خط حمله آرسنال از نزدیک

آن طور که خیلی از هواداران آرسنال می‌گویند، این امید است که شما را می‌کشد. هر هفته به ورزشگاه می‌روید، برنامه‌های آخر هفته را می‌پیچانید، تا نیمه‌های شب بیدار می‌مانید یا پیش از طلوع آفتاب بیدار می‌شوید تا نزول باشگاه را از دوران طلایی‌اش به این دوره ظاهرا بی‌پایانِ افول تماشا کنید. کار آسانی نیست. بعد کورسوی امیدی پیدا می‌شود که شبیه یک نقطه عطف است: «اوه، این جا جایی است که بر می‌گردیم. اوضاع‌مان روبه‌راه خواهد بود. جانمی جان، روزهای خوش قدیم دارد بر می‌گردد!» پیشرفت ناگهانی نتایج در اوایل دوره حضور اونای امری در سال 2018 درست […]

آن طور که خیلی از هواداران آرسنال می‌گویند، این امید است که شما را می‌کشد. هر هفته به ورزشگاه می‌روید، برنامه‌های آخر هفته را می‌پیچانید، تا نیمه‌های شب بیدار می‌مانید یا پیش از طلوع آفتاب بیدار می‌شوید تا نزول باشگاه را از دوران طلایی‌اش به این دوره ظاهرا بی‌پایانِ افول تماشا کنید. کار آسانی نیست.

بعد کورسوی امیدی پیدا می‌شود که شبیه یک نقطه عطف است: «اوه، این جا جایی است که بر می‌گردیم. اوضاع‌مان روبه‌راه خواهد بود. جانمی جان، روزهای خوش قدیم دارد بر می‌گردد!»

پیشرفت ناگهانی نتایج در اوایل دوره حضور اونای امری در سال 2018 درست همین شکلی بود. البته که بعدتر هواداران آرسنال متوجه شدند اوضاع حتی دارد بدتر می‌شود. بدتر از زمانی که بعضی از هواداران بر فراز ورزشگاه امارات هواپیماهایی با بنرهایی مزین به عبارت «Wenger Out» به پرواز در آوردند. خیلی زود به این نتیجه می‌رسید که به چیزی حتی بدتر از خود دوران افول پا گذاشته‌اید.

آرسنال در تلاش برای بازگشت به مسیر درست، میکل آرتتا را استخدام کرد تا جانشین امری شود. آرتتا به عنوان یک بازیکن سابق آرسنال و اخیرا دستیار پپ گواردیولا در منچستر سیتی، کسی بود که تقریبا همه می‌پسندیدند.

این اسپانیایی امید به همراه خود آورد و بار دیگر پیشرفتی زودهنگام در نتایج رخ داد که با برد 2-0 مقابل منچستر یونایتد شروع شد. آرسنال شروع به بردن بازی‌های بزرگ متعددی کرد و خیلی زود جام حذفی و جام خیریه را برد.

Aubameyang Arteta FA Cup

اما اوضاع به زودی به همان منوال معمول جدید و افسرده‌کننده آرسنال بازگشت. باشگاه در دسامبر 2020 قاطعانه در نیمه پایینی جدول لیگ برتر حضور داشت. آرتتا هدف خشم هواداران قرار گرفته بود؛ درست پیش از آن که روایت به لطف سه پیروزی متوالی، از جمله برد مقابل چلسی فرانک لمپارد، دوباره تغییر کند.

بعضی چیزها به دور از نتایج و جوانب متغیر، با ثبات باقی مانده است. فاز دفاعی زیر نظر آرتتا بهتر به نظر می‌رسد؛ آنها در دفاع بیش از دوران امری از «دفاع از وسط زمین» استفاده می‌کنند.

در همین حال اما فاز هجومی – با وجود آن که نسبت به دوران امری پیشرفت داشته است – با تیمی با اهداف بزرگ‌تر همخوانی ندارد. آنها در هفده بازی این فصل خود تنها بیست گل زده‌اند؛ مسئله‌ای که تا حدی به خاطر افت پیر امریک اوبامیانگ است که در 1347 دقیقه تنها دو گل غیر پنالتی (0.13 گل در هر 90 دقیقه) به ثمر رسانده است. اختلافی فاحش با اثرگذاری معمول او.

این طور نیست که آمار ضعیف گل‌زنی آرسنال صرفا به خاطر تبدیل به گل نشدن موقعیت‌ها باشد. شاخص موقعیت گل (xG) آرسنال در هر بازی به طور میانگین 1.3 است که آنها را در رتبه دهم لیگ بر حسب این معیار قرار می‌دهد.

با بررسی جزئی‌تر آمار شاخص موقعیت گل می‌بینیم که توپچی‌ها به اندازه کافی شوت نمی‌زنند و شوت‌هایی که می‌زنند هم به طور میانگین کیفیتی پایین‌تر از بیشتر تیم‌های نیمه بالایی جدول دارد.

چیزهای زیادی فاز تهاجمی آرسنال را شکل می‌دهد. بگذارید نگاهی موشکافانه‌تر به همه این چیزها داشته باشیم – چیزهای خوب و چیزهای بد؛ از بازی‌سازی تا ضربات ایستگاهی.

بازی‌سازی از عقب برای تشویق حریف به پرس

موردی که به چشم همه بیننده‌های بازی آرسنال می‌آید، بازی‌سازی از عقب آنها با پاس‌های کوتاه و سریع است که برای پرس حریف طعمه می‌گذارد – همان طور که در این گل به یاد ماندنی دیده می‌شود.

این پاس‌دهی سریع – با حضور بازیکنان در اعماق نیمه خودی و فواصل کوتاه میان آنها – نشان‌دهنده قصد آنها برای تشویق حریف به پرس (یا ضد پرس در مورد گل به منچستر ‌سیتی) پیش از بالا بردن ناگهانی سرعت و هجوم به فضاهایی که تیم مقابل باز می‌گذارد است.

این روش کارآمد بوده است؛ اما فقط برخی اوقات. آرسنال از این طریق به اندازه اوایل حضور آرتتا موقعیت خلق نمی‌کند.

اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که ببینم آیا تیم‌ها آن قدرها بازی‌سازی از عقب آرسنال را پرس می‌کنند یا نه، چه این جنبه از بازی آنها کشف شده باشد (به هر حال در این دوره حریف به خوبی آنالیز می‌شود)، چه شدت پرس از زمان آغاز کرونا کاهش یافته باشد؛ موضوعی که اخیرا به فراوانی درباره آن مطلب نوشته شده است.

اما مسئله این نبود و با بررسی همه توالی‌های مالکیت آنها در این فصل که شامل پاسی از جانب دروازه‌بان باشد، مشاهده می‌شود که بیشتر این بازی‌سازی‌ها منجر به پرس شدن از سوی حریف می‌شود.

دلیل این که بیشتر این بازی‌سازی‌ها به سرانجامی نمی‌رسد صرفا این است که ریسک این کار بالا و انجام درست آن دشوار است.

تبدیل از فاز جابجایی توپ در یک‌سوم دفاعی به فاز تهاجمی با ارسال یک پاس مستقیم سریع، بارها با اشتباه همراه می‌شود یا ممکن است یکی از بازیکنان زیر فشار مجبور به دفع توپ شود یا به ناچار توپی بلند ارسال کند. مورد آخر برای راب هولدینگ خیلی اتفاق افتاده است که در پاس دادن شاید به اندازه امثال گابریل، داوید لوئیز و کیرن تیرنی تبحر نداشته باشد. اجرای مکرر چنین توالی‌ای از پاس‌ها کار سختی است.

اما وقتی آرسنال آن را به سرانجام می‌رساند، مسحورکننده است. آخرین مثال آن گل بوکایو ساکا (ثانیه 49 در ویدئوی زیر) به چلسی است؛ گلی که همچنان محل بحث است که قصد او در آن شوت بود یا سانتر یا سوپرمن بودن.

پیش بردن توپ و مسائل مربوط به 3-4-3

اگر به اندازه من خوره عدد و رقم باشید و به یک سری آمارها نگاهی بیاندازید، واضح است که آرسنال در زمینه پیش بردن توپ مشکلاتی دارد. آنها توپ را در هر بار مالکیت 40.7 یارد [حدودا 37.2 متر] در زمین جلو می‌برند؛ میزانی که آنها را در رتبه دهم لیگ قرار می‌دهد.

بازی مالکانه آرسنال بیشتر از همان نوع بازی‌ای است که عمده تیم‌های متکی به مالکیت ضمن پیشروی آهسته‌تر در زمین ارائه می‌کنند. همان طور که گراف زیر نشان می‌دهد، آرسنال از غیرمستقیم‌ترین تیم‌های لیگ است و بخش بزرگی از لمس توپ‌های آنها در یک‌سوم دفاعی خودی رخ می‌دهد. گرچه این موضوع صرفا درباره سبک تیمی است و نه کیفیت.

شکل زیر نمایی نسبی از نحوه قرارگیری آنها در زمان در مالکیت توپ در نیمه خودی در سیستم 3-4-3ای است که (تا این اواخر) در موارد متعدد از آن استفاده کرده‌اند.

همان طور که مشاهده می‌کنید وقتی تیرنی به عنوان دفاع وسط چپ بازی می‌کند، به کناره متمایل است؛ شبیه به یک دفاع چپ در دفاع چهار نفره، همراه با قرارگیری لنو نزدیک به مدافعین وسط و ایفای نقش در پاس‌دهی.

هکتور بیرین قدری رو به داخل قرار می‌گیرد و بعضی اوقات نقش وینگر راست را ایفا می‌کند، در حالی که اینسلی مایتلند-نیلز (وقتی به جای بیرین در آن پست به کار گرفته می‌شود) به کانال‌های میانی نقل مکان می‌کند.

گرانیت ژاکا، یا بعضی مواقع محمد الننی، معمولا عقب‌تر می‌ماند و گاهی به سمت چپ متمایل می‌شود – حرکتی که وقتی آرسنال با دفاع 4 نفره بازی می‌کند بیشتر مشاهده می‌شود.

الکساندر لاکازت به عقب باز می‌گردد تا توپ‌گیری کند؛ چیزی که جلوتر درباره آن حرف خواهیم زد.

آرسنال به خاطر یار اضافی ناشی از دفاع سه نفره و به خاطر جاگیری عقب‌تر محور دوگانه‌ خود، در بازی از عقب بسیار خوب است.

مسئله عموما در جابجایی از این وضعیت به نواحی جلوتر یک‌سوم میانی است؛ به خصوص از طریق فضای میانی. به نظر می‌رسد این مسئله اغب به خاطر کمبود گزینه‌های پیشروی میانی است.

مثالی بارز از باخت خانگی 1-0 آنها مقابل لستر سیتی در اکتبر؛ یکی از بازی‌های نسبتا بی‌حاصل آنها به لحاظ خلاقیت:

همان طور که مشاهده می‌کنید، به خاطر جاگیری بازیکنان آرسنال در بلاک میانه کمبود گزینه‌های پاس رو به داخل به چشم می‌خورد. دنی سبایوس در موقعیتی عمقی و غیر قابل دسترس قرار گرفته و مسیر دریافت پاس او قطع شده است.

در مجموع آرسنال در این بخش از بازی‌سازی خود خط میانی از هم گسیخته‌ای دارد.

چیز دیگری که زیاد به چشم می‌خورد، اشغال فضایی مشابه توسط دو بازیکن میانی آرسنال با تناوبی اندک است. وقتی توپ به دو بازیکن میانی می‌رسد، چیزی را می‌بینیم که از دید من یکی از بزرگ‌ترین معضلات آرسنال است: نحوه جاگیری تیم حول خط میانی حریف.

مهاجمان کناری به ندرت خود را در موقعیت دریافت پاس قرار می‌دهند و همان طور که می‌توانید در تصویر زیر ببینید، معمولا فضایی بزرگ میان مهاجمان و بازیکنان میانی حریف وجود دارد.

این یک مثال دیگر مقابل تاتنهام است:

وقتی آرسنال از عقب بازی‌سازی می‌کند، این نحوه باز شدن U-شکل صحنه‌ای تکراری است که مانع نفوذ عمقی و منجر به پاس‌های رو به کناره‌ها می‌شود. این امر به دلیل کمبود گزینه‌های پاس رو به جلو اتفاق می‌افتد.

در عین حال که درک نقشه‌های پاس می‌تواند گاهی اوقات به سختی فهم یکی از فیلم‌های بد کریستوفر نولان باشد، این تصویرنگاری پاس‌های آرسنال در باختش مقابل لستر توسط دام کاریگان در Arseblog، قصه واضحی را بیان می‌کند.

آرسنال به ندرت موقعیت پیشروی از مرکز زمین را دارد که منجر به پاس‌های کناری متعدد در خط میانی می‌شود.

به خاطر ساختاری که آنها با آن پیشروی می‌کنند، بیشتر اوقات تنها گزینه‌های در دسترس پاس در کناره‌ها است. به خصوص در بازی مقابل ساوتهمپتون پاس به کناره‌ها چندین بار منجر به لو رفتن توپ شد، چرا که قدیس‌ها معمولا در کناره‌ها خیلی خوب پرس می‌کنند. فارغ از این که حریف چه کسی باشد، هم ارسال پاس‌های بلندتر به کناره‌ها سخت است و هم خلق موقعیت از روی آنها دشوار است؛ چیزی که آنها را تبدیل به تصمیماتی با امید ریاضی پایین می‌کند.

لاکازت اغلب برای دریافت توپ خیلی عقب می‌آید. با این که توانایی این بازیکن فرانسوی در بازی پشت به دروازه (Link-up play) مورد غفلت قرار می‌گیرد، اما تا این حد عقب آمدن تا خط میانی او را از بهترین پستش دور می‌کند و نشانه‌ای از معضلات آرسنال در پیدا کردن گزینه‌های پاس در میانه میدان است.

اوبامیانگ برای فرار از پشت مدافعین مناسب‌تر است تا بازی در میان خطوط و به نظر می‌رسد ویلیان، بر خلاف نقشش در چلسی، به جای جاگیری نزدیک به خط میانی حریف، به موازات خط طولی سمت راست فرار می‌کند.

بهبودهای ناشی از 1-3-2-4

باید توجه داشت که معضل ذاتی‌ای در پیشروی توپ در سیستم 3-4-3 وجود ندارد؛ بلکه مسئله صرفا در ارتباط با مدل 3-4-3 آرسنال و نحوه جاگیری آنها حول خط میانی حریف است.

این مسئله وقتی آرسنال از سیستم 1-3-2-4 استفاده می‌کند، مثل دو بازی اخیر آنها، کمتر به چشم می‌خورد.

گرچه هنوز نمونه کوچکی در دست است، اما به نظر پیشروی با بازیکن شماره 10 برای آنها آسان‌تر است – در این مورد، امیل اسمیت که در جاگیری در فاز بازی‌سازی و فراهم آوردن گزینه‌ای پشت خط میانی حریف بسیار خوب است.

داشتن بازیکنی مثل ساکا در گوش راست نیز کمک‌کننده بوده است، چرا که او توانایی تصمیم‌گیری عالی‌ای دارد. او می‌داند در یک‌سوم هجومی کجا قرار بگیرد و دائما خود را به عنوان یک گزینه پاس مطرح می‌کند.

در عین حال که فاز بازی‌سازی آنها همچنان فاصله زیادی با خواسته‌شان خواهد داشت، اما به نظر می‌رسد صرف حضور بازیکنی که نقشش این است که یک گزینه پاس رو به جلوی بیشتر فراهم کند، اوضاع را تغییر می‌دهد.

آرسنال امیدوار است که این بهبود نسبی نتایج در پی تغییر شکل بازی ادامه داشته باشد.

حمله از جناح چپ

یک خصوصیت بارز دیگر آرسنال آرتتا در این فصل این است که خیلی از حمله‌ها از سمت چپ شکل می‌گیرد که آنها در آن پرتعداد ظاهر می‌شوند.

با حضور بازیکنان با استعدادی چون تیرنی، ساکا (وقتی در سیستم 3-4-3 در سمت چپ به کار گرفته می‌شود) و اوبامیانگ که معمولا سمت چپ آرسنال را اشغال می‌کنند، توپ مکررا به آن سمت هدایت می‌شود و در آن سمت میدان بازی پرتحرکی جریان می‌یابد.

الگوی پخش توپ برند لنو نیز بر این تأکید بر جناح چپ صحه می‌گذارد. اکثر قریب به اتفاق پاس‌های بلند لنو رو به این جناح بوده است. این چند مثال از بازی‌های اخیر از خلال تحلیل‌های Wyscout است:

یک استثنا در این زمینه برد 3-1 آرسنال مقابل چلسی بود که در آن به نظر می‌رسید با حضور بازیکن پرخطری مثل ساکا، تلاش بر حضور پررنگ در جناح راست باشد؛ چیزی که منجر به باز شدن فضا برای پیشروی سریع‌تر در جناح چپ می‌شد.

در سیستم 3-4-3 ساکا و اوبامیانگ اهدافی ثابت برای پاس‌های پیش‌رونده بازیکنان میانی و مدافعین مرکزی هستند؛ گاهی اوقات به این دلیل که هیچ گزینه پاس رو به جلوی واقعی‌ای وجود ندارد. وقتی توپ در یک‌سوم میانی است، تیرنی، ساکا و اوبامیانگ اغلب کانال افقی مشابهی را اشغال می‌کنند؛ چیزی که اجازه پیشروی سریع در زمین را می‌دهد.

یک حرکت رایج آنها این است که اوبامیانگ به عقب باز می‌گردد تا توپ بگیرد و بعد پاسی خوب به ساکا می‌دهد که تا آن زمان دیگر پشت او فرار کرده است (اغلب مواقع همراه با جا گذاشتن بازیکن یارگیر حریف) تا توپ را در فضا دریافت کند و فضای بیشتری برای حمل توپ داشته باشد.

در نیمه زمین حریف تعویض پست‌های متعددی میان این سه نفر رخ می‌دهد. گاهی اوقات تیرنی جلوتر از ساکا می‌رود، شاید ساکا پست معمول اوبامیانگ را اشغال کند و اوبامیانگ بیشتر به کناره برود و گاهی اوقات هم اوبامیانگ توپ را عقب‌تر دریافت می‌کند و این دو بازیکن جوان جلوتر از او فرار می‌کنند.

تحرک زیادی در سراسر زمین وجود دارد. در مورد ساکا، یا اینسلی مایتلند-نیلز وقتی در آن موقعیت به کار گرفته می‌شود، تعیین پست بازی کار سختی است.

Image

وقتی این سه نفر نزدیک‌تر به دروازه حریف باشند، برای به هم ریختن نظم بلاک دفاعی حریف و کمک به تیم در یک‌سوم هجومی همکاری می‌کنند؛ امری که ما را به بخش بعدی رهنمون می‌شود.

یک‌سوم هجومی

تیم آرتتا در یک‌سوم هجومی آن قدرها پاس نمی‌دهد؛ چیزی که برای تیمی بزرگ که به ضدحمله‌ای بودن مشهور نیست، به خصوص که داریم درباره آرسنال حرف می‌زنیم، شاید تعجب‌آور باشد.

مالکیت در یک‌سوم هجومی به ازای هر شوت 14 بار میان بازیکنان آرسنال دست به دست می‌شود؛ میزانی که آنها را تنها در رتبه نهم لیگ قرار می‌دهد. در عین حال که آنها در تلاش برای جلو کشیدن حریف توپ را به آرامی در یک‌سوم دفاعی جابجا می‌کنند، اما تیمی با بازی نسبتا مستقیم هستند و پاس‌های ریسکی می‌دهند.

آرسنال مثل بیشتر تیم‌های بزرگ در یک‌سوم هجومی معمولا از خط حمله‌ای پنج نفره استفاده می‌کند. گاهی اوقات هم اگر یک وینگ-بک دیگر از کنار وینگر اوورلپ کند و به جلو ملحق شود، خط حمله شش نفره می‌شود.

یک ایراد دیگر کار آرسنال این است که از هم باز کردن بلاک‌های فشرده و عقب‌نشسته‌تر برای آنها اندکی دشوارتر است. در عین حال که جذب پرس از عقب و بازی ترکیبی در جناح چپ مقابل بعضی رقبا جواب می‌دهد، اما استفاده از پنیر برای به دام انداختن موشی که نارسایی لاکتوز دارد سخت است. بعضی از حریفان اصلا تلاش نمی‌کنند آن بالای زمین توپ را پس بگیرند، در نتیجه آرسنال مجبور به باز شدن و انتقال توپ به محوطه جریمه حریف از طریق بازیکنان کناری می‌شود.

اوورلپ در یک‌سوم هجومی برای آرسنال کار رایجی است؛ به خصوص از – حدستان درست است – جناح چپ.

این کمبود نفوذ از وسط و نفوذ از کناره‌ها به جای آن، در داده هم بارز است.

به لطف این تصویرگری عالی جان آلینگتون برای Arseblog می‌توانید ببینید که ورودها به محوطه جریمه در دوره آرتتا در قیاس با دوره ونگر از کجاها رخ می‌دهد.

شاید آرسنال نیاز داشته باشد از روش‌های فضاسازی دیگری علاوه بر پاس‌دهی سریع در عقب زمین و حرکات ترکیبی در جناح چپ استفاده کند.

دریبل‌زنی بیشتر می‌تواند یک راه باشد. به نقل از FBRef آرسنال تنها 13.2 تلاش برای دریبل در هر بازی دارد که آنها را در رتبه دو تا مانده به آخر لیگ قرار می‌دهد. وقتی ساکا صاحب توپ می‌شود و شروع به به هم ریختن بلاک عقب حریف می‌کند، اوضاع بهتر به نظر می‌رسد و احتمال خلق فضای بیشتر برای تیم با بازیکنانی که می‌توانند به همین شکل بازیکن رقیب را از پیش رو بردارند بالاتر است.

گرچه نیکلاس په‌په هم می‌تواند این دریبل‌زنی را فراهم کند، اما نمایش‌های ناامیدکننده‌اش فعلا او را از لیست بازیکنان اصلی قابل اطمینان خارج می‌کند.

من شخصا فکر می‌کنم خریدی که می‌تواند عملکرد هجومی آرسنال را در مجموع بهبود دهد، کسی است که بتواند در پست 8 یا 10 به کار گرفته شود، رابط خط میانی و خط حمله باشد، توپ را زیر فشار دریافت و حمل کند، جاگیری خوبی داشته باشد، توپ را به مناطق خطرناک ببرد، به طور اثربخش حریف را پرس کند و پاس نفوذی آخر را بدهد.

حسام عوار، امیلیانو بوئندیا و یولین برنت همگی با این خصوصیات تطابق دارند و قبلا هر کدام در مقطعی صحبت از پیوستن‌شان به آرسنال بوده است. کریستوفر ان‌کونکو یک گزینه دیگر است. اسمیت رو با وجود همه استعدادش، هنوز راه درازی در پیش دارد و به نظر می‌رسد مسوت اوزیل هم جایی در برنامه‌ها ندارد، بنابراین خرید در این پست می‌تواند واقعا به آرسنال کمک کند.

توپ آخر یا: سانتر برای من از هر چیزی مهم‌تر است

اتکای آرسنال به سانترها در دوره آرتتا چیزی است که مرتبا ذکر می‌شود. خیلی زیاد. از سوی همه. از هواداران گرفته تا جریان اصلی رسانه‌ها.

مشکل بزرگ این است که آرسنال روی سانترها همان قدری کارآمد است که شلیک‌های دستیار آدم بد ماجرا به سمت قهرمان داستان در یک فیلم درجه دو.

البته که اتکا داشتن به سانتر به خودی خود معضل نیست. برای ارائه یک سبک سانتر/کاتبک‌محور موفق – چیزی که منچستر سیتی و لیورپول در سالیان اخیر نشان داده‌اند – لازم نیست بفهمید چطور می‌شود چند نمونه شبیه‌سازی‌شده پیتر کراوچ درست کرد.

منچستر سیتی و لیورپول شانس‌های باکیفیت متعددی به این طریق خلق کرده‌اند: فضاسازی خوب، یار اضافه در محوطه جریمه، فرارهای خوب، استفاده از فضاهای خالی در محوطه جریمه و ارسال سانتر و کاتبک از نزدیک دروازه.

در سوی مقابل موقعیت‌های سانتر آرسنال همراه با تحرک کم مهاجمین، حضور چند دفاع حریف در محوطه جریمه و ارسال‌های متعدد با همان تماس اول با توپ و از فاصله دور است.

گاهی اوقات کاتبک‌های امیدوارکننده‌ای دیده می‌شود، به خصوص از جانب ساکا و تیرنی، ولی اکثر موارد غیربهینه است.

نحوه ارسال سانترها معضل است. بیشتر سانترها به شکل هوایی از خطوط کناری به منطقه خطر ارسال می‌شود. مهاجمان آرسنال در عین حال که روی هوا بازیکنان قابلی هستند، اما نمی‌توانند خودشان را در یک محوطه جریمه شلوغ دیکته کنند و این مسئله آنها را از موقعیت‌های تلاش برای سرزنی روی سانترها دور می‌کند. علاوه بر این به خاطر مناطق هدف سانترهای ارسالی، بدون حضور بازیکنانی که در هوا برتری مطلق داشته باشند بسیاری از این سانترها صرفا راهی دستان دروازه‌بان حریف می‌شود.

ناکارآمد بودن روی سانترها، به خصوص وقتی به آنها متکی هستید، هزینه فرصت جدی‌ای دارد. آرسنال در هر بازی 16.6 بار توپ را روی سانترهای بی‌دقت از دست می‌دهد که به معنی هدر رفتن 16.6 موقعیت در مناطق جلویی زمین است.

این هم باز مسئله‌ای بسیار مهم است، چرا که آرسنال اصلا آن قدری که دلش می‌خواهد توپ را به این مناطق منتقل نمی‌کند و هر تغییر مالکیتی که همراه با ضربه دروازه یا ضربه آزاد نباشد هم می‌تواند منجر به ضدحمله حریف شود.

نهایتا با توجه به مشکلات واضحی که پرس آرسنال دارد (چیزی که خودش می‌تواند موضوع یک مقاله دیگر باشد)، فرصت‌های ضد پرس محدودی هم وجود دارد.

همچنین درباره تناسب بازیکنان هجومی آرسنال برای این که هدف سانتر باشند هم شک‌هایی وجود دارد. اوبامیانگ و لاکازت معمولا توپ را از طریق سانتر دریافت نمی‌کردند (از سال 2014 تا پیش از این فصل، سانتر به ترتیب فقط 12.8 درصد و 11.4 درصد از توپ‌های دریافتی منجر به شوت آنها را تشکیل می‌داد) و شاید بیشتر به دریافت پاس‌های نفوذی از نواحی مرکزی عادت داشته باشند.

اما اساسا کار آسانی نیست که ناگهان رو به سانترهای کمتر یا سانترهای کوتاه یا سانتر از مناطق نزدیک‌تر به دروازه بیاورید. سانترهای بد اغلب بیشتر نشانه مشکلات عمیق‌تر است تا این که خودش بخواهد مشکل اصلی باشد؛ یا بالعکس.

برای مثال بسیاری از کاتبک‌ها و سانترهای منجر به گل قبلی منچستر سیتی این شکلی است:

یا به این شکل:

سانترها در موقعیت‌هایی ارسال می‌شود که بازیکنان سیتی فضای زیادی جلوی خود دارند، یا وقتی که به مناطق بسیار خطرناک رسیده‌اند که خود نتیجه بازی مالکانه خوب در مرحله قبلی این توالی است.

به این ترتیب است که مشکلات سانتر کردن‌های آرسنال به معضلات آنها در پیش بردن توپ و خلق فضا ربط پیدا می‌کند.

آنها باید در پیشروی به مناطق خطرناک از طریق کانال‌های میانی پیشرفت کنند و راه‌های بیشتری برای به هم ریختن نظم بلاک عقب حریف بیابند.

به هر حال اتفاقی نبود که آنها در بازی با تاتنهام در مجموع 44 سانتر و 9 سانتر موفق داشتند؛ بازی‌ای که رقیب شمال لندنی در قالب یک بلاک فشرده طولی و عرضی عقب نشسته بود و آرسنال را مجبور به ارسال آن همه سانتر کرد، به سادگی به این دلیل که آرسنال راه دیگری برای ورود به محوطه جریمه حریف نداشت. راه حل واقعی یک راه جایگزین برای رسیدن به گل است.

ضربات ایستگاهی

در حالی که آرسنال در آگوست استخدام هیجان‌انگیزی در کادر فنی خود داشت – آندریاس جورگسن، متخصص ضربات ایستگاهی که پیش‌تر در برنتفورد حضور داشت – اما آنها هنوز هم به اندازه کافی روی توپ‌های مرده فرصت خلق نمی‌کنند.

به نقل از FBRef، آنها فقط 1.1 شوت در هر بازی از روی ضربات ایستگاهی زده‌اند که آنها را در رتبه یکی مانده به آخر لیگ قرار می‌دهد.

بیایید اول به کرنرها نگاه کنیم. خیلی جای کار دارند، چه که فقط 17.4 درصد از کرنرهای آرسنال با یک تماس اول دقیق همراه می‌شود؛ رتبه یکی مانده به آخر در لیگ.

آنها روی کرنرها معمولا رویکردی تهاجمی دارند و بازیکنان را در موقعیت‌های هجومی‌ای قرار می‌دهند؛ با نه یا ده بازیکن جلو آمده. به نظر می‌رسد برنامه آنها برای جلوگیری از ضدحملات هم بازپس‌گیری توپ روی توپ‌های برگشتی است.

در عین حال که رویکردهای متفاوتی روی کرنرها دیده می‌شود، با نحوه‌های ارسال مختلف و مسیرهای حرکتی متفاوت برای بازیکنان، اما به نظر می‌رسد یک الگوی پایه‌ای برای آرسنال وجود دارد. این الگو شامل قرارگیری یک یا دو بازیکن در محوطه شش قدم، چهار یا پنج بازیکن در وسط محوطه جریمه که نفر به نفر یارگیری شده‌اند، حداقل یک بازیکن بیرون محوطه و معمولا یک گزینه ارسال کوتاه کرنر که همچنین ممکن است پشت توپ هم بایستد تا نحوه ارسال مشخص نباشد.

بیشتر توپ‌ها به ناحیه مشخص شده در تصویر ارسال می‌شود؛ درست جلوی محوطه شش قدم و قدری متمایل به سمت خود ارسال‌کننده کرنر.

الگوی پایه‌ای دوم که ظاهرا در مقابل یارگیری منطقه‌ای و برای کرنرهای رو به داخل استفاده می‌شود، شامل حضور بازیکنان متعدد در محوطه شش قدم است که یارگیرهای منطقه‌ای را مشغول خود می‌کنند.

ما الگوهای واقعی که در تمرینات اجرا می‌شوند را نمی‌دانیم، اما به نظر می‌رسد بازیکنان آرسنال وقتی توپ ارسال شد بازتر می‌شوند و جلو می‌روند و به این ترتیب فضای بیشتری برای هر یک از آنها خلق می‌شود. 56.8 درصد از همه کرنرها رو به داخل است. دومین الگو که معمولا وقتی استفاده می‌شود که مدافعان بیشتری از حریف داخل و حول محوطه شش قدم در یارگیری منطقه‌ای مشارکت می‌کنند، چیزی شبیه به شکل بالا است. ارسال معمولا رو به داخل است و به درون منطقه یارگیری فرستاده می‌شود.

روی پرتاب‌ها  در نیمه حریف بازیکنان معمولا به سرعت در لحظه آخر جا عوض می‌کنند یا در لحظه آخر به سمت بازیکن پرتاب‌کننده فرار می‌کنند. توپ معمولا روی پا پرتاب می‌شود که معمولا روش پرتاب دقیق‌تری است.

شخصا به عنوان کسی که هیچ وقت در یک زمینه تحلیلی یا مربی‌گری کار طراحی ضربات ایستگاهی را انجام نداده است، چیز بیشتری برای گفتن درباره ضربات ایستگاهی آرسنال ندارم، اما آنچه که غیر قابل انکار است این است که آرسنال نیاز دارد در حمله از روی کرنرها و ضربات آزاد بهتر شود.

بعد چه می‌شود؟

همیشه چیزی هیجان‌انگیز در آرسنال وجود دارد. حال تاریخچه آنها باشد یا استعداد، هواداران زیاد یا برند و سبکی که از این تیم شمال لندنی در ذهن داریم. این موضوع هنوز هم برقرار است.

جمعی از جوانان باطراوت در باشگاه حضور دارند، مثل ساکا، تیرنی، اسمیت رو، گابریل مارتینلی، متئو گندوزی، جو ویلک، ریس نلسون، ادی انکتیا، ویلیام سالیبا، میگل عزیز، فولارین بالوگان و خیلی‌های دیگر. باشگاه جوانان زیادی دارد که می‌تواند به آنها تکیه کند.

با این وجود، بازگشت کار آسانی نیست. آنها ترکیب بزرگی دارند که هنوز جوابگوی نیازهایشان نیست. صورت دستمزد گزارش شده غول‌آسایی روی دست آنها است. باشگاه گرفتار مجموعه‌ای از تصمیمات است که برای موفقیت کوتاه‌مدت گرفته شد و هرگز حاصلی نداشت؛ مثل پیشنهاد قراردادهای کلان به اوبامیانگ 31 ساله و ویلیان 32 ساله که هر دو در این فصل ناامیدکننده بوده‌اند. بیرون ماندن گندوزی و سالیبا هم نگران‌کننده است.

قدری کار می‌برد اما خریدی مثل برنت یا بوئندیا (یا هر دو) می‌تواند برای حل بعضی از مشکلات گره‌گشا باشد. به لحاظ تاکتیکی تنها چند عیب و ایراد وجود دارد که باید رفع و رجوع شود.

با توجه به شرایط کنونی بالاترین سطح فوتبال غرب اروپا، بهبودهای جزیی در زمینه‌های مختلف می‌تواند اثر زیادی داشته باشد.

به هر حال، هیچ سوی قضیه خسته‌کننده نخواهد بود. هر چه می‌خواهید درباره آرسنال بگویید، اما چیزی که این باشگاه کم ندارد روایت و ماجرا است.

*******************************************

عنوان انگلیسی مقاله: Inside Arsenal’s Attack: In-Depth Analysis Of Arteta’s Problems & Possible Solutions
منبع: World Football Index
تاریخ انتشار: ژانویه ۲۰۲۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *