پایان رسید و این توصیف یوونتوس آن سالهاست از زبان فرگوسن:
«یوونتوس دهه نود اروپا را تحت سلطه خود داشت. یوونتوس لیپی تیمی بود که فوتبالی الهامبخش بازی میکرد. تیمی که تبدیل به یک مدل شده بود برای مربیان تا از روی آن تقلید کنند. وقتی از بازی نیمهنهایی برابر آنها جان سالم به در بردیم شک نداشتم که قهرمان خواهیم شد».
مارچلو لیپی در سال 1994 سرمربی یوونتوس شد. درست بعد از جام جهانی 94 و زمانی که هنوز میلان سلطان بلامنازع فوتبال اروپا بود. ساکی به تیم ملی رفته بود و میلان با کاپلو در فینال اروپا چهار بر صفر بارسلونای کرایف را در هم کوبیده بود و به نظر نمیرسید کسی بتواند به این زودی میلان را از اریکه سلطنت سری آ به زیر بکشد. اما درست موقعی که میلان فینال چمپیونز 95 را یک بر صفر به آژاکس واگذار کرد، لیپی مقدمات انقلاب تاکتیکی خود را در یوونتوس میچید. انقلابی که در سالهای آینده نه تنها سریآ، بلکه اروپا و جهان را هم فتح کرد.
نکته کلیدی و تحول انقلابی تاکتیک لیپی، دگرگون کردن کلیشههایی بود که سالها در فوتبال ایتالیا امتحان پس داده بود. سبک خاصی از فوتبال که در 4 جام جهانی آخر یک قهرمانی، یک نایب قهرمانی و یک مقام سوم را برای ایتالیا به ارمغان آورده بود و در رده باشگاهی هم گرچه سمپدوریا و ناپولی نیز افتخاراتی را در ده سال منتهی به 1995 برای ایتالیا کسب کرده بودند اما عمده عناوین باشگاهی ایتالیا در سطح ملی و اروپایی مختص میلان بود. میلانی که با ساکی چند سال قبل از حضور لیپی در یوونتوس قدم در راه این انقلاب گذاشته بود: عبور از کاتناچّو.
لیپی روی مسیری قدم گذاشت که قبلا ساکی از روی آن میلان را به اوج رسانده بود، اما برای رسیدن به چنین قلهای ابزارهایی مشابه آنچه در اختیار ساکی بود، نداشت. میلان بهترین مدافعان ایتالیا را در اختیار داشت. مالدینی و بارسی و تاسوتی و کاستاکورتا، که به ساکی اجازه میداد با خیال راحت روی اندیشههای هجومیاش کار کند. جایی که با خلاقیت بازیکنان و شناخت نقاط ضعف دفاعی سنتی، میتوانست اندیشههایش را به شکل کوبندهای پیش ببرد.
لیپی اما این فوق ستارههای خط دفاع را نداشت و به همین دلیل کلا بازی را عوض کرد و نقطه ثقل تدافعی تیمش را از دفاع میانی به فضایی منتقل کرد که در تفکر او میدان اصلی نبرد و جایی بود که نتیجه بازی رقم میخورد، میانه میدان. لیپی به درستی معتقد بود که اگر بتواند فضای بین مدافعان خودی و هافبک های بازیساز و هجومی را تقویت کند، در واقع بخش مهمی از بار دفاعی تیم را به خط هافبک منتقل میکند و در این صورت اگر نبرد میانه میدان را به سود خود رقم بزند (که در این کار استاد بود) برتری دفاعی حریف را نیز خنثی خواهد کرد. یوونتوس لیپی از نخستین تیمهایی بود که با دو و حتی گاه سه هافبک دفاعی در یک خط بازی کرد. هافبکهایی که معمولا در کنار جنگندگی سرعت بالایی هم داشتند و به این ترتیب لیپی توانست مجموعهای از تاکتیکهای نوین هجومی را که در فوتبال ایتالیا زیاد رایج نبود در یوونتوس به کار بگیرد و برای اینکه در برابر تیمهایی با هسته تاکتیکی دفاعی کم نیاورد، آن خط جادویی جلوی دفاع را بیش از پیش تقویت کرد. البته شاید بسیاری این توجه ویژه تاکتیکی به آن منطقه را محصول فرانسه امه ژاکه در سال 98 بدانند. اما حقیقت این است که حداقل سه سال قبل از آن زمان، یوونتوس مارچلو لیپی شبیه همان شیوه چیدمان خط هافبک را اجرا میکرد. همان سیستمی که ژاکه در جام جهانی 98 با زیدان، امانوئل پتی و پاتریک ویرا و ژورکائف در زمین پیاده میکرد. و حتی با نشانههای روشن میتوان گفت تاکتیک برنده ژاکه در فرانسه 98 تا حد زیادی الهام گرفته از یوونتوس لیپی بود همانطور که فرگوسن در انتهای دهه نود به درستی اشاره کرد که یوونتوس لیپی تبدیل به یک مدل برای مربیانی شده است که نگاه مدرن و علمیتری به فوتبال دارند.
نوآوری لیپی در یوونتوس بسیار خوب جواب داد. رمز موفقیت او تغییر بنیادین در تاکتیکی بود که در سالهای ابتدایی دهه نود با جیجی مایفردی جواب نداده بود، پیروی از الگوی کلاسیک بازی ایتالیایی با مهرههایی ناکارآمد برای این روش. مارچلو لیپی تمام ساختار تاکتیکی یوونتوس را دگرگون کرد و حتی ابایی نداشت از اینکه بگوید بهترین بازیکن جهان روبرتو باجو را نمیخواهد زیرا با تاکتیک تیمی او همخوانی ندارد. ریسکی که میتوانست از همان ابتدا زندگی حرفهای او را در یوونتوس به خطر بیاندازد، اما او از همان ابتدا و سپس همواره در طول دوران مربیگری خود ثابت کرد که هرگز از خطر کردن هراسی ندارد.
در کنار ویژگیهای منحصر به فرد تاکتیکی و بازیخوانی، لیپی یک روانشناس به معنای واقعی کلمه بود. در تمام تیمهایی که او هدایت آنها را به عهده داشته جو دوستی و برادری به منتهای معنی برقرار بود و این چیزیست که تمام بازیکنانی که با لیپی کارکردهاند به آن اذعان دارند. همه اینها نشاندهنده کاراکتر ویژه لیپی است که انگار از ابتدا فقط و فقط برای رهبری یک تیم فوتبال ساخته شده بود.
مارچلو لیپی در درک بازی و تاکتیکهای مختلف فوتبال یک استاد به تمام معنا بود. او در تمام تیمهایی که هدایتشان را به عهده داشت، به تناوب با تاکتیکهای مختلف مانند چهار سه سه، چهار سه دو یک و چهار سه یک دو به میدان میرفت و حتی بارها در طول بازی بنا به نیاز تیم تغییر تاکتیک میداد. لیپی درتمرینات بازیکنان را با تاکتیکهای مختلف تطبیق میداد و حتی در مقاطعی از دهه نود یوونتوس به سادگی در بازیهای خود متناوبا در فاز حمله و دفاع از دو تاکتیک کاملا متفاوت استفاده میکرد و با تکیه بر مدافعان کناری تاکتیک پذیری مانند پسوتو آرایش دفاعی تیم را به محض تغییر مالکیت توپ عوض میکردند. یوونتوس لیپی تقریبا در زمان صفرثانیه قادر بود به راحتی از 4-4-2 به 4-3-2-1 تغییر تاکتیک بدهد، عرض خط دفاعی و عمق تیم را به سرعت عوض کند و نکته کلیدی انقلاب تاکتیکی لیپی همینجاست. تغییر مداوم و شناور تاکتیک (خصوصا در خط میانی) بدون اینکه بالانس تیم به هم بخورد و یا سردرگمی ایجاد شود. و البته این روش، تفاوت بنیادی حتی با فوتبال شناور کلاسیک (که بهترین نمونه برایش هلند رینوس میشل است) دارد. در تاکتیک شناور هلندی تیم با یک شیوه به میدان میرود و تا انتها هم با همان روش بازی میکند. تاکتیک تیم یک سیستم واحد شناور است که بازیکنان نسبت به سیستم های ثابت، محدوده عملکرد و آزادی عمل بیشتری دارند. هر بازیکن ممکن است همزمان دو یا بیش از آن پست مختلف داشته باشد و پوشش در دفاع و حمایت در حمله به بهترین شکل ممکن اجرا میشود و اهمیت بالایی دارد. اما شیوه شناور لیپی با این روش تفاوت داشت، در واقع روش شناور او تغییر آرایشهای ثابت مختلف بود که با دستور وی از روی نیمکت، از یک چیدمانی به چیدمان دیگر در طول زمان بازی تغییر میکرد. در هریک از این آرایشهای ثابت بازیکنان وظایف و دامنه عملکرد محدودتری نسبت به سیستم هلندی داشتند اما در طول بازی ممکن بود بارها تغییر سیستم بدهند. در واقع مانند این است که اگر فوتبال شناور هلندی را یک سیستم آنالوگ بدانیم، لیپی شیوه شناور دیجیتال را به فوتبال آورده بود.
به جرات میتوان گفت هیچ مربی در سالهای نیمه دوم دهه نود و نیمه اول دهه صفر به اندازه مارچلو لیپی «برد تاکتیک» نداشته است. یعنی پیروزی که صرفا و به وضوح در اثر یک حرکت تاکتیکی از روی نیمکت حاصل شود. یکی از بهترین مثالهایی که برای تغییر تاکتیکهای لیپی در طول بازی میآورند، مسابقه یکچهارمنهایی چمپیونز لیگ در سال 2003 بین یوونتوس و بارسلونا در نیوکمپ است در دوره دوم حضور لیپی در یووه، که اگرچه به لحاظ تعدد عناوین همپای دوره اول نشد اما از منظر بلوغ تاکتیکی و ادامه انقلاب فوتبال مدرن لیپی، هیچ کم از دوره اول نداشت.
بازی رفت یک یک شده بود و در بازی برگشت، یوونتوس با گل ندود در زمین بارسلونا پیش بود. حوالی دقیقه هفتاد ژاوی گل مساوی بارسلونا را زد و از آن دقیقه بارسلونا به شدت برای زدن گل دوم حمله میکرد. برای اینکه همهچیز علیه لیپی شود، ادگار داویدز هم دقایقی پس از گل بارسلونا اخراج شد. یووه حملات بارسا را به زحمت دفع میکرد و بازی به سمت وقت اضافه پیش میرفت. نزدیک دقیقه هشتادوپنج بود که لیپی ستاره تیمش الکس دلپیرو را از بازی بیرون کشید و به جایش ایگور تودور کروات را به بازی فرستاد. تودور که توانایی بازی در پست دفاع میانی را هم داشت، این بار جلوتر از مدافعان مرکزی یعنی فرارا و مونترو، و کمی عقب تر از تاکیناردی و ندود قرار گرفت که مجبور بودند کمی عرض محدوده عملکرد خود را بیشتر کنند تا کمبود داویدز جبران شود. چیزی که کاملا به خاطر دارم، این است که این تغییر تاکتیک لیپی حتی در هنگام پخش مستقیم و از صفحه تلویزیون به روشنی مشخص بود و مانند دارویی که خیلی سریع اثر کند، درست پس از ورود تودور همهچیز عوض شد. تقریبا تمام توپهایی که به قصد انریکه و کلایورت در عمق دفاع یوونتوس فرستاده میشد توسط مثلث ایگور تودور، پاول ندود و آلسیو تاکیناردی قطع شد و تقریبا اجازه ندادند در کل وقت اضافه در حالی که بازی کاملا در اختیار بارسا بود توپ وارد منطقه دفاعی یووه شود و سرانجام یووه با یک ضد حمله و گل دیرهنگام زالایتا بازی را از بارسای خسته و درمانده که علیرغم برتری به لحاظ تعداد نمیتوانست ایجاد موقعیت کن برد.
دوباره میرسیم به همان نکته، تغییر تمام عیار آرایش خط میانی در سریعترین زمان ممکن بدون اینکه بالانس تیم به هم بخورد. برای رسیدن به این هدف لازم است که تمام و به تاکید تمامِ بازیکنان خط میانی از حداقل سرعت لازم برای چنین روشی برخوردار باشند و خط میانی تیم حتی یک لحظه ایستا نشود. دقیقا به همین دلیل بود که لیپی پس از باجو، یک ستاره دیگر را هم که اتفاقا همزمان با لیپی از اسپورتینگ و در قامت یک ستاره به یوونتوس آمده بود کم کم از تیم خارج کرد. پائولو سوسا که یک تکنیسین ناب با کیفیت عالی بازیسازی اما بسیار کند بود. او در تیم لیپی کمتر و کمتر بازی کرد تا اینکه سرانجام پس از دو فصل نسبتا ناموفق از یوونتوس رفت. شاید با توجه به این تغییر تاکتیک متناوب در طول بازی که ویژگی جدایی ناپذیر لیپی بود حتی بتوان توضیح داد که چرا روبرتو باجو به درد تیم او نمیخورد. باجو بهترین شماره 9.5 جهان بود که به خودی خود در هر تیمی تبدیل به محور میشد و مرکز ثقلی که هر تغییر تاکتیکی در طول بازی ناگزیر بود نقش و نقطه حضور باجو را ثابت فرض کند، و تغییرات در ارنج و آرایش در پیرامون او اعمال شود. این به شدت دست مربی مانند لیپی را میبست و چیزی نبود که او بتواند افکار تاکتیکی گستردهاش را با آن همساز کند.
درست ده سال پس از شروع انقلاب در یووه، لیپی به تیم ملی رفت تا مگر سرانجام او بتواند طلسم جام نگرفتن ایتالیایی ها در یک تورنمنت معتبر را پس از 24 سال بشکند. جالب اینکه در تیم ملی ایتالیا لیپی با یک ستاره دیگر شبیه پائولو سوسا مواجه بود. با این تفاوت که قدرت تفکر و توانایی خارقالعاده بازیسازیاش بارها از سوسا بیشتر بود. آندرا پیرلو. همه میدانند که پیرلو بازیکن کندی است و البته شیوه بازی او نیازی به سرعت بالا ندارد، او در کمترین زمان ممکن تصمیم میگیرد و به بهترین نحو ممکن اجرا میکند. در واقع ضعف سرعت فیزیکی را با سرعت ذهنی چندبرابر بازیکنان عادی جبران میکند. اما به هرحال این نکتهای بود که لیپی باید برای آن راه حل پیدا میکرد. پیرلو با تمام ویژگیهای منحصر به فردش نمیتوانست در شیوه شناور خط میانی لیپی به سرعت نقش عوض کند، آیا راه حل مثل ده سال قبل صرفنظر کردن از او بود؟ نه! این بار لیپی نشان داد که در مربیگری تجربه و پختگی چطور میتواند در کنار توانایی ریسک پذیری راه حل های بدیع برای مشکلات ایجاد کند. لیپی از پیرلو چشمپوشی نکرد. بلکه تاکتیک شناور خط میانی را بدون پیرلو چید. پیرلو در زمین حضور داشت اما از این تغییر تاکتیک برکنار بود! ایتالیای لیپی در حضور پیرلو عمدتا با چهار هافبک دیگر (معمولا شامل توتی یا یک هافبک –مهاجم دیگر) به میدان میرفت. و این چهار بازیکن مسئول اجرای تغییرات تاکتیکی لیپی در میانه میدان بودند و در اغلب مواقع نقش پیرلو هرگز تغییر نمیکرد.
ده روسی، سیمونه پروتا، کامورانزی، گتوزو، توتی و سیمونه بارونه هافبک هایی بودند که خط میانی شناور لیپی در جام جهانی را تشکیل میدادند. هافبکهایی که شاید در حد و اندازه زیدان و ندود در یوونتوس نبودند، اما درک بالایی از لیپی و تاکتیکهای ویژه او در خط میانی داشتند. ایتالیای لیپی تیمی نبود که به ستارههایش متکی باشد. خصوصا در خط حمله، لیپی به طور متناوب از لوکا تونی، دلپیرو، توتی (هافبک مهاجم) یاکویینتا و اینزاگی استفاده میکرد. در واقع هر مهاجمی برای یک شیوه تاکتیکی مناسب بود و هیچکدام از مهاجمان ایتالیا در تمام بازیهای جام جهانی فیکس نبودند. در واقع مهمترین ستاره ایتالیا در جام 2006 خود لیپی بود. معمولا نمونه شاهکار تاکتیک برنده لیپی در تیم ملی را بازی ایتالیا-آلمان در نیمه نهایی جامجهانی میدانند و سه تعویضی که در اواخر بازی و شروع وقت اضافه انجام داد. او لوکاتونی، مائورو کامورانزی و سیمونه پروتا را از بازی بیرون کشید (دو هافبک و یک مهاجم) و به ترتیب آلبرتو جیلاردینیو، وینچنزو یاکویینتا و دل پیرو (هرسه مهاجم) را به زمین فرستاد. این یکی دیگر از ریسکهای معروف لیپی است. در حالی که آلمان میزبان بود و همه انتظار داشتند ایتالیا برای کشاندن بازی به ضربات پنالتی دفاع و آلمان باشد که برای برد حمله کند، لیپی در طول سی دقیقه سه مهاجم به زمین فرستاد. از 4-3-2-1 به 4-3-3 تغییر تاکتیک داد و نهایتا در حالی که باز هم حریف از خلق موقعیت عاجز بود، ایتالیا بعد از دوباره به لرزه درآوردن تیر دروازه در وقت اضافه، سرانجان با گلهای گروسو و دل پیرو بازی را برد. پیروزی که اصلا اتفاقی به دست نیامد و حاصل درک درست و زمان سنجی فوقالعاده لیپی بود. اما من به شخصه اوج سیطره تاکتیکی ایتالیای آن دوره و بازی که نشانگر یک تیم برنده تمام عیار بود را بازی دوستان ایتالیا با آلمان سه ماه قبل از شروع جام جهانی میدانم. بازی که چهار بر یک به سود ایتالیا پایان گرفت. و سوای نتیجه، چیزی که از ابتدا تا انتهای بازی به چشم میآمد تسلیم کامل آلمان برابر ایتالیا بود. لاجوردی پوشان میانه میدان را به تسخیر کامل درآورده بودند، آن هم در برابر تیمی که از آن به عنوان شانس اول قهرمانی جهان یاد میشد و البته درست پس از این بازی بود که معادلات کارشناسانی که کارشان این است که هر دوره آلمان و برزیل را شانس اول قهرمانی معرفی کنند به هم ریخت و فهمیدند ایتالیای لیپی را نمیشود نادیده گرفت.
پس از جام جهانی لیپی به درستی دریافت که قهرمانی جهان در عرصه ملی میتواند یک خداحافظی باشکوه باشد. او مانند امه ژاکه با قهرمانی از تیم ملی کشورش خداحافظی کرد اما دوسال بعد در برابر پیشنهاد مجدد فدراسیون نتوانست مقاومت کند و برگشت. لیپی حذف تلخی را در جام جهانی آفریقای جنوبی تجربه کرد که شاید تا حد زیادی به دلیل افول نسل ستارههای فوتبال ایتالیا و همچنین ضعیف شدن لیگ در اثر تبعات کالچوپولی بود. منتها یک نتیجه ناامید کننده چیزیست که برای هر مربی ممکن است رخ دهد و برای کسانی که تحولات فوتبال را عمیقتر و با درک تاکتیکی دنبال میکنند معیار قضاوت قرار نمیگیرد. خصوصا اینکه صرف نظر کردن از اثرات انقلاب لیپی در فوتبال مدرن امروز ممکن نیست. شاید جالب باشد اگر بدانید مهمترین مربی مطرح امروزی که خود را دنباله رو مکتب مارچلو لیپی میداند کسی نیست جز آنتونیو کنته. که مسیر لیپی را در یوونتوس و تیم ملی و البته بسیار سریعتر تکرار کرده است. این در حالی است که سیستم محبوب کنته 3-5-2 است که لیپی در تیمهای تحت هدایتش به ندرت از آن استفاده کرده است. خود کنته با نقل قولی از لیپی در این باره اینطور توضیح میدهد:
«3-5-2 یک سیستم همهکاره است و مشخصههای بسیار خاص خودش را دارد. من فکر میکنم که تفکر تاکتیکی من از لیپی خیلی دور نیست. لیپی درباره 3-5-2 میگوید: دفاع با سه مدافع میانی بسیار مستحکم و موثر است اما یاد دادن روش درست اجرای آن به بازیکنان بسیار دشوار است. شما میتوانید با سیستم سه دفاعه به موفقیتهای بینظیری برسید اما احتیاج به کار و صرف زمان زیاد دارید تا تیم را با این روش آداپته کنید. بازی کردن با این سیستم بسیار دشوار است اما به هیچ وجه منسوخ و کهنه نیست».
موفقیتهای سالهای آخر لیپی در چین و نشاندن چینیها برای نخستین بار بر قله فوتبال آسیا نشانگر آن است که مغز پیرمرد هنوز به بهترین شکل ممکن کار میکند اما به هرحال در برابر گذر زمان هیچکس را یارای مقاومت نیست و چه حالا یا چند سال دیگر بالاخره زمان وداع فرامیرسید. وداع با که پشت ابری از دود سیگار برگ مغزی از طلا داشت.
*لیپی دو سال پس از این خداحافظی با قبول سرمربیگری تیم ملی چین مجددا به مربیگری بازگشت اما با ناکامی در صعود به جام جهانی 2018 استعفا و جایش را به فابیو کاپلو داد. مجددا برای دوره کوتاهی در سال 2019 سرمربی چین شد و جای کاپلو را گرفت که پس از 5 ماه مجددا کناره گیری کرد و این بار به نظر به بازنشستگی واقعی رفته باشد.