سیستمهای فوتبال در اشکال و چینشهای متنوعی به کار میروند. بسیاری از سیستمها استفادهکنندگان فراوانی در سطح دنیا دارند اما گاه به سیستمهایی خاصی برمیخوریم که ناآشنا و منحصر به فردند. تحلیل امروز به طور ویژه به سیستمهای نامتقارن و نامعمول در فوتبال میپردازد.
پیش از هر چیز، سیستمهای نامتقارن به چینشهایی گفته میشود که در شکل، اندازه و اجرا، همسان و یا یکنواخت نیستند. سیستمهای نامتقارن زیر چتر مجموعه بزرگتر سیستمهای نامعمول فوتبال قرار میگیرند که به سیستمهایی اشاره دارد که غیرعادی یا متفاوت از انواع مشابه هستند.
شکل بالا مثالی از تفاوت ذکر شده است. در سمت چپ سیستم متقارن و معمول 433 را مشاهده میکنیم که هلند بازی را با آن آغاز کرد. در سمت راست سیستم نامتقارن متعاقب را میبینیم که هلند در زمین بازی به آن شکل، آن را اجرا میکرد.
اما چرا؟
استفاده از چنین سیستمهایی مزایای زیادی دارد. در این مثال خاص، هلند در نقطه مشخصی از زمین اضافهنفر (overload) ایجاد میکند. اضافهنفر میتواند برای هدف قرار دادن نقاط ضعف حریف مورد استفاده قرار گیرد. در این شکل به عنوان مثال، هلند ممکن است نقشههای متفاوتی طراحی کرده باشد. موقعیت هجومی دامفرایز ممکن است شولز را در عقب محبوس کند. همچنین ممکن است توان دفاعی شولز را کمتر از کهرر ارزیابی کرده باشند و این موضوع در کنار توان هجومی بالای دامفرایز ترکیبی اثربخش میسازد. در هر دو صورت، اضافهنفر نامتقارن هلند در سمت راست، موضع اصلی حمله هلند در آن بازی بود.
جهات حمله هلند در بازی مقابل آلمان
دیگر مزیت کلیدی این چینشها این است که به مربی اجازه میدهد تا بهترین بازی ممکن را از هر بازیکن تیم با توجه به توانایی منحصر به فردش گیرد. اغلب مربیان این امکان را ندارند که بازیکنان لازم برای اجرای یک چینش کاملا متقارن را در اختیار داشته باشند. در مثال بالا، بلیند بیشتر مناسب بازی به عنوان یک دفاع وسط اضافی (در سیستم سه دفاعه) است و دامفرایز از لحاظ هجومی در پست وینگبک عالی است. بنابراین طبیعی است که با این تغییر، بهترین استفاده از ویژگیهای متفاوت بازیکنان برده شود.
پپ به عنوان الگو
پپ گواردیولا یکی از بهترین مجریان استراتژیهای نامعمول در طی دوران مربیگری خود است. اغلب به پپ به عنوان مربی وفادار به اصول خود نگریسته میشود در حالی که او در واقع بسیار در چیدن بازیکنان خود پویا است. چینشهای تاکتیکی او بر اساس بازیکنان خودی و تیم حریف صورت میگیرد. ساختار تیمهای او مدام تغییر میکنند تا بهترین نتیجه از بازیکنان موجود حاصل شود. همچنین، او پیوسته به دنبال بهبود نقاط ضعف تیم است. پپ اغلب از سیستمهای نامتقارن و نامعمول برای تقویت نقاط قوت و برطرف کردن نقاط ضعف تیم خود استفاده میکند. گاهی او در عین نگاه داشتن تقارن، چندین سیستم را به هم میآمیزد؛ برای مثال سیتی در حین بازی، با چرخش بازیکنان از ۳-۳-۴ به ۳-۴-۳ بدل میشود. برخی دیگر از اوقات، او از ساختارهای نامتقارن و یکطرفه استفاده میکند.
پپ در بارسلونا
پپ به محض ورودش به بارسا دست به تغییرات گستردهای زد که جدایی رونالدینیو و دکو تنها بخشی از آن بودند. پپ تمامی اعتمادش را بر روی آرژانتینی تیزپای خود گذاشت. او ساختار بارسا را طوری چید که مسی در آن شکوفا شود. او این کار را به چند روش انجام داد؛ او تیم را به شکل ۳-۳-۴ غیرمعمول چید که نظم حریف را برهم ریزد و فضا برای ضربه زدن مسی ایجاد کند. پیروزی معروف 6-2 خارج از خانه مقابل رئال مادرید، زمان تولد سیستم «نه کاذب» برای بارسلونا بود. در این شیوه، مسی به عنوان نه کاذب به کار گرفته میشد و به عقبتر، در فضای میانه میدان، برای دریافت توپ میآمد. او به واسطه خطر فرار اتوئو و هنری در صورت یارگیری یکی از مدافعان مرکزی حریف، میتوانست عموما بدون مزاحم توپ را دریافت کند.
پپ دست به امتحان بسیاری از ساختارهای عجیب و غریب در طی دورانش در بارسا زد. در اینجا ما دنی آلوز را میبینیم که به عنوان بال راست به کار گرفته شده است، در حالی که اریک آبیدال بیشتر موقعیتی شبیه دفاع مرکزی دارد. این به بارسا اجازه میدهد که در سمت راست زمین (سمتی که مسی متمایل به آن بازی میکند) اضافهنفر ایجاد کند.
وقتی سانچز و فابرگاس به بارسا پیوستند، پپ دوباره دست به تغییر تیمش زد تا بهترین بازی را از آنان بگیرد. این الگو در سرتاسر دوران مربیگری گواردیولا تکرار شده است.
پپ در بایرن مونیخ
در بایرن، او از مدافعان کناری در مرکز زمین استفاده کرد تا بهتر مالکیت توپ را حفظ کند. این در پاسخ به این باور بود که بایرن به اندازه بارسلونا در برخی زمینهها قدرتمند نیست؛ به طور مشخص در زمینه گردش توپ و دفاع یک در مقابل یک در موقعیتهای ضد پرس.
با آوردن مدافعان کناری به مرکز زمین، بایرن صاحب گزینههای نزدیکتر و مطمئنتر در میانه زمین شد. همچنین این تمهید سبب این میشد که در انتقال به فاز دفاعی، نزدیکتر به خط پرس باشند.
در شکل زیر یک نمونه از این امر را میبینیم. برنات جلوتر و به عنوان بال بازی میکند و رافینیا بیشتر به عنوان یک هافبک وسط.
پپ در سیتی
و در نهایت در سیتی، پپ اشکال متنوعی از ۳-۳-۴ را به کار گرفته است. پپ اغلب از مدافعان کناری مرکزگرا یا مدافعین وسط به همراه یک بال کناری چسبیده به خط استفاده میکند. موقعیت واکر در میانه زمین (در نیمفضا) به همراه استرلینگ در لبه خط، زوایای بهتری برای پاس ایجاد میکند. پپ از این شیوه در بازیهایی که میخواهد خطوط حریف را با استفاده از تمامی عرض زمین بگشاید، استفاده میکند. در سمت مقابل این الگو با نفرات متفاوتی اجرا میشود [در مورد خاصِ بنجامین مندی، گاهی این الگو به صورت معکوس اجرا میشود یعنی بال آن سمت در نیمفضا به کار گرفته میشود تا مندی در لب خط با استفاده از توانایی خود در اورلپ، از فضای کناره زمین استفاده کند. م].
در اینجا واکر به عنوان مدافع کناری مرکزگرا به میدان رفته است.
پپ متوجه شد که سیتی در شکستن مقاومت تیمهایی که به شکل فشرده در نزدیک دروازه خودی دفاع میکنند، به مشکل برمیخورد. با عریض کردن زمین بازی با این نوآوری تاکتیکی، او یکی از نقاط ضعف سیتی را برطرف کرد.
در فینال جام اتحادیه، دانیلو بیشتر به عنوان یک مدافع مرکزی مورد استفاده قرار گرفت، در حالی که واکر در هنگام مالکیت تیم خودی در نقش یک بال ظاهر میشد. این به سیتی اجازه داد تا مربعی در میانه ایجاد کند.
اینگونه ساختارها معمولا در هنگام مالکیت توپ مدنظر قرار میگیرد اما در نبود آن نیز اثربخشند. به همان اندازه که این ساختارها در هنگام مالکیت توپ موجب برتری تیم خودی میشود، میتواند به عنوان راهی برای انعطاف بیشتر در مقابل حریف در هنگام دفاع نیز استفاده شود. اغلب پپ از واکر یا لاپورت به عنوان مدافع مرکزی اضافه در مواجهه با تیمهایی که دو مهاجم در لحظات انتقال به حمله دارند، بهره میبرد. بدینسان سیتی همواره یک یار اضافی در ضد پرس، هنگام از دست دادن توپ دارد.
کلوپ نیز عاشق آن است
یورگن کلوپ نیز از این شیوه در فاز دفاعی استفاده کرده است. در مقابل سنپائولی در جام حذفی در سال 2014، او از گراسکروتز به عنوان هافبک میانی بازی گرفت که در هنگام دفاع بدل به بال سمت چپ میشد. سپس آنها سنپائولی را به سمت چپ میراندند که دارای نفرات بیشتر و باکیفیتتر در فاز دفاعی بودند. در سمت مقابل، سوکراتیس به عنوان دفاع راست به کار گرفته شده بود که مترصد رسیدن توپهای بلند قطری بود که با توانایی بالای او در سرزنی همخوانی داشت. چنین چینشی حریف را به تله دورتموند میانداخت و میتوانست به شکل بالقوه برای آسیب زدن به نقاط ضعف سنپائولی نیز مورد استفاده قرار گیرد.
مزیت دیگر بازی با چینشی غیرعادی، بیتجربگی تیم حریف در مواجهه با آن شکل است. اغلب بازیکنان به بازی مقابل تیمهایی با چینش متقارن عادت دارند. این موضوع سبب پرورش رفتارها و پاسخهایی ناخودآگاه پس از طی سالها بازی میشود، لیکن ساختارهای نامتقارن این پاسخها را زیر سوال میبرند چرا که بازیکنان تیم حریف در موقعیتی جدید سرگردان میشوند.
وقتی آژاکس به دیدار تاتنهام رفت، در لحظاتی از بازی، ساختار این تیم شباهتی به سیستم ۵-۳-۲ داشت. این شکل سبب شد تاتنهام در اغلب دقایق بازی با انواع و اقسام مشکلات مواجه شود.
تاتنهام نتوانست به خوبی خود را با موقعیت غیرعادی برخی از بازیکنان آژاکس وفق دهد. هر تعللی در تصمیمگیری در بالاترین سطح فوتبال دنیا میتواند اثری ویرانکننده به همراه داشته باشد. بنابراین با اتخاذ سیستمی ناآشنا، یک تیم میتواند سبب ایجاد اینگونه تاخیرها در تیم حریف شود. در نهایت این تاخیرها میتوانند منجر به ایجاد حفره و فضای خالی در ساختار حریف شوند. از این حفرهها میتوان برای گردش توپ، نفوذ و یا خلق موقعیت بهره برد.
سیستم غیرمعمول ۵-۳-۲ آژاکس مقابل تاتنهام
معایب
علیرغم مزایای مورد اشاره، چنین چینشهای بدون عیب نیستند. همانقدر که چنین ساختارهایی برای حریف غریباند، برای تیمی که از آنها استفاده میکند نیز غیرطبیعی هستند؛ بنابراین بکارگیری چنین چینشهایی توان فنی زیادی را میطلبد. سختی کار عموما ایجاد این ساختارها نیست، بلکه توانمندسازی بازیکن خودی به بودن در موقعیت درست، در زمان درست است. پس تسلط بازیکنان و تیم به سیستم جدید زمانبر است و همانطور که میدانید چیزی که در فوتبال کمیاب است، زمان در اختیار مربیان است.
فرم غیرطبیعی این سیستمها بدین معنی است که تشکیل آها نیازمند توجه به جزئیات فراوانی است. اغلب این جزئیات از طریق نشانهها و دستورات حین بازی منتقل میشوند. چیزی که مربی باید نگران آن باشد، اثر پیچیده کردن دستورات بر روی بازیکن و بازی تیم است. این امر میتواند اثرات مخربی چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی داشته باشد. در سطح فردی، برخی بازیکنان هنگامی که آزادی عمل بیشتری داشته باشند، بهتر میتوانند توانمندی خود را بروز دهند؛ ادن هازارد یکی از این دسته از بازیکنان است. بمباران اینگونه بازیکنان با اطلاعات و دستورات میتواند بازی فردی آنان را مختل کند.
در نهایت، همانند اکثر مسائل در فوتبال، کیفیت فردی بازیکنان در اجرای بینقص یک سیستم پیچیده اما کاربردی شرطی لازم است. بازیکنان باکیفیتتر میتوانند دستورات بیشتری را اجرا کنند. توانایی بازیکنی همچون برناردو سیلوا در اجرای بینقص ساختار منچستر سیتی، امری است که نباید آن را دستکم گرفت. او از لحاظ شناختی توانایی تشخیص لحظات کلیدی دفاع و حمله و توان واکنش درست به آنها را دارد. این یعنی یادآوری و اجرای دقیق دستورات مربیان در تمامی فازهای بازی. او همچنین این کار را در حالی انجام میدهد که قابلیت فردی و تکنیکی خود را حفظ میکند و تحت تاثیر پیچیدگی دستوراتی که به او داده میشود، قرار نمیگیرد.
به علاوه بازیکن باکیفیتتر میتوانند در چندین نقش در ساختارهای پیچیده ظاهر شوند و به موفقیت آن کمک کنند. کایل واکر نمونهای از این موضوع است. او دارای سرعت فردی برای بازی هم به عنوان دفاع کناری و هم به عنوان دفاع مرکزی در لحظات مختلف بازی است. شاهد دیگری بر این بحث، بازیکنی همانند فیرمینیو است که در حمله و دفاع عالی است.
***************************************************
عنوان انگلیسی مقاله: The Use of Asymmetrical and Atypical systems in Football
منبع: MRKT INSIGHTS
تاریخ انتشار: ژوئن ۲۰۲۰
یک پاسخ
بسیار عالی
لطفا لینک مقاله اصلی زبان انگلیسی رو هم بگذارید.
سپاس