قسمت اول از این مجموعه را با عنوان «آغاز در رجیانا، پارما و یوونتوس» در اینجا و قسمت دوم با عنوان «من بازنده نیستم!» را در اینجا بخوانید.
چلسی
گرچه میلان بهترین دوران آنچلوتی به لحاظ کسب افتخار است، اما در حقیقت رفتن به لیگ برتر باعث شد که او تنوع تاکتیکی بیشتری به فوتبال خود بدهد و تبدیل به یک مربی بینالمللی شود؛ چیزی که برای بسیاری از مربیان ایتالیایی یک چالش بزرگ بود، از جمله مربی تاریخساز و انقلابی فوتبال ایتالیا، و استاد او یعنی آریگو ساکی که بعد از سپری کردن یک فصل نا امیدکننده در اتلتیکو مادرید تقریبا از مربیگری بازنشسته شد. آنچلوتی در انگلیس نیاز داشت با شرایط جدیدی آشنا شود و سبک فوتبالش را منعطفتر کند. تفاوتهای تاکتیکی و فیزیکی بین این دو لیگ، به ذهنیتی تازه نیاز داشت. این همان چالشی است که بسیاری از مربیان قادر به غلبه بر آن نیستند، زیرا بدون تغییر ذهنیت و نگاه به فوتبال و تاکتیک، نمیتوان در یک فضای تازه مربیگری کرد. مثل این است که بخواهید یک مسئله را که متغیرهایی در دستگاه مختصات دایرهای دارد، در دستگاه دکارتی حل کنید.
این تغییر ذهنیت مسئلهای بود که کارلتو خیلی خوب توانست مدیریت کند. یک نکته مهم درباره آنچلوتی در این دوران، حفظ روحیه استقلال و تحت تاثیر قرار نگرفتن او بود. او در ده سال حضورش در میلان خوب یاد گرفته بود که چطور با یک رییس مداخلهگر کنار بیاید، طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب. البته خط قرمز او حفظ استقلال کامل در مسائل فنی بود، اما هنرش این بود که به حرف همه گوش میداد و اجازه میداد فکر کنند نظرشان مهم است اما در نهایت کار خودش را میکرد.
در انگلیس اما کار او از این نظر سختتر هم شد. همان طور که در قسمتهای قبلی ذکر شد، کارلتو اگرچه نسبت به اسلاف خود در فوتبال ایتالیا، تغییرات زیادی در روش بازی ایجاد کرد، اما به لحاظ فلسفه فوتبال هنوز متعلق به مدرسهای بود که استحکام دفاعی را بر تاکتیکهای هجومی مقدم میدانست. این فلسفه که در فوتبال اول نباید گل بخورید.
در ایتالیا، اگرچه برلوسکونی طرفدار استفاده بیشتر و همزمان از مهرههای هجومی بود اما در مجموع ذهنیت هواداران مشکلی با فوتبال دفاعی یا بالانس مناسب میان دفاع و حمله نداشت و اگر کارلتو گاهی از سوی برلوسکونی تحت فشار قرار میگرفت، این فشار از سوی هواداران میلان – حداقل تا زمانی که تیم نتایج خوبی میگرفت – خیلی زیاد نبود. اما در انگلیس اوضاع فرق داشت. در انگلیس معمولا همه انتظار بازی هجومی دارند. گرچه در سال 2009 لیگ برتر در میانه راه جهانی شدن بود و نه به اندازه امروز اما به هر حال چند مربی غیر بریتانیایی را همزمان روی نیمکت تیمهای مختلف میدید، چیزی که ده سال قبل از آن با این تعداد وجود نداشت، در فصل ۱۰-۲۰۰۹ به جز کارلتو، از ایتالیا جانفرانکو زولا هم مربی وستهم بود و مانچینی نیز از دسامبر همان سال روی نیمکت سیتی نشست، رافا بنیتز و روبرتو مارتینز دو اسپانیایی بودند که هدایت لیورپول و ویگان اتلتیک را به عهده داشتند، آورام گرانت اسراییلی سرمبی پورتسموث بود و البته اگر بشود آرسن ونگر را در لندن خارجی حساب کرد، فرانسه هم یک نماینده روی نیمکت لیگ برتر آن سال داشت. اما با همه این اوصاف، هنوز هواداران فوتبال انگلیس بیشتر به فوتبال «انگلیسی» علاقه داشتند تا سبکهای وارداتی. گرچه چلسی به عنوان لیبرالترین باشگاه در فوتبال ارتدوکس انگلیس، زودتر از بقیه تیمها پذیرای تحولات از خارج بود و در دوران مورینیو پاسخ این رویه خود را نیز به خوبی گرفت. اما آنچلوتی داستان دیگری بود. او علنا تفکرات دفاعی خود را بیان میکرد و میگفت مشکلی با آن ندارد. این چیزی بود که حتی در چلسی ممکن بود مشکلساز شود. او حتی ایده انتقاد از فوتبال دفاعی را عامیانه میپنداشت:
«این تفکری است که در ذهن عوام نسبت به فوتبال شکل گرفته، که فوتبال هجومی خوب است و فوتبال دفاعی بد. چنین چیزی ابدا درست نیست. مهم پیدا کردن تعادل مناسب میان دفاع و حمله است. تیم باید هم در کار هجومی موفق باشد و هم کار دفاعی.»
کارلتو در واقع متعلق به فلسفهای است که میگوید در دفاع انسجام اجرای دقیق الگوها مهم است و در حمله خلاقیت بازیکنان. تفکری که دفاع را امری بسیار تاکتیکیتر از حمله میداند، و اینجا است که مجددا کاملا در قطب مخالف الگوی مربیان مالکیتگرا و تاکتیسینهای هجومی مانند گواردیولا و یا حتی کلوپ قرار میگیرد که هدفشان در دفاع معمولا حمله همهجانبه به توپ برای بازپسگیری است. یعنی دفاع را هم شکلی از حمله میبینند، کارلتو اما به وضوح به چنین چیزی معتقد نیست. کارلتو در این باره میگوید:
«در حمله نمیتوان فقط با تاکتیک به نتیجه رسید. شما نیاز به بازیکنان خلاق، فرصتطلب و تکنیکی دارید، اما داستان دفاع فرق دارد، هر بازیکنی را میتوان آموزش داد که درست دفاع کند. اگر تیم خوب دفاع نمیکند مقصر مربی است».
دقیقا به همین دلیل است که 2-4-4 سیستم محبوب او است. در این سیستم آموختن دفاع صحیح و پوشش فضاها به بازیکنان، به سهولت ممکن است. هر بازیکن یک نفر در هر جهت اصلی خود دارد و خطوط روی هم منطبق هستند، نقاط مرجع ساده برای تنظیم موقعیت وجود دارد و در عین سادگی موثر نیز است، اما او در چلسی از نظر تاکتیکی پیشرفت کرد و استفاده از تاکتیکهای ترکیبی را یاد گرفت. او در ابتدا از سیستم 2-4-4 لوزی استفاده میکرد. سیستم قدیمی میلان. مایکل اسین را به عنوان هافبک دفاعی به کار میگرفت و بالاک و لمپارد را جلوی او میگذاشت و دکو را پشت سر دروگبا و آنلکا.
در میانه فصل وقتی دروگبا برای مسابقات جام ملتهای آفریقا موقتا در دسترس نبود، او به سیستم دیگری که در میلان به خوبی آموخته بود روی آورد، یعنی درخت کریسمس. با قرار دادن جو کول و مالودا پشت سر نیکلاس آنلکا.
ترکیب 2-4-4 چلسی در اوایل سال 2009 بازیکنان دیگری نیز از آن تیم پر مهره به تناوب در این ترکیب استفاده میشدند مانند الکس و کاروالیو در دفاع، مالودا و جو کول در خط هافبک و کالو در خط حمله
سرانجام در اواخر این فصل بود که کارلتو برای اولین بار از ترکیب 3-3-4 استفاده کرد. او دوست داشت که از نیکولاس آنلکا و دروگبا و مالودا همزمان در خط حمله استفاده کند، به این ترتیب دروگبا را در نوک حمله قرار داد و از آنلکا و مالودا به عنوان وینگر استفاده کرد. استفاده از مهاجم نوک طبیعی به عنوان وینگر در آن سالها تازه ترند تاکتیکی شده بود. گواردیولا در بارسلونا به چنین کاری دست میزد و اینیستا را به عنوان وینگر به کار میبرد، دل بوسکه هم در تیم ملی اسپانیا او را در همین پست به کار میگرفت، مورینیو نیز اتوئو را در اینتر وینگر کرده بود. استفاده از یک وینگر مرکزگرا علاوه بر فواید طبیعی مانند هدف قرار دادن نیمفضا و جلو آوردن دفاع کناری برای افزایش نفرات در حمله، مشکل کارلتو را برای بازی دادن همزمان به آنلکا و دروگبا حل کرد و آنلکا به خوبی در این پست جواب داد.
در واقع این مهمترین تحولِ سیستماتیک آنچلوتی در انگلیس بود. او بازی با سه مهاجم را امتحان و اجرا کرد. قبل از آن او هرگز و در هیچ تیمی با وینگر هجومی بازی نکرده بود. قهرمانی چلسی در سال 2010 اگرچه با توجه به ترکیب پرقدرت این تیم، معجزه نبود، اما برای باشگاه اهمیت زیادی داشت زیرا منچستر یونایتد فرگوسن، با ترکیبی که به لحاظ ارزش بازار و داشتن تعداد بازیکنان درجه یک، به پای چلسی نمیرسید، نه تنها سه فصل پیاپی قبل از آن سال لیگ برتر را از چلسی ربوده بود بلکه یک فینال لیگ قهرمانان را هم در پنالتی برابر چلسی برده و آنها را در همه زمینهها ناکام گذاشته بود. هواداران چلسی خشمگین و سرخورده بودند. کارلتو غرور از دست رفته را به لندن برگرداند. او درست پس از نشستن روی نیمکت چلسی و حتی پیش از شروع فصل، اولین قهرمانی را با غلبه بر منچستر یونایتد در کامیونیتی شیلد به دست آورد. در لیگ برتر هم با اختلاف یک امتیاز تیم سر الکس را پشت سر گذاشت و قهرمان شد، و در افای کاپ نیز با غلبه بر پورتسموث در فینال با تکگل دروگبا قهرمان شد – یونایتد در دور سوم مقابل لیدز یونایتد لیگ یکی شکست خورده و حذف شده بود – تا با کسب دوگانه فصلی رویایی برای هواداران چلسی رقم بزند. دیگر همه کارلتوی «نایب قهرمان» را فراموش کرده بودند.
نمونهای از سیستم 3-3-4 آنچلوتی در چلسی با استفاده از آنلکا به عنوان وینگر چپ
اما در حقیقت چلسی برای کارلتو محل آموختن نیز بود. فرصتی برای یادگیری و پیشرفت در تبدیل به یک مربی تطبیقپذیر. همان طور که اشاره شد، استفاده از تاکتیکهای متنوع هجومی و داشتن بازیکنان باکیفیت باعث شد که او شیوه جدیدی از بازی را در زمین پیاده کند که در نهایت به ثبت رکورد بینظیر 103 گل در یک فصل انجامید. بیشترین تعداد گل زده یک تیم در تاریخ لیگ برتر تا آن زمان. همین طور در چلسی بود که او یاد گرفت در مقابل حریفانی که دست او را خواندهاند، به کلی سیستم بازی تیم را عوض کند. این کاری بود که در میلان به ندرت از او میدیدیم و او از تغییر سیستم در طول بازی معمولا اجتناب میکرد.
فصل دوم او با چلسی اما به خوبی فصل اول نبود. نتایج تیم سینوسی شد. در برخی بازیها نتایج خیرهکننده میگرفت و گاهی شکستهای بدی میخورد. در واقع سرنوشت آنچلوتی در چلسی به رقابت و چشم و همچشمی آن زمان با منچستر یونایتد گره خورده بود. فصل اول با پشت سر گذاشتن این تیم به اوج محبوبیت رسید، اما در فصل ۱۱-۲۰۱۰ که از قضا اینب ار با شکست در کامیونیتی شیلد مقابل یونایتد آغاز شد، در لیگ هم رفت و برگشت به یونایتد باخت، در چمیونزلیگ هم در دور یک چهارم مغلوب یونایتد شد و از مسابقات کنار رفت. در واقع الکس فرگوسن در این فصل، نه تنها انتقام ناکامی فصل قبل، بلکه انتقام آن شکست تحقیرکننده جلوی میلان در سنسیرو در نیمهنهایی لیگ قهرمانان 2007 را هم از آنچلوتی گرفت. در افای کاپ هم در دور چهارم پس از مساوی دوباره در بازی تکراری با اورتون سرانجام در ضربات پنالتی شکست خورد و حذف شد.
در نهایت چلسی در این فصل در رتبه دوم لیگ قرار گرفت. پس از یونایتد. نکته مهم اینکه گل خورده تیم آنچلوتی فقط یکی بیشتر از فصل قبل بود. فقط 33 گل خورده و بهترین دفاع لیگ. اما نسبت به فصل قبل در کار هجومی افت فاحشی داشت و 34 گل کمتر از فصل قبل به ثمر رساند. عملکرد او به عنوان مربی در چلسی، با یک قهرمانی و یک نایب قهرمانی لیگ، یک قهرمانی افای کاپ و یک کامیونیتی شیلد قابل دفاع است. شاید نومید شدن آبراموویچ از او بابت دو فصل پیاپی ناکامی در رسیدن به نیمهنهایی چمپیونزلیگ بود. جایی که کارلتو را متخصص آن میپنداشتند. خصوصا فصل اول که با برد دوگانه در انگلیس همراه بود، شکست کارلتو در برابر اینتر مورینیو – قهرمان آن دوره – احتمالا به آبراموویچ گران آمده بود و حذف برابر یونایتد فرگوسن در سال دوم، احتمالا کاسه صبر او را لبریز کرد. آبراموویچ پس از سالها سرمایهگذاری در چلسی، بی صبرانه خواهان بزرگترین رویای هر مالک باشگاهی بود، یعنی فتح لیگ قهرمانان اروپا. او در همان ژانویه 2011 فرناندو تورس ستاره بسیار آماده اسپانیایی لیورپول را در انتقالی جنجالی با مبلغ 40 میلیون پوند به چلسی آورده بود اما در این نقطه صبر او به سر آمد و کارلتو از چلسی اخراج شد.
پاریس
دوران آنچلوتی در پاریس کوتاه بود. کوتاهتر از چلسی. او در واقع تنها یک فصل و نیم هدایت پاریسیها را به عهده داشت اما میتوان گفت آنچلوتی مربی است که پاریس را وارد دوران نوین اقتدار در لیگ فرانسه کرد و به تبع آن این تیم تبدیل به یک قدرت اروپایی شد. کارلتو که حالا در چلسی آبدیده شده بود، از سوی مدیران جدید و ثروتمند باشگاه به عنوان بهترین گزینه برای تحول سریع تیم شناخته شد و در دسامبر 2011 جای آنتوان کومباره را گرفت. تنها چند ماه از تملک باشگاه توسط گروه سرمایهگذاری قطری میگذشت و تیم کومباره در صدر جدول لیگ فرانسه بود، اما قطریها منتظر بهانه بودند تا او را اخراج کنند و نتایج ضعیف در لیگ اروپا و جام اتحادیه بهانه لازم را به دست لئوناردو مدیر ورزشی باشگاه داد که دوست قدیمی خود کارلو آنچلوتی را که میدانست مدت زیادی در دسترس نخواهد ماند به پاریس بیاورد. نتیجه کار در ادامه فصل چندان مناسب نبود. آنچلوتی صدر جدول را از دست داد و قهرمانی را به مونپلیه واگذار کرد، در جام حذفی هم در مرحله یکچهارم نهایی مقابل لیون حذف شد. مسئله این بود که سرمایهگذاران قطری آمده بودند تا باشگاه را متحول کرده و دوباره به یک قدرت در فرانسه و اروپا تبدیل کنند. در فصل اول و خصوصا تابستان آنها چندان هزینهای نکرده بودند و در واقع آوردن آنچلوتی قدم اول در راه بازسازی کل باشگاه بود. خریدهای نجومی تازه در راه بودند. بنابراین در پایان فصل علیرغم برآورده نکردن انتظارات و دوم کردن تیمی که در صدر جدول تحویل گرفته بود، خطری آنچلوتی را تهدید نمیکرد زیرا او حمایت کامل لئوناردو را داشت.
در همان بدو ورود به پاریس و در ژانویه، لئوناردو تیاگو موتا از اینتر، مکسول از بارسلونا و الکس از چلسی را خریده بود. اما این لیست خرید در ابتدای فصل ۱۳-۲۰۱۲ با چند خرید نجومی سر به فلک گذاشت. در تابستان تیاگو سیلوا و زلاتان از میلان خریداری شدند. لاوتزی از ناپولی و البته ستاره جوان ایتالیایی وراتی نیز که در پسکارا توجه همه را به خود جلب کرده بود به تیم کارلو آنچلوتی اضافه شد. علیرغم همه این خریدها در تابستان، لئوناردو در ژانویه هم از خرید بازیکن باز نماند و دیوید بکام و لوکاس مورا بازیکنانی بودند که در آغاز سال 2013 و در میانه فصل به تیم اضافه شدند. با چنین هزینه گزافی دیگر هیچ چیز جز قهرمانی قابل قبول نبود، که کارلتو آن را برای قطریها به دست آورد. پاریس در آن فصل در لیگ قهرمانان نیز حضور خوبی داشت و حتی در آستانه حذف کردن بارسلونا در مرحله یکچهارم نهایی بود، بازی رفت در پاریس 2-2 شده بود و تیم کارلتو در حالی که با گل پاستوره در نیوکمپ پیش بود، سرانجام گل مساوی را در دقیقه 70 دریافت کرد و صرفا با گل زده در خانه حریف از راهیابی به نیمهنهایی بازماند. تیم کارلتو در آن فصل ۲-۴-۴ بازی میکرد. او به سیستم محبوب و قدیمی خود برگشته بود و البته در پاریس بدون رجیستا، چهار چهار دوی عریض بازی میکرد. نکته جالب اینکه پس از اضافه شدن دیوید بکام در نیمفصل، از او به عنوان یکی از دو هافبک دفاعی تیم استفاده میکرد. البته بکام قبلا توسط کاپلو در مادرید در این پست به کار گرفته شده بود و عملکردی عالی داشت. طوری که برخی معتقدند شاید او در پست هافبک میانی حتی بازیکن بزرگتری میشد.
ترکیب پاریسن ژرمن در بازی رفت یکچهارم نهایی برابر بارسا – کارلتو فاصله ناچیزی با رساندن تیم به نیمهنهایی داشت
این فصل اولین قهرمانی پاریسنژرمن در لیگ پس از 19 سال به دست آمد و باشگاه خواهان ادامه همکاری با آنچلوتی بود. در واقع او آغازگر راهی بود که پاریس را به جایی که امروز قرار دارد رسانده است. اما حقیقت این است که با آمدن قطریها میان پاریس و سایر تیمها چنان اختلاف طبقاتی ایجاد شد که رقابت را در فرانسه بیمعنا میکرد. از سوی دیگر قوانین فیرپلی مالی که بسیاری از تیمها را در طول سالها با محرومیت و محدودیت مواجه کرده، به قطریها که میرسید از کار میافتاد. هنوز کسی نمیداند ناصر الخلیفی و مالکان باشگاه چطور توانستند در این همه سال صدها میلیون دلار برای باشگاه بازیکن بخرند، بی آنکه محرومیتهای فیفا دامنشان را بگیرد. یک بار هم که پرونده به جریان افتاد، در میانه راه یوفا اعلام کرد که روند بررسی را متوقف کرده است، بی آنکه حتی دلیل موجهی برای این توقف دادرسی بیان کند. در هر حال، آنچلوتی پس از قهرمان کردن تیم، خودش تقاضای خروج داد. البته آنچلوتی برای رها کردن آن همه ستاره و البته پول، دلیل موجهی داشت. پیشنهاد از مادرید که هر بازیکن یا مربی را وسوسه میکند. باشگاه پاریس و کارلو نچلوتی با توافق دو طرفه قطع همکاری کردند.
یک پاسخ
خیلی خیلی عالی دمتون گرم فقط کاش برای همه مربیا انقدر کامل یدور میزاشتید .برای کارلتو هم اگه میشه دوره رئال و بایرن و علل شکست تو بایرن هم بزارید .
مرسی