همیشه دلتان میخواسته بدانید پپ گواردیولا در دهه 90 و 2000 درباره پیتر کراوچ، لیونل مسی 18 ساله و مایکل جوردن چه نوشته است؟ باور کنید، این همان مقالهای است که لازم دارید. اگر اسپانیایی بلدید، ارزشش را دارد که همه نوشتههای او را از وبسایت «ال پائیس»[1] بخوانید، چرا که سخت بتوان در ترجمه نشان داد که بعضی از مقالات او چه قدر شیوا و زیبا نوشته شده است. نوشتههایی از دوران بازی گواردیولا در جام جهانی 1994 آمریکا وجود دارد و چند تایی هم از سال 2007 که او آماده بازگشت به بارسلونا و آغاز دوره مربیگری خود بود، اما بیشتر آنها بر جام جهانی 2006 آلمان متمرکز است؛ درست پس از آن که او پس از یک سال بازی در مکزیک کفشهایش را آویخت. برای هر کسی که اندک علاقهای به دوران کاری او، و به طور خاص به متدهای او، داشته باشد این نوشتهها در حکم معدن طلا است. پس راحت بنشینید و از یک کپسول زمان پپ گواردیولایی لذت ببرید.[2]
پس از رسیدن به شیکاگو در سال 1994 در 23 سالگی تنها یک چیز در سر گواردیولا است: پیدا کردن مایکل جوردن. «میدانم که این شهر پنج فرودگاه دارد، نزدیک دریاچه میشیگان است، شهر بادی[3] است، شهری که موسیقی در آن متولد شد: شیکاگو بلوز[4]. اما این شهر، این شیکاگو … نمیدانم. من دنبال چیز دیگری بودم. شیکاگوی او. چون که شیکاگو اوست.» پپ تا پایان نوشته از «او» اسم نمیبرد اما اسلم دانکهای جوردن را با ریزترین جزئیات توصیف میکند. «در مبارزه با تمام قواعد شروع به دویدن میکند… پرشی عالی میکند، با پاهایی باز مثل یک پرگار… و به جمع تماشاگران از جا جسته و مجنون شده باز میگردد تا دوباره به فانیها ملحق شود.»
گواردیولا در حال بازی برای اسپانیا مقابل آلمان در شیکاگو در جام جهانی 1994 (عکس: Luiz Bongarts/Bongarts/Getty Images)
گواردیولا میخواهد او را ببیند. «اما کجا؟ سرم را به راست میچرخانم، به چپ، حتی به آسمان نگاه میکنم، جایی که فقط خدایان زندگی میکنند. اما نه. این اسطوره یک انسان است. او باید در میان ما زندگی کند. بعد سر و کله غریزهام پیدا میشود که همیشه با یک دوست دیگر من همراه است، شک. پاسخ غریزهام مثل همیشه آنی است. میدانم که او را خواهم دید. در بیس سوم برای بیرمنگام بارونز.[5] فراموش کرده بودم. مایکل جوردن دیگر بسکتبال بازی نمیکند (جوردن در سال 1993 اعلام بازنشستگی کرد و شانسش را در بیسبال حرفهای آزمود، پیش از آن که در سال 1995 دوباره به NBA بازگردد.)»
شروع خوبی است، نه؟
بعدی درباره میشل پلاتینی است؛ کسی که گواردیولا در کودکی پوسترش را در اتاق خود داشت. او توصیف میکند که در یک بازی میان بارسلونا و یوونتوس در نیوکمپ توپجمعکن بوده و برای گرفتن امضا از این مرد فرانسوی صبر کرده است. «نگاهم به یک سو خیره شده بود؛ دائما به دنبال او. آنها باختند. احتمالا به همین خاطر بود که به من امضا نداد. آن روز نفهمیدم چرا؛ امروز میفهمم. آن روز توپجمعکن بودم، امروز خودم بازی میکنم.»
از توپجمعکن تا … سرمربی برنده لیگ قهرمانان. گواردیولا در کنار پلاتینی در سال 2009 (عکس: Etsuo Hara/Getty Images)
او میگوید با فکس مصاحبهای به دستش رسیده که مرد فرانسوی پیشتر انجام داده بوده است. «پلاتینی در کنار دیگر چیزها گفت: «تفاوت بین یک بازیکن بزرگ با یک بازیکن خوب از مربیانی که داشته معلوم میشود.» «فوتبال عشق را بیدار میکند چرا که حقیقتی در آن وجود ندارد.» «فوتبال متشکل از اشتباهات است. از یاد نبریم که یک بازی بیعیب و نقص که هیچ کس در آن مرتکب اشتباهی نمیشود، با مساوی بدون گل خاتمه مییابد.»»
«مورد آخر گفتههای او قطعی است. چه قدر ورزش خستهکننده میشد اگر ما بیعیب و نقص بودیم.»
مرور گواردیولا بر یکچهارم نهایی جام جهانی 2006 میان آلمان و آرژانتین پیامی درباره ادامه حمله در زمانی است که عقیده عمومی میگوید باید دفاع کنید و این که فارغ از میزان معقول بودن استراتژی بازی شما، اگر تیمتان ببازد رسانهها از تصمیماتتان انتقاد خواهند کرد. او میگوید: «چه قدر فوتبال شگفتانگیز است؛ میتواند همه ما را به فنا دهد. چه درس بزرگی!!!» او در یک مقاله دیگر از مربی صربستان و مونتهنگرو، ایلیا پتکویچ، نقل قول میکند: ««از این که تسلیم مطبوعات شدم، حس خیلی بدی دارم. به ایدهها و فلسفه فوتبال خود احترام نگذاشتم.» این همان دوراهی است. آقای پتکویچ دو بار باخت: بازی را (و) با ایدههای خبرنگاران.»
او در جای دیگر درباره برخورد ایدئولوژیهای فوتبالی در ایتالیا حرف میزند؛ وصف این که چطور فابیو کاپلو، که در فصل 03-2002 در رم زیر نظرش بازی کرد، میگفت که تیمهای ایتالیایی باید شبیه به تیمهای اسپانیایی بازی کنند، وگرنه دیگر هرگز در اروپا برنده جامی نخواهد شد. این حرفهای او، به نقل از گواردیولا، تا موقعی دوام داشت که باختهای رم شروع شد – گرچه او کاپلو را به خاطر تصمیمگیری بر مبنای آنچه که از دید پپ «روش ایتالیایی» بود، تحسین میکند.
«کارلتو ماتزونه، مربی من در برشا و پدر ایتالیایی من، در خلال یک گفتوگویمان درباره فوتبال اسپانیایی و ایتالیایی ناگهان این را به من گفت: «خوب، پپ، فقط برای این که یکدیگر را بفهمیم: اسپانیا چند جام جهانی برده است؟ ما سه تا بردهایم، شما چطور؟» من در مواجهه با چنین استدلال غیرقابلانکاری بلند شدم، او را بغل کردم، به او تبریک گفتم و به دنبال نخود سیاه رفتم. با خود چه فکر میکردم؟ چه قدر سادهلوح بودم. میخواستم او را قانع کنم جوری که من دوست دارم بازی کند؟ اوه، پپ، بگذار ایتالیاییها به روش ایتالیایی بازی کنند.»
گواردیولا در پیراهن برشا در فصل 03-2002 (عکس: Grazia Neri/Getty Images)
او توضیح میدهد که ایتالیا چطور بازی یکهشتم نهایی خود در آلمان را با انتظار کشیدن برای حمله استرالیا برد؛ به نحوی که بتوانند در ضدحمله به آنها آسیب بزنند. «انتظار کشیدن برای این که پیرمرد از خانه خارج شود تا دزد بتواند داخل برود. آنها این جوری زندگی میکنند و این جوری میبرند. بحثی هم وجود ندارد. جای هیچ گفتوگویی نیست.»
او هرگز از رویکرد تیم یا بازیکنی انتقاد نمیکند، گرچه کاملا واضح است که چه موقع تیمی او را مجذوب کرده و چه موقع نه.
همچنین یک پاراگراف بینهایت جذاب درباره کراوچ «نامیرا» وجود دارد؛ کسی که شاید بیش از هر بازیکن دیگری در جام جهانی حجمی از ستوننویسی پپ را به خود اختصاص داده باشد. گواردیولا میگوید: «با کراوچ باید برای کراوچ بازی کنید. مسخره هم نکنید: بازی کردن برای او ارزش زیادی دارد. او چیزهای زیادی به شما میدهد. او میداند چطور توپ را برای استیون جرارد و فرانک لمپارد بکارد و این کار را به خوبی انجام میدهد. قبلا او میدانست چطور برای مایکل اوون فضا ایجاد کند و حالا میداند چطور همین کار را برای وین رونی کند و این کار را هم خوب انجام میدهد. او میداند چطور این کار را با سرش و با با پایش انجام دهد.
اما به طرز جالبی یکی از بهترین خصوصیات او نحوه همکاریاش با همتیمیهایش است. او میداند که با 10 بازیکن دیگر بازی میکند و فقط به درد سانترهایی که از همه جای آلمان برایش ارسال میشود نمیخورد. او میداند چطور بازی را در جریان نگاه دارد. در هزاران باری که او توپ را از بهشت و آسمان دریافت میکند، به محض این که توپ را تصاحب کرد میتوانیم بشماریم: یک، دو، سه، چهار … و او هنوز توپ را دارد.
او با انجام این کار، که به نظر خیلی ساده میآید اما مهاجمان بسیار کمی میدانند چطور آن را انجام دهند، به جان تری، ریو فردیناند و خط آنها اجازه میدهد تا جلو بکشند. این موضوع باعث میشود جرارد و لمپارد و خط آنها [تری و فردیناند] به هم نزدیکتر شوند. به این ترتیب کراوچ نامیرا اطمینان حاصل میکند که در تیمش همه نزدیک به یکدیگر باشند.»
کراوچ در حال بحث با کریستیانو رونالدو در بازی یکچهارم نهایی انگلیس در جام جهانی 2006 مقابل پرتغال (عکس: Shaun Botterill/Getty Images)
این هافبک سابق از علاقه جرارد و لمپارد به جلو رفتن و حسادتش به استعداد آنها مینویسد، اما اشاره میکند که چطور یک ژابی آلونسو یا کلود ماکلله در پشت سرشان میتواند به آنها اجازه دهد «از موقعیت خود خارج شوند و جلو بروند.» همچنین او میگوید که چطور یک همتیمی سابقش در برشا به او گفت که اسون-گوران اریکسون دوست دارد هافبکهای مرکزیاش نزدیک هم بمانند و اضافه میکند: «بعضی مواقع خوب است مربیای داشته باشید که بیش از حد دخالت نمیکند. آنها به بازیکنان خود اجازه میدهند کاری را که دلشان میخواهد بکنند، حتی اگر خودشان آن را نپسندند.»
او پیروزی 1-0 انگلیس در بازی اولش مقابل پاراگوئه را خیلی صریح وصف میکند. «اگر آرسنال را فاکتور بگیریم، آنها جوری بازی کردند که باشگاهها در انگلیس بازی میکنند. بازی بسیار درست بود؛ خیلی منظم. چهار دفاع، چهار هافبک و دو مهاجم از انگلیس در مقابل چهار دفاع، چهار هافبک و دو مهاجم از پاراگوئه. سیستم در مقابل سیستم. کاملا قابل پیشبینی. بازیکنان کناری در کنارهها. مهاجمان در جلوی زمین. بدون اجازه ورود به فضای بین خطوط حریف… دو هافبک، محور دوگانه، هرگز پاسی از مدافعین دریافت نکردند. حتی یک بار هم نه.»
پایانبندی؟ «شاید اگر تیمها هر بازی به همان روش مشابه بازی نکنند خوب باشد. بیایید امیدوار باشیم با همان سیستم مشابه بازی نکنند؛ نه روی تخته تاکتیکها نه در زمین.»
گواردیولا بیش از هر تیم دیگری درباره مکزیک ریکاردو لا ولپ مینویسد و به وضوح از حذف آنها در یکهشتم نهایی سرافکنده است. اما او همچنین در مقالهای با عنوان «برای باور داشتن» که میتوان آن را نامهای عاشقانه به لوئیس آراگونس دانست، با شوق به نمایشهای اسپانیا میپردازد و از بازی اسپانیا مقابل تونس استفاده میکند تا توضیح دهد بازی مقابل یک دفاع فشرده چه قدر سخت است.
«وقتی تصمیم میگیرید ضدحملهای بازی کنید، فضاهای زیادی در اختیار دارید. وقتی تصمیم میگیرید با توپ حمله کنید، فضاهای کمتری دارید. وقتی ضدحملهای بازی میکنید، توپ به حریف تعلق دارد. وقتی سسک فابرگاس، آندرس اینیستا، ژاوی و ژابی آلونسو را به جام جهانی میبرید، تصمیم میگیرید توپ برای شما باشد.؛ چرا که به قول معروف «بدون توپ ما هیچیم». گرچه آسان به نظر میرسد، اما خلق موقعیت بسیار خستگیآور است. سخت هم هست. بعضی اوقات کار پیچیده میشود. بعضی مواقع آنها در اوایل بازی گلی میزنند و اگر قبلا فضاهای کمی در اختیار داشتید، حالا فضاها حتی کمتر میشود.
وقتی برای بازی به ایتالیا (قهرمان سه جام جهانی) رفتم، همتیمیهایم به من گفتند که در ایتالیا نمیتوانید بر مبنای پاس فوتبال بازی کنید، خیلی ساده به این دلیل که این مدل بازی به معنی وجود فضاهای کمتر است. من متوجه حرفشان نشدم. در طی دو سال هرگز بازی 14 در مقابل 14 انجام ندادم. جابجاییهایی برخیها، در تناسب با بقیه، اشتباه بود. به این خاطر بود که فضاهای کمتری وجود داشت.»
او آرژانتین را هم دوست دارد و تصور میکند آنها راهی برای موفق بودن پیدا کردهاند: با ساختن تیم خود حول خوان رومن ریکلمه؛ به شکلی که تیم خود را در 1978 حول ماریو کمپس و هشت سال بعد حول دیگو مارادونا ساختند. «حالا به نظر میرسد آرژانتینیها مسیح جدیدی که میتواند آنها را به سمت پیروزی رهنمون شود، در ریکلمه یافتهاند. صحنه برای او آماده است، اما میگویم «به نظر میرسد» چون هر کاری که آنها کردهاند، بدون مسی کردهاند. این بابا دیر یا زود از راه میرسد.»
مسی در آن زمان 18 ساله بود. گواردیولا برای 5 سال دور از بارسلونا بود، اما او هیچ شکی نداشت که آن مرد جوان بزرگترین بازیکن جهان خواهد شد. «15 دقیقه به پایان بازی، لیونل مسی کارش را در جام جهانی شروع کرد (مقابل صربستان). فکر هم نمیکنم آخرین بار حضورش باشد. اگر کسی جور دیگری فکر میکند، حاضرم شرط ببندم.»
حتی پیتر کراوچ پشت سر او قرار میگیرد.
«لیونل مسی برای 75 دقیقه روی نیمکت بود. او سه گل دید. گلهایی که خاویر ساویولا ساخت. دیگر چه دید؟ هیچ چیز. میگویند که لیونل مسی برای 75 دقیقه هیچ چیز دیگری ندید. او نه دید که ریکلمه چطور بازی کرد، نه دید که چطور روبرتو آیالا پشت هم توپها را با سر زد، نه دید که چطور مارادونا در حین پخش تلویزیونی همراه با خانوادهاش رقصید. او در طی آن که همه اینها رخ میداد، به دروازه دراگوسلاو یوریچ نگاه میکرد. میگویند او در حین نگاه کردن، اتفاقی سه گل هم دید.
او این جوری است. فقط دروازه حریف را میبیند. هیچ چیز دیگری را نمیبیند. میتواند روی نیمکت باشد. میتواند توپ را پشت به دروازه دریافت کند؛ تنها یا در محاصره. در حال چرخش یا تک به تک. مهم نیست، مسی فقط دروازه را میبیند. وقتی هم 15 دقیقه به پایان به بازی آمد، به جهان گفت «خانمها و آقایان، کارم را شروع میکنم.» توپ را به او میدهند و انگار که شروع مسابقه دوی 100 متر باشد؛ بدون نیاز به تپانچه و بدون خطای استارت. کارش را شروع میکند. وقتی هم در حال انجام آن است، با تختهسنگها، درختها، پلها و پاها مواجه میشود، اما برای او اهمیتی ندارد. او تنها روی دروازه تمرکز دارد. او شگفتانگیز است. همان طور که رامون بسا[6] (روزنامهنگار اسپانیایی) میگوید: «او با توپ سریعتر از بدون آن است.»
اگر رونالدینیو بدون تردید بزرگترین بازیکن تاریخ فوتبال باشد، برتری مسی نسبت به او اصالت فرم بازی است. اصلِ اصلِ جنس. هیچ چیز مفت و مجانی نیست. خبری از بازی نمایشی نیست. برای هواداران نیست. برای رسانهها نیست. همه چیز برای گل. او من را یاد بازیکنان بزرگ واقعی میاندازد. حضورش در صحنه. مثل آن بازیگری است که روی صحنه میآید و چشمهای شما فقط او را میبیند، گرچه که 10 بازیگر فوقالعاده دیگر هم حضور دارند. مثل این است که برای دیدن سارا باراس[7] (رقاص اسپانیایی مشهور فلامنکو) بروید و فقط رقصیدن او را ببینید، گرچه که او دارد با 10 رقاص فوقالعاده دیگر میرقصد. مثل فرق تماشای گلف بازی کردن تایگر وودز با تماشای گلف بدون حضور تایگر وودز است. مثل هم نیست.
مسی در حال پشت سر گذاشتن بازیکنان مکزیک در یکهشتم نهایی جام جهانی 2006 (عکس: Clive Mason/Getty Images)
مسی بازی میکند و فقط امید دارید که ریکلمه توپ را به او بدهد. آن حس که قرار است چیز خوبی رخ دهد. چیزی بزرگ. این بابا آن حس را به من میدهد. وقتی او را در لباس بارسلونا دیدم این حس را به من داد، دیروز که او را در پیراهن تیم ملیاش دیدم این حس را به من داد و تصور میکنم برای چارلی رکساچ[8] (سرمربی سابق بارسلونا) هم همین حس را خلق کرد وقتی که اولین بار آن را دید و گفت «منتظر چه هستید تا او را استخدام کنید؟».»
عنوان مقاله «Un caramelo» است؛ مثل یک شیرینی، مثل یک تکه آبنبات. «دیروز مسی آن شکلات تافیای بود که یک مادر با مراقبت کامل در جیبش نگه میدارد تا وقتی بچهاش از گریه دست نمیکشد، آن را به او دهد. همیشه هم کار میکند، حتی اگر برای 15 دقیقه باشد.»
در مراحل پایانی حس میکنید که شور و شوق قدری در گواردیولا ته کشیده است.
دیگر خبری از مکزیک، آرژانتین یا اسپانیا نیست. وقتی آرژانتین باخت و او در این باره گفت که چطور فوتبال میتواند همه ما را به فنا دهد، به نظر میرسید در حال زاری برای موفقیت تیمهای واکنشگرا به قیمت شکست تیمهایی است که به روش او بازی میکنند.
گواردیولا میداند که از فینال میان فرانسه و ایتالیا چه انتظاری داشته باشد. عنوان پیشبازی او «انتظار برای فن موریسون[9]» است، چرا که او امیدوار است این آخرین بازی ملی زینالدین زیدان نباشد. او امیدوار است یک روز او آهنگ Healing Game فن موریسون را از رادیو بشنود و برگردد.
گواردیولا درباره زیدان میگوید: «همه چیز او خوب است، حتی اسمش. بهترین مدافع فرانسه. به لطف او نظم فرانسه هیچ وقت از هم نمیپاشد. او درخواست توپ میکند، آن را میگیرد، پاس میدهد، دوباره آن را میخواهد، آن را دریافت میکند و دوباره پاس میدهد. در همین حال هم فرانسویها منظم هستند. او هیچ کار زائدی انجام نمیدهد. نه حتی وقتی دارد شادی پس از گل میکند. از ده باری که مداخله میکند، هفت بار تک ضرب است. هفت بار زیدان. با سه بار دیگر او کاری را میکند که زینالدین زیدان میکند [لفاظی گواردیولا با اسم زینالدین زیدان که از دید او نامی زیبا است]. میگویند که او دارد میرود. شاید به این خاطر که پیش از جام جهانی حوصلهاش سر رفته بود. دلزگی برای همه ما پیش میآید. اما مایکل جوردن رفت و بازگشت. مارادونا هم رفت و برگشت. پس احتمال این که او روزی بازگردد را صفر ندانید. به یاد داشته باشید که شاید آنها همراه با خوانوادهشان در خانه باشند و از رادیو آهنگی بشنوند، این بار آهنگی از فن موریسون که میگوید «دوباره این جا هستم/ دوباره در این گوشه/ جایی که به آن تعلق دارم/ جایی که همیشه در آن بودهام».»
آندرهآ پیرلو و جنارو گتوزو در حال تعقیب زیدان در فینال جام جهانی 2006 (عکس: Alex Livesey/Getty Images)
او درباره فابیو کاناوارو، کاپیتان ایتالیا، میگوید: «یک دفاع وسط میتواند دو کار انجام دهد: یک، دفاع کند؛ دو، تقاضای توپ کند و از عقب بازی کند. در زمینه دفاع کردن، درباره کاناوارو باید بایستید و کلاه از سر بردارید. او تماشایی است. درباره مورد دوم، فراموشش کنید. او نه آن را انجام میدهد نه علاقهای به آن دارد.»
آندرهآ پیرلو «متفاوت» است[10]: «او در ذهنش هر دو چیز را دارد. آن موردی که کاناوارو انجام میدهد و آن یکی که انجام نمیدهد… از آن جا که مدافعین وسطش آن را انجام نمیدهند، پیرلو عقب میآید تا توپ را بگیرد و بازی کند. زیدان قطعا آن جا خواهد بود. اگر کارها بد پیش برود، غریزه او بیدار میشود و با (فرانچسکو) توتی بازی میکند. در آن زمینه هم پیرلو متفاوت است. مثل همه شماره 10های ایتالیایی. اگر پیرلو آن جا باشد، توتی بهتر بازی میکند.»
به کلود ماکلله[11] هم اشارهای میشود: «بازیکن سابق رئال مادرید دیشب همراه با عکسی از آن ایتالیایی (توتی) به تخت رفت. هماتاقیاش بیرون در راهرو است. عصبانی هم هست. به من گفتهاند (پاتریک) ویرا در راهرو خوابیدن را دوست ندارد. توتی بیچاره.»
به جنارو گتوزو هم اشاره میشود: «تصور میکنم او با عکسی از زیدان خوابیده باشد. بدون هیچ هماتاقیای در راهرو. هیچ کس جرئت ندارد با او هماتاقی شود.»
گواردیولا تا یک سال بعد دیگر چیزی ننوشت؛ تا دو ماه پیش از آن که سکاندار بارسلونای ب شود. او در آن نوشته از عشقش به فوتبال میگوید و از مارچلو بیلسا[12] نقل قول میکند (با عذرخواهی از بیلسا که حرفهایش در ترجمه به همان خوبی در نمیآید). «من مجذوب پیروزیام و متوجهم که راهی که من را به نزدیکی آن میبرد «پیشقدم بودن»[13] نام دارد. هرگز نمیتوانم به بازیای بدون حضور در نیمه حریف فکر کنم.»: سخنان شگفتانگیز بیلسا.
«در بارسلونا این مسئله درک میشود که هزار راه برای بردن وجود دارد. همه آنها معتبر و درست هستند. همه آنها جواب میدهند. اما در بارسلونا این هم درک میشود که هرگز نمیتوانید از راهی که دلتان با آن صاف نیست برنده شوید. از راهی که رؤسا، مربیان، بازیکنان، دوستان اهل مطبوعات و افرادی که هر هفته برای تماشا میروند دوست نداشته باشند.» سپس او مشتاقانه شروع به تجزیه و تحلیل شیوه بازی بارسلونا میکند که کمابیش زیربنای شکل بازی بارسلونا، بایرن مونیخ و منچستر سیتی او در 13 سال اخیر را نشان میدهد.
«من فکر میکنم، شاید اشتباه کنم، اما این چیزی است که من میبینم: آنها دوست دارند خودشان را حول توپ سر و شکل بدهند. این که با توپ حمله و دفاع میکنند و میفهمند که نمیشود این جور باشد که توپ آن جا است و ما این جا هستیم. آنها حس میکنند که به جای دوندگی زیاد به سوی جایی که توپ هست، توپ به هر جایی که آنها باشند، خواهد رسید. آنها حس میکنند که مهاجمان به پاسی خوب از جانب بازیکنان میانی نیاز دارند تا موفق شوند و نامشان در روزنامهها بیاید و بازیکنان میانی هم برای انجام این کار نیاز به پاسی خوب از جانب مدافعان دارند. من توپ را به شما پاس میدهم و شما آن را به آنها میدهید. رونالدینیو میداند که با ساموئل اتوئو بهتر است و اتوئو میداند که با رونالدینیو بهتر است. آنها نقاط قوت خود را دارند، اما همراه هم بهتر هستند تا به تنهایی.
آنها در هر زمان بر دانستن محل قرارگیری یار آزاد اصرار دارند و میدانند که بهتر است آن یار آزاد اینیستا باشد تا یک فولبک. آنها میدانند که ژاوی و اینیستا با هم جور هستند. محض رضای خدا، چرا جور نباشند؟ آنها میفهمند که وقتی حرکت را از جناح راست آغاز میکنید، بهتر است از سمت چپ آن را تمام کنید و این که یک پاس رو به عقب به معنی ترس نیست، بلکه آغاز یک حرکت بهتر است. آنها احساس میکنند که شانس از راه خواهد رسید و مالکیت به خودی خود چیزی نیست، جز آنچه که آنها را به سمت دروازه میبرد. این که بهتر است بازیکنان کناری توپ را از مرکز زمین دریافت کنند تا از فولبکها. اگر هم آن سه بازیکن ریز جثه (دکو-ژاوی-اینیستا) بازی کنند، دو نفری که پرورشیافته خود باشگاه هستند، باید مسئولیت کنترل و طراحی بازی را به عهده بگیرند و دکو باید آن را به سرانجام برساند.
همچنین آنها میدانند که بهترین بازیکن دنیا را دارند، یا چیزی در همان حدود، و بهترین تمامکننده دنیا را، یا چیزی نزدیک به همان سطح. اگر هم درباره دانستن روش فوتبال بازی کردن حرف میزنیم، نه تعیین سرنوشت بازیها، نه صرفا انجام حرکات نمایشی، تکرار میکنم، دانستن روش فوتبال بازی کردن، آن وقت ما دو هافبکی را داریم که بهترینهای دنیا هستند. همه این بهترین، یا تقریبا بهترین بازیکنان هم در محیطی دیگر دچار مشکل میشوند. آنها این را میدانند. یا دست کم آن را حس میکنند. به هر حال من این طور فکر میکنم.»
[1] El Pais – https://elpais.com/autor/josep-guardiola/
[2] https://theathletic.com/2322975/2021/01/17/the-evolution-of-pep-guardiola-decade-by-decade/
[3] Windy City
[4] The Chicago Blues
[5] https://theathletic.com/1803492/2020/05/10/thanks-to-1994-michael-jordan-will-always-be-the-most-famous-birmingham-baron/
[6] Ramon Besa
[7] Sara Baras
[8] https://theathletic.co.uk/1310078/2019/10/21/lionel-messi-a-rise-beyond-fools/
[9] Van Morrison
[10] https://theathletic.com/1856876/2020/06/07/michael-cox-reconsidered-pirlo-italy-england-2012/
[11] https://theathletic.co.uk/1923878/2020/08/10/premier-league-60-46-claude-makelele/
[12] https://theathletic.co.uk/2101845/2020/10/03/guardiola-and-bielsa-the-love-story/
[13] Protagonism
**********************************************
عنوان انگلیسی مقاله: The Pep columns: “Toffee” Messi, Zidane, Van Morrison and “eternal” Crouch
منبع: The Athletic
تاریخ انتشار: ژانویه ۲۰۲۱
یک پاسخ
درود بر شما
با اینکه در سراسر این ترجمه تاکید شده که شاید مثل اصل نوشته نتوان زیبا و شیوا مطلب را ارائه داد اما واقعا قلم توانمندی دارید و در ترجمه با توجه به نوع نگاه یک اسپانیایی که واژه ها و جملات متناسب با ویژگی های فرهنگ زبانی او انتخاب و نوشته شده ، بسیار خوب و دلنشین و جذاب انجام شده و در این مورد ، حداقل دلیلی که برای خودم معتبر است این است که تا پایان مقاله را خوندم ، من یک شاعرم با سنی بالا که البته در جوانی فوتبالیست بودم و ۴۵ سال است که هوادار بارسا هستم . حوصله و توان خوندن متن بلند که جای خود دارد حتی شعر بلند را هم ندارم و بیشتر غزلهای خودم هم از پنج تا هفت هشت بیت است در حالیکه که توانایی ادامه ی آنرا دارم اما به کم حوصله گی های این دوران می اندیشم و با همه ی این توضیحات ، خواستم عرض کنم که قلم توانایی دارید ، در مورد ترجمه و سطح آن نه مطلب اصلی را دیدم و نه توانایی ترجمه دارم که نظر بدهم اما همین که با ضعف چشم ، تا آخر با لذت خوندم یعنی قلم تون توانمند است و سپاس و آرزوی موفقیت های روزافزون.