بخش اول؛ آغاز در رجیانا، پارما و یوونتوس

کمتر کسی فکر می‌کرد با گذشت پنج هفته از آغاز لیگ برتر اورتون در صدر باشد. جایی که رقابت بزرگان به اوج خود رسیده؛ سیتی و لیورپول که قدرت‌ برتر سال‌های اخیر به حساب می‌آیند و چلسی، یونایتد، آرسنال و تاتنهام نیز هر یک به نوعی برای رده‌های بالا خیز برداشته‌‌اند. اما فعلا این اورتونِ کارلو آنچلوتی است که صدرنشین است و علیرغم اینکه خیلی‌ها معتقد بودند پس از 4 پیروزی در هفته‌های نخست، اورتون سرانجام در داربی مرسی‌ساید شکست خواهد خورد، این اتفاق نیز نیفتاد و تیم کارلتو با گل مساوی دیرهنگام کلوین لوین از این نبرد دشوار

کمتر کسی فکر می‌کرد با گذشت پنج هفته از آغاز لیگ برتر اورتون در صدر باشد. جایی که رقابت بزرگان به اوج خود رسیده؛ سیتی و لیورپول که قدرت‌ برتر سال‌های اخیر به حساب می‌آیند و چلسی، یونایتد، آرسنال و تاتنهام نیز هر یک به نوعی برای رده‌های بالا خیز برداشته‌‌اند. اما فعلا این اورتونِ کارلو آنچلوتی است که صدرنشین است و علیرغم اینکه خیلی‌ها معتقد بودند پس از 4 پیروزی در هفته‌های نخست، اورتون سرانجام در داربی مرسی‌ساید شکست خواهد خورد، این اتفاق نیز نیفتاد و تیم کارلتو با گل مساوی دیرهنگام کلوین لوین از این نبرد دشوار و جنجالی با یک امتیاز بیرون آمد. البته خیلی زود و حتی بسیار بعید است که اورتون بخواهد از قهرمانی حرف بزند. اما کسی نمی‌تواند انکار کند که این تیم زیر نظر کارلتو متحول شده و از آن مهم‌تر اینکه شکل از فوتبال را ارائه می‌دهد که با تیم‌های دیگر لیگ متفاوت است. فوتبالی با امضای آنچلوتی. کارلتو با بیش از دو دهه تجربه مربی‌گری، و در حالی که خیلی‌ها او را در آستانه بازنشستگی و یا تبدیل شدن به مربی ملی می‌دیدند، در چالشی دشوار به مصاف مربیانی رفته که غول‌های این عرصه هستند. شاید او به همراه مورینیو نقطه مقابل سوپرمربی‌های نسل جدید یعنی کلوپ و گواردیولا باشند. کارلتو البته از مورینیو هم قدیمی‌تر است و مربی‌گری حرفه‌ای در سطح اول را از دهه نود آغاز کرد و در زمان خودش دست به نوآوری‌های تاکتیکی نیز زد. اما چیزی که او را ویژه می‌کند، پیوستگی در موفقیت است. کسانی که با او کار کرده‌اند چه بازیکنان و چه مدیران – البته با چند استثنا – همه به شخصیت ویژه او اشاره می‌کنند که نقش زیادی در این ماندگاری و پیوستگی دارد. اینکه کارلتو در اورتون چه فوتبالی بازی می‌کند، تاکتیک و شیوه بازی او چیست و چطور تاکنون موفق بوده، بحث روز تاکتیک‌نویس‌ها و علاقمندان فوتبال است و ما هم سرانجام به آنجا خواهیم رسید. اما پیش از آن می‌خواهیم به عقب برویم. خیلی عقب. در واقع این سری یادداشت‌ها، نه درباره اورتونِ کارلو آنچلوتی، که درباره خود کارلو آنچلوتی است. بازخوانی کارنامه مربی‌گری مردی که ربع قرن در سطح اول فوتبال جهان روی نیمکت تیم‌های مختلف نشسته و هنوز حرف برای گفتن دارد.

آغاز راه: رجیانا و پارما

کارلو آنچلوتی از اولین شاگردان آریگو ساکی بود که در سال 1992 و بلافاصله پس از پایان دوران بازی در میلان راهی کوورچانو شد تا قدم در راه مربی‌گری بگذارد. تز پایانی او با عنوان «آینده فوتبال؛ تحرک بیشتر» در واقع برگرفته از آنچه بود که او در سال‌های بازی زیر نظر ساکی در میلان آموخته بود. آریگو ساکی فوتبال را در ایتالیا و حتی جهان با معرفی مفاهیمی چون دفاعی تیمی، انواع گوناگون پرس و از همه مهم‌تر دفاع چهار نفره خطی متحول کرد. آنچلوتی علاوه بر آموزش در مکتب ساکی به عنوان بازیکن، اندکی پس از فارغ التحصیلی و اخذ مدرک در تیم ملی دستیار او شد. در واقع او که یکی از مهره‌های کلیدی میلان ساکی در دهه هشتاد بود، کمی بعد از خروج ساکی از میلان از فوتبال بازنشسته شد و در کنار استاد بزرگ خود راه مربی‌گری را شروع کرد. کارنامه مربیگری او در 25 سال اخیر حیرت‌انگیز است. کمتر مربی‌ای چنین موفقیت‌هایی در عرصه‌های مختلف، از لیگ‌های مختلف باشگاهی اروپا گرفته تا جام‌های قاره‌ای و بین قاره‌ای به دست آورده. علاوه بر آن فهرست بازیکنانی که با او در طول این سال‌ها کار کرده‌اند نیز حیرت انگیز است.

آنچلوتی در کنار ساکی پس از شکست در فینال جام جهانی 1994 برابر برزیل در ضربات پنالتی-نیکولا برتی، دینو باجو و کاسیراگی نیز مغموم با مدال نقره در تصویر دیده می‌شوند

اولین تجربه سرمربی‌گری او در سال 1995 و با تیم رجیانا بود و مانند بسیاری از مربیان موفق دهه‌های اخیر ایتالیا ابتدا در سری‌ بی درخشید. او بلافاصله رجیانا را به سری‌آ آورد و این باعث شد که تیم پارما که آن زمان از تیم‌های مطرح ایتالیا و حتی اروپا بود، به او پیشنهاد دهد تا در نخستین تجربه سرمربی‌گری در سری‌آ جانشین نویو اسکالای افسانه‌ای شود که از سال 1989 تا 1995 پارما را از سری بی به قله اروپا و قهرمانی جام یوفا، جام برندگان جام و همینطور سوپرکاپ اروپا رسانده بود. کارلتو کار دشواری برای نشان دادن کیفیت خود پیش رو داشت. اما شروع او کوبنده بود. او با چند تغییر در تیم و استفاده از بازیکنان جوان، در اولین فصل حضورش در پارما نایب قهرمان سری‌آ شد. نکته مهم این عنوان این بود که اسکالا علیرغم موفقیت‌های چشمگیر در تورنمنت‌های اروپایی، در لیگ هرگز به عنوانی بهتر از سومی دست نیافته بود و کارلتو در همان اولین قدم عنوانی را به دست آورد که او را با اسکالا قابل مقایسه می‌کرد. نایب قهرمانی سری‌آ با پارما باعث شد تا کارلو آنچلوتی در حالی که هنوز 38 سال بیشتر نداشت به عنوان مربی نامی برای خود دست و پا کند و کم‌کم آنچلوتیِ مربی جای آنچلوتی بازیکن را در اذهان هواداران فوتبال گرفت. او از سیستم ۲-۴-۴ خطی که در واقع مهم‌ترین آورده آریگو ساکی به فوتبال مدرن بود، استفاده می‌کرد و نکته دیگری که از همان فصل اول در پارما نشان داد این بود که نام‌ها برایش اهمیتی ندارند. در واقع حتی کیفیت بازی فردی بازیکنان نیز، اگر آن بازیکن قابلیت حل شدن در سیستم و تاکتیک او را نداشت، اولویت کارلتو نبود. در پایان فصل اول مربی‌گری او در پارما، دو ستاره بزرگ تیم یعنی جانفرانکو زولا و هریستو استویچکوف تیم را ترک کردند. استویچکف برنده توپ طلای فرانس فوتبال در سال 1994 و آقای گل جام جهانی بود، اما آنچلوتی این دو را نیمکت‌نشین کرد تا انریکو کیه‌زا و هرنان کرسپو دو مهاجم جوان پارما فیکس بازی کنند. در واقع آنچلوتی معتقد بود این بازیکنان به تاکتیک او نمی‌خورند. از سوی دیگر در همان سال روبرتو باجو که در پی ترک میلان به دنبال باشگاه جدید بود به پارما پیشنهاد شد. تانزی رییس باشگاه به شدت دلش می‌خواست باجو را به تیمش بیاورد، اما آنچلوتی او را هم نخواست. باجو به بولونیا رفت تا یکی از بهترین فصل‌های فوتبالی خود را در این تیم رقم بزند.

کارلو آنچلوتی در سال‌های آغازین مربیگری

فصل دوم آنچلوتی در پارما اما خالی از درخشش و بسیار معمولی بود. او با رتبه ششم سری‌آ و حذف زودهنگام در دور گروهی چمپیونزلیگ در پایان این فصل از پارما اخراج شد، زیرا مدیران این تیم پس از اینکه تمام خواسته‌های نقل و انتقالاتی او را برآورده کرده بودند و خصوصا انتقال روبرتو باجوی محبوب را که می‌توانست باشگاه آنها را حتی در سطح جهانی به محبوبیت بیشتری برساند، به درخواست آنچلوتی متوقف کرده بودند، توقع عملکرد بسیار بهتری از او داشتند. بنابراین او برای نخستین بار طعم اخراج را چشید. البته بعدها آنچلوتی بابت نخواستن باجو ابراز تاسف کرد و این موضوع بسیار مهمی است که در بررسی روند تکامل و شناخت فلسفه مربی‌گری کارلتو باید بدانیم. او در ابتدا سعی می‌کرد در همه چیز، حتی در ژست‌های مربی‌گری از ساکی تقلید کند. این رویه که ستاره‌ها را کنار بگذارد یا نخواهد و بگوید «به تاکتیک من نمی‌خورند» نیز از همین موارد بود. او تلاش می‌کرد شبیه ساکی باشد و گمان می‌کرد کنار گذاشتن ستاره‌ها به بهانه عدم دوندگی یا حل نشدن در تاکتیک تیم او را بیشتر به مرد بزرگ شبیه می‌کند. اما در ادامه راه، او بیشتر تبدیل به خودش شد. برخلاف ساکی که به شدت و شاید بیش از اندازه شیفته ایده‌های نوآورانه خود بود و این باعث شد عمر دوران مربی‌گری او بسیار کوتاه باشد، کارلتو در ادامه راه تبدیل به یک پراگماتیست تمام عیار شد. او یاد گرفت که باید از داشته‌های خودش، خصوصا ستاره‌هایی که استعداد ویژه دارند، استفاده کند. این کار را نه تنها ساکی که بسیاری از سوپرمربیان مدرن امروزی نیز انجام نمی‌‌دهند و مانند ساکی معتقدند که بازیکنان باید ابزارهای مربی در اجرای تاکتیک و استراتژی او باشند. در سوی دیگرِ طیف، مربیانی هستند که اصلا چیدمان یا الگوی تاکتیکی ثابت ندارند و به طور مداوم با توجه به مهره‌هایی که در اختیار دارند شیوه بازی را تغییر می‌دهند. کارلتو جایی در میانه این طیف است. او هر چه جلوتر رفت بیشتر این ایده را پرورش داد که وظیفه او به عنوان مربی این است که بازیکنان را در تاکتیک تیم حل کند و در نهایت، اگر لازم بود گاهی تاکتیک‌ و چیدمان تیم خود را نیز با توجه به بازیکنان موجود دستکاری کند. درباره اینکه کدام ‌یک از این روش‌ها بهتر است، جواب روشنی وجود ندارد. خوب و بد مطلق در پاسخ این سئوال معنی ندارد. هر مربی شیوه کار خود را دارد و کارلتو نیز پس از رها شدن از سایه آریگو ساکی به شیوه خودش رسید، که ایجاد تعادل میان این دو تفکر متضاد بود.

یوونتوس –  سایه سنگین لیپیِ بزرگ

در قدم بعدی، او جانشین یک مربی افسانه‌ای دیگر شد. در میانه فصل 9۹-۹۸ این ‌بار یوونتوس را در میانه جدول از مارچلو لیپی تحویل گرفت. یوونتوس در حالی لیپی را اخراج می‌کرد که این اولین فصلی بود که لیپی خوب نتیجه نگرفته بود. در چهار فصل قبل از آن، لیپی با یوونتوس به سه قهرمانی و یک نایب قهرمانی سری‌آ رسیده بود و سه بار پیاپی نیز به فینال لیگ قهرمانان، که منجر به یک قهرمانی شد. در فوریه 99، وقتی آنچلوتی در یوونتوس شروع به کار کرد با یک چالش تاکتیکی روبرو بود. الکس دل‌پیرو در نوامبر 98 به دلیل پارگی رباط صلیبی کل فصل را از دست داده بود. در واقع حتی می‌توان گفت یکی از دلایل بحرانی شدن شرایط برای لیپی مصدومیت دل‌پیرو بود. تا پیش از آن، در 8 بازی لیگ که دل‌پیرو در آنها بازی می‌کرد، یوونتوس 5 برد و دو مساوی و یک باخت داشت. اما به محض مصدوم شدن دل‌پیرو، یوونتوس در پنج بازی پیاپی لیگ، 4 باخت و یک مساوی کسب کرد! در مجموع، نتایج لیپی در لیگ از زمان مصدومیت دل‌پیرو تا روز اخراج یعنی هفتم فوریه 99 شش باخت، چهار مساوی و فقط دو برد در 12 بازی بود. لیپی که از دل‌پیرو و اینزاگی به عنوان فورواردهای ثابت تیمش استفاده می‌کرد و زیدان را پشت سر آنها در خط هافبک قرار می‌داد، ابتدا سعی کرد فونسه‌کایِ اروگوئه‌ای را جانشین دل‌پیرو کند، سپس نیکولا آموروسو را در این پست امتحان کرد، اما هر دوی این بازیکنان عملکرد ضعیفی داشتند و قادر نبودند حتی نصف کیفیت دل‌پیرو در سیستم دو مهاجمه لیپی را ارائه دهند. آنچلوتی بلافاصله پس از ورود به یوونتوس این نقطه ضعف را تشخیص داد و نخستین کاری که از همان اولین بازی انجام داد، فیکس کردن مهاجم جوان فرانسوی تیم بود که زیر نظر لیپی فرصتی برای بازی نیافته بود، تیری آنری. پس از آمدن آنچلوتی آنری تقریبا در تمام بازی‌های سری‌آ به عنون یار اصلی برای یووه بازی کرد. البته او بیشتر آنری را به عنوان هافبک لب خط استفاده می‌کرد و معمولا اینزاگی را به عنوان تک مهاجم بازی می‌داد. در برخی بازی‌ها که زیدان مصدوم یا محروم بود نیز از هر سه بازیکن هجومی خود یعنی اینزاگی، آموروسو و آنری همزمان استفاده می‌کرد.

آنچلوتی پس از تحویل گرفتن تیم از لیپی 14 بازی در لیگ انجام داد که نتیجه آن 8 برد، 3 مساوی و 3 باخت بود. یعنی 27 امتیاز از 14 بازی. در حالی که لیپی همین تعداد امتیاز را از 20 بازی به دست آورده بود. یوونتوس لیگ را در رتبه هفتم تمام کرد، در حالی که اگر میانگین امتیازات کارلتو را به تمام فصل برونیابی کنیم، یوونتوس با فاصله کمی از میلان و لاتزیو در رتبه سوم جای می‌گرفت. در واقع این پاسخِ ریسکی بود که او روی آنری کرد. دست به حرکتی زد که اعتبار بازگشت یوونتوس به جاده پیروزی را کاملا از آن خود کرد. بازیکنی را فیکس کرد که لیپی کاملا از او چشم پوشیده بود و فونسه‌کا، آموروسو و حتی خوان اشنایدر آرژانتینی را به او ترجیح می‌داد.

آنچلوتی در همان زمان اندک باقیمانده از فصل در اروپا هم ماجراجویی جالبی داشت. فصل 99-98 آخرین سال از فرمت قدیمی لیگ قهرمانان بود. تیم‌ها در شش گروه چهار تیمی حضور داشتند و از هر گروه یک تیم به همراه دو تیم برتر دوم، به مرحله یک‌چهارم نهایی می‌رفتند. از سال بعد، فرمت مسابقات تغییر کرد و 32 تیم در 8 گروه به مصاف هم می‌رفتند و سپس به 16 تیم تقسیم می‌شدند تا مرحله گروهی دوم را در چهار گروه پی بگیرند! البته این شیوه دو مرحله گروهی هم چهار سال بیشتر دوام نیاورد و از فصل ۴-۲۰۰۳ لیگ قهرمانان اروپا به شکل کنونی خود تغییر کرد که همچنان پابرجا است. اما در سال 99 که کارلتو جانشین لیپی شد، لیگ قهرمانان به شکلی بود که یک تیم یا باید در گروه اول می‌شد و یا بین شش تیم دوم جزو دو تیم برتر، تا به جمع هشت تیم پایانی برسد. مرحله گروهی مسابقات قبل از آمدن کارلتو به پایان رسیده بود و یوونتوسِ لیپی، در عجیب‌ترین حالت ممکن از گروه صعود کرده بود. در گروهی که تیم‌های یوونتوس، روزنبرگ، گالاتسارای و بیلبائو حضور داشتند، یووه از شش بازی تنها یک برد برابر روزنبرگ در تورین به دست آورد و به جز آن 5 بازی دیگر را مساوی کرد، اما سرانجام در گروهی که سه تیم هشت امتیازی بودند سرگروه شد. این در حالی است که اگر یوونتوس به رده‌بندی تیم‌های دوم گروه‌ها می‌رفت مانند اتفاقی که برای گالاتاسارای افتاد، نمی‌توانست امتیاز کافی کسب کند و به یک‌چهارم راه پیدا نمی‌کرد. مخلص کلام اینکه، یوونتوس از همه نظر بحران زده بود و نه تنها در لیگ بلکه در اروپا هم عملکرد متزلزلی داشت، اما با خوش‌شانسی توانست به جمع هشت تیم پایانی برسد. کارلتو در این میدان هم یوونتوس را کاملا متحول کرد و در چهار دیدار مقابل المپیاکوس و منچستر یونایتد خبری از آن تیم سردرگم دور گروهی نبود. مشکل کارلتو در اروپا اما این بود که تیری آنری در لیست اروپایی یوونتوس حضور نداشت و نمی‌توانست مانند بازی‌های لیگ از او استفاده کند. در دو دیدار مقابل المپیاکوس که به فاصله کمی پس از شروع کار او انجام شد، او از سیستم قدیمی لیپی با دو مهاجم استفاده کرد. در یک بازی فونسه‌کا و در بازی دیگر اشنایدر را در کنار اینزاگی به بازی گرفت و با اختلاف کمی با نتیجه سه بر دو در مجموع دو دیدار به دور نیمه‌نهایی صعود کرد. اما در فاصله یک ماه میان بازی‌های یک چهارم و نیمه‌نهایی، کارلتو زمان کافی داشت تا برای رویارویی با یونایتد تیم خود را به خوبی بشناسد و ترکیبی که او در این دیدار به میدان فرستاد، سیستم جدیدی بود. او با قرار دادن زیدان پشت سر تک مهاجم تیم یعنی اینزاگی، خط هافبک را با چهار بازیکن پشت سر زیدان بست. این سیستم در مقابل چهار چهار دوی عریض فرگوسن که زوج خوف‌آور روی کین و پل اسکولز را در مرکز خط میانی و گیگز و بکام را در کنار خط داشتند، تعداد نفرات کافی به یووه برای واگذار نکردن جنگ میانه میدان می‌داد و همزمان زیدان را برای ایجاد موقعیت با استفاده از خلاقیت خود آزاد می‌گذاشت.

ترکیب یوونتوس در نیمه نهایی لیگ قهرمانان برابر منچستر یونایتد-1999

بازی رفت در اولدترافورد با این ترکیب، یک موفقیت تمام عیار بود. برنامه یووه به خوبی پیش می‌رفت و حرکات ترکیبی زیدان و کنته در سمت راست، و زیدان و داویدز و پسوتو در سمت چپ، موقعیت‌های زیادی برای این تیم ساخت. یووه با گل کنته پیش افتاد و اگر خودخواهی اینزاگی نبود و او در دو موقعیت عالی پاس می‌داد، گل‌های بیشتری هم می‌زد. تصویر زیدان، که در حال تشر زدن به پیپو پس از خراب کردن یکی از این موقعیت‌ها است، در ذهن برخی هواداران موشکاف‌تر باقی مانده است. یونایتد تنها به لطف گل دقیقه 91 رایان گیگز بازی را مساوی کرد و یووه در بازی برگشت هم در حالی که دو بر صفر پیش بود سه گل دریافت کرد و از راهیابی به فینال بازماند. در تحلیل بازی برابر یونایتد، برای کارلتو می‌توان هم امتیاز مثبت و هم امتیاز منفی در نظر گرفت. با نظر به اینکه منچستر یونایتدِ فرگوسن در سال 99 تیم وحشتناکی بود، بی‌امان حمله می‌کرد و بازیکنان باکیفیتی در تمام پست‌های خط میانی داشت که از هر نقطه‌ای با روش‌های مختلف می‌توانستند روی دروازه حریف موقعیت خلق کنند، و جلوی آنها هم زوج کول-یورک حضور داشتند که بهترین سال فوتبال خود را در ترکیب با هم ارائه می‌کردند، کارلتو در مهار این تیم و ارائه رقابتی پایاپای و خصوصا خنثی کردن برتری یونایتد در خط میانی بسیار موفق عمل کرد. اما اینکه در دو بازی پیاپی، نتوانست برتری را حفظ کند و خصوصا در بازی برگشت که با دو گل زودهنگام پیش افتاد اما سه گل دریافت کرد و از دور رقابت‌ها حذف شد، نشان می‌داد که کارلتو هر چقدر در کنترل نبض بازی خصوصا در میانه میدان تبحر دارد، اما وقتی عنان کار از دستش خارج شود نمی‌تواند واکنش به موقعی نسبت به آن ارائه کند. مشکلی که بعدها نیز به شکلی شدیدتر و فجیع‌تر در میلان، به صورت او کوبیده شد.

در هر حال چیزی که در آن چند ماه کاملا عیان بود، پیشرفت واضح تیم نسبت به دوره لیپی بود. یوونتوس تقریبا در همه چیز به جز سایز سیگار سرمربی که کوچک شده بود – آن زمان هنوز سیگار کشیدن روی نیمکت آزاد بود- پیشرفت کرده بود. به این ترتیب کارلتو وارد فصل دوم حضورش روی نیمکت یوونتوس شد، مشکل فصل دوم اما این بود که برخلاف فصل قبل که او در نیمه راه آمده بود و همه نتایج او را با نیم فصل اول لیپی مقایسه می‌کردند، حالا که تیم کاملا و از ابتدای فصل در اختیار او بود، دوباره سایه لیپی نه در دوران افول مقطعی، بلکه سایه لیپیِ قهرمان ایتالیا، لیپیِ سه فینال پیاپی لیگ قهرمانان بر سر او بود. کارلتو باید به موفقیتی فراتر از «پیشرفت صرف» دست می‌یافت. البته او فصل بعد یوونتوس را بلافاصله به رقابت قهرمانی بازگرداند. در ابتدای فصل او دوباره با یک چالش تاکتیکی روبرو بود. این بار بازگشت الساندرو دل‌پیرو از مصدومیت. شاید اگر کارلتو همچنان آن خوی آریگو ساکی وار را حفظ کرده بود پس از موفقیت نسبی تیمش در فصل گذشته و بهبود نتایج و رسیدن به تاکتیک مدنظرش، پایش را در یک کفش می‌کرد که من دل‌پیرو را نمی‌خواهم. منتها هم او تغییر کرده بود و هم دل‌پیرو بازیکنی نبود که بشود در یوونتوس با او شوخی کرد. بنابراین او به سرعت الکس را به بازیکن فیکس تیم تبدیل کرد، اما لازم بود در تاکتیکش تغییراتی به وجود بیاورد. در فاصله میان این دو فصل تیری آنری بازیکن محبوب او در فصل گذشته، به آرسنال فروخته شد اما یک بازیکن دیگر به تیم آمد که باعث شد پازل تاکتیکی کارلتو کاملا به سمت جدیدی برود. جیانلوکا زامبروتای 22 ساله مدافع کناری تیم باری که با مبلغی معادل 8 میلیون یورو به یووه آمد که آن زمان برای یک بازیکن جوان مبلغ قابل توجهی به حساب می‌آمد. با اضافه شدن زامبروتا به تیم و البته جدا شدن انجلو دی‌لیویو که دیگر پا به سن گذاشته و کند شده بود، آنچلوتی تصمیم گرفت پسوتو و زامبروتای آماده را در سمت چپ و راست خط میانی به کار بگیرد و پشت سر آنها سه مدافع میانی قرار دهد که معمولا فرارا، مونترو و مارک یولیانو بودند. دو بازیکن در مرکز خط میانی، که برای این پست تاکیناردی، داویدز و کونته را در اختیار داشت، زیدان پشت دو مهاجم و دل‌پیرو و اینزاگی نیز در خط حمله. 1-2-4-3، البته آنتونیو کنته در ترکیب این فصل او بازیکنی بود که در صورت در دسترس نبودن زامبروتا یا پسوتو به عنوان هافبک کنار خط نیز بازی می‌کرد و یکی از بهترین فصل‌های بازی خود را در سن 31 سالگی زیر نظر آنچلوتی پشت سر گذاشت تا پس از چند سال مجددا دینو زوف او را به تیم ملی دعوت کند و در یورو 2000 برای آتزوری نیز بازی کرد. در حقیقت کارلتو کسی بود که بیش از یک دهه قبل از آنتونیو کونته سیستمی را که به عنوان «سه دفاعه مدرن» یا سه دفاع روی یک خط می‌شناسیم را در یوونتوس پیاده کرد، اما چون او بعدها در میلان مسیر تاکتیکی متفاوتی را در پیش گرفت این تحول خیلی به چشم نیامد. اما او کسی بود که برای نخستین بار این سیستم را طراحی کرد. از نظر شکل بازی، سیستم آن فصل یووه بسیار شبیه چیزی است که گاسپرینی هم اکنون در آتالانتا اجرا می‌کند. با سه دفاع میانی، دو هافبک مرکزی، دو هافبک کناری، یک ترکواتریستا و دو مهاجم.

چیدمان دفاعی تیم یوونتوس در مقابل رم فصل 00-99 دل پیرو و اینزاگی دو مهاجم تیم در قاب تصویر نیستند

یوونتوس در آن فصل سری‌آ نمایش بسیار خوبی داشت و در فاصله 3 هفته مانده به پایان لیگ با فاصله 5 امتیاز از تیم دوم یعنی لاتزیو در صدر جدول بود. لاتزیوی سون گوران اریکسن برای رسیدن به اسکودتو به معجزه نیاز داشت، که رخ داد. در عین ناباوری یوونتوس دو بازی از سه بازی آخر خود را برابر ورونا و پروجا واگذار کرد تا با یک امتیاز کمتر از لاتزیو نایب قهرمان شود. باز هم کارلتو در نقطه‌ای حساس، کنترل اوضاع از دستش خارج شد و نتوانست بحران را به موقع مهار کند. اما از دست دادن قهرمانی به این حالت ناباورانه در پایان فصل نباید باعث شود که دستاوردهای او را در این فصل و خصوصا سیستمی را که طراحی کرده بود نادیده بگیریم. این فصل از یک نظر نقطه اوج کارلتو است زیرا او با اجرای این شیوه بازی کاملا امضای خود را به یوونتوس داد و از نظر فنی هم از زیر سایه ساکی بیرون آمد. نکته مهم این که یوونتوس در فصل ۰۰-۹۹ به لحاظ عملکرد دفاعی خیره‌کننده بود و با دریافت فقط 20 گل در 34 بازی، نه تنها با فاصله زیادی بهترین خط دفاعی فصل سری‌آ بود، بلکه با دریافت فقط  0.59 گل در هر بازی کمترین میانگین گل خورده را در تمام دوران مربی‌گری کارلو آنچلوتی رقم زد که به خوبی نشان دهنده موثر بودن سیستم دفاع سه نفره‌ آنچلوتی است.

یوونتوس با توجه به هفتم شدن در رقابت‌های فصل گذشته، در این فصل باید راه خود را از طریق جام اینترتوتو به یوفا کاپ باز می‌کرد. تیم کارلتو موفق شد با غلبه بر رن در فینال اینترتوتو به جام یوفا برسد، اما در دور چهارم جام یوفا مقابل سلتاویگو شکست سنگینی خورد و از راهیابی به یک‌چهارم نهایی باز ماند. در مجموع این فصل برای یوونتوس مجموعه‌ای از ناکامی‌ها در دست‌یابی به عناوین بود، اما باید گفت هم کارلتو به عنوان مربی و هم یوونتوس به عنوان تیم فصل خوبی را سپری کردند.

فصل بعد هم تقریبا به همین منوال پیش رفت، با همان سیستم که در واقع همان «آینده فوتبال؛ تحرک بیشتر» بود که او در تز خود از آن صحبت کرده بود. یوونتوس خوب بازی می‌کرد. خصوصا که یک مهاجم بسیار خوب و مناسب برای شیوه بازی آنچلوتی به تیم اضافه شده بود، دیوید ترزگه. در فصل قبل تنها گزینه کارلتو برای تعویض یا جایگزینی در حالت در دسترس نبودن دل‌پیرو و اینزاگی دارکو کواچویچ بود -فونسه‌کا و اشنایدر دیگر به ندرت بازی می‌کردند و فقط در دیدارهای بی اهمیت گزینه بودند – اما با اضافه شدن ترزگه کارلتو چهار مهاجم آماده و یک زیدانِ کاملا در اوج داشت که دیگر بهانه‌ای برای قهرمان نشدن نداشته باشد. یووه در این فصل در لیگ حتی دو امتیاز بیشتر از فصل قبل گرفت و با 73 امتیاز – آن زمان هنوز سری‌آ 18 تیمی بود – شانس خوبی برای قهرمانی داشت اما عملکرد خیره‌کننده رم با فابیو کاپلو باعث شد که باز هم دست کارلتو از اسکودتو کوتاه بماند. یک نایب قهرمانی دیگر. در اروپا اما اوضاع باز هم فاجعه‌بار پیش رفت. یوونتوس که به لیگ قهرمانان برگشته بود، با دپورتیوو، هامبورگ و پاناتینایکوس همگروه بود و با تنها یک برد در رده آخر گروه قرار گرفت و از راهیابی به مرحله بعد و حتی رفتن به جام یوفا بازماند. اینجا با کارلتویی روبرو هستیم که راه نتیجه گرفتن در لیگ و امتیاز جمع کردن را خیلی خوب بلد است، اما در تورنمنت‌های اروپایی عملکرد بسیار ضعیفی دارد. چیزی که بعدها در میلان تقریبا وارونه شد. اما در هر حال، نتایج این فصل یوونتوس، و یک نایب قهرمانی دیگر موجی را قانع نکرد و آنچلوتی در پایان فصل 2001-2000 از سرمربیگری یوونتوس کنار گذاشته شد. جالب اینکه او جای خود را دوباره به مارچلو لیپی داد، کسی که اگر سایه سنگین موفقیت‌های او در فاصله سال‌های 1994 تا 1999 بر سر کارلتو نبود، شاید کار او در یووه به اخراج نمی‌رسید.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *