هرچقدر برکناری ساری پس از حذف از لیگ قهرمان محتمل بود و تعجب کسی را بر نیانگیخت، انتخاب پیرلو به عنوان جانشین او جهان فوتبال را در شوک فرو برد. مسئله شخص پیرلو نیست. درباره پیرلو از نقطه نظر فنی هیچ نمیدانیم، و بودهاند مربیانی که در همان ابتدای کار و بدون تجربه زیاد در باشگاههای بزرگ خوب نتیجه گرفتهاند -البته باید اذعان کنیم که تعدادشان زیاد نبوده- مسئله اصلی این است که یوونتوس باشگاهی نیست که شما توقع چنین حرکات ناگهانی و شوکه کنندهای را از آنها داشت باشید. وقتی به لیست مربیان یووه در چند دهه گذشته نگاه میکنید، کم تجربهترین آنها چیرو فرارا است که او هم سابقه چند سال دستیاری در تیم ملی ایتالیا و حضور در کادر فنی-مدیریتی آکادمی یوونتوس را داشت. ضمن اینکه یوونتوسِ تازه بازگشته از سریبی در آن زمان در دوران گذار بود و تیم قدر قدرتِ امروزی با ستارگان فعلی نبود و فرارا هم البته چندان روی نیمکت دوام نیاورد. البته این تصمیم که برای اهالی فوتبال غیرمنتظره بود، آنچنان هم ناگهانی به نظر نمیرسد. در واقع سرعت وقایع پس از حذف در مقابل لیون و انتصاب پیرلو به عنوان مربی تیم زیر بیست و سه سال یوونتوس -که تیم دوم این باشگاه است و در سری سی رقابت میکند- همین چند هفته پیش، نشان میدهد که مدیریت باشگاه چنین سناریویی را از قبل محتمل دیده و برای آن برنامه ریزی کرده بود.
کمی بیش از یک سال پیش بود که پس از اعلام جدایی الگری از یوونتوس، هواداران این تیم مشتاقانه اخبار مربوط به انتخاب مربی باشگاه را دنبال میکردند. بیشتر آنها یک رویای مشترک داشتند: گواردیولا. داستان آمدن پپ به یوونتوس از گمانهزنیهای ژورنالیستی به نام مومبلانو شکل گرفت. او که یک سال قبل از آن در اعلام زودهنگام پیوستن رونالدو به یوونتوس اعتباری در اطلاع از مسایل پشت پرده برای خود به هم زده بود، بی وقفه اصرار داشت که پپ مربی بعدی یوونتوس است. کار به جایی کشید که علیرغم شواهد روشن از نهایی شدن توافق با ساری، عده زیادی از یووهایها همچنان اصرار داشتند که اینها همه رد گم کنی است و پپ روی نیمکت یووه خواهد نشست. گرچه هرگز، هیچ خبر رسمی یا نشانهای حتی از وجود چنین مذاکرهای میان باشگاه یوونتوس و گواردیولا به طور رسمی منتشر نشد، اما حتی بعد از نشستن ساری روی نیمکت و آغاز فصل، باز هم دستهای از هواداران معتقد بودند ساری مربی دوران گذار برای آمدن گواردیولاست. سناریویی که میتوانست بعد از بازی لیون و اخراج سریع ساری رنگ واقعیت بگیرد، اما به سرعت با اعلام پیرلو به عنوان سرمربی جدید، محو شد. حداقل فعلا.
چرا پروژه ساری در یوونتوس شکست خورد؟
اول اینکه باید شکست را تعریف کنیم. ساری در یوونتوس در اولین فصل حضورش اسکودتو برد. چیزی که برای شخص خودش یک دستاورد مهم بود و در کارنامه او به عنوان یک نقطه عطف باقی خواهد ماند. او هرگز قبل از این هیچ لیگی را نبرده بود. اما همانطور که قهرمانی فصل قبل در لیگ اروپا مسئولان چلسی را قانع نکرد که او را در لندن نگه دارند، قهرمانی کالچو هم آنیلی را متقاعد نکرد که به او فرصت بیشتری بدهد. اما حقیقت این است که برخلاف خود ساری، پس از هشت قهرمانی پیاپی سریآ، بردن مجدد اسکودتو برای تیم مدیریتی و هواداران، بیشتر به عنوان یک وظیفه تلقی میشود تا دستاورد. حتی فراتر از آن، به شخصه یوونتوسیهای زیادی را میشناسم که حاضرند رکورد قهرمانیهای پیاپی در لیگ حتی برای چند سال قطع شود، ولی به جایش یک بار لیگ قهرمانان اروپا را ببرند. فراموش نکنیم که دو مربی قبلی یوونتوس یعنی کنته و الگری به ترتیب با سه و پنج اسکودتوی پیاپی از تیم جدا شدند و دومی دو نایب قهرمانی لیگ قهرمانان هم در کارنامه داشت. اما مسئله ساری فراتر از صرف ناکامی در چمپیونز لیگ بود. تیم ساری دچار مشکلات واضح تاکتیکی بود و در زمین، حتی در مسابقات لیگ به هیچ وجه نشان از آن یوونتوس مسلط سالهای گذشته نداشت. تیم الگری در فصل قبل فوتبال فوقالعادهای به نمایش نمیگذاشت ولی تسلط خود روی بازی را به ندرت از دست میداد. گرچه ممکن بود همه چیز به شکل ایدهآل پیش نرود. تیم ساری اما تعریف مطلق نتیجهگیری سینوسی بود. در چند بازی نمایش فوقالعاده داشت خصوصا در ابتدای فصل و سپس، خصوصا پس از بازگشایی لیگ دچار افول شدید شد. البته مسائل زیادی دست در دست هم داد که تیم به این نقطه برسد. در بسیاری از آنها ساری مقصر بود اما در برخی، کوتاهی از قسمتهای دیگر باشگاه نیز مشهود به نظر میرسد.
پنجره نقل و انتقالات تابستانی
با رفتن ماروتا یوونتوس در تابستان گذشته پنجره متفاوتی را تجربه کرد. این تیم با آوردن دلیخت به تورین یکی از ماهیهای بزرگ بازار نقل و انتقالات را صید کرد. خصوصا زمانی که بازار برای مدافع وسط سطح بالا به شدت رقابتی است. اما نگاهی به سایر خریدهای یووه بیاندازیم. به جز بازیکنانی مانند اورسولینی و کولوسفسکی که در باشگاههای خود ماندند تا بعدتر به یووه بیایند و به نظر خریدهای خوبی میرسند، یووه رمزی و ربیو را برای خط هافبک خرید، و کانسلو را با دنیلو معاوضه کرد و همینطور یک خرید مهم دیگر، یعنی مریح دمیرال مدافع میانی ترک را به تورین آورد. هیگوایین فوروارد مورد علاقه ساری هم با پایان قرارداد قرضی خود از چلسی به یوونتوس بازگشت.
مهمترین چیزی که در این فهرست به چشم میآید، عدم توازن است. برای تیمی مانند یوونتوس که میخواهد در دو رقابت سنگین برای قهرمانی بجنگد واجب است که برای هر پست حداقل دو بازیکن با کیفیت بالا داشته باشد. یووه بونوچی، کیلینی و روگانی را در دفاع میانی داشت، و با توجه به آنچه پیش از مصدومیت کیلینی دیدیم بنا بر این بود که او و بونوچی همچنان زوج اصلی دفاع میانی باشند، بنابراین هزینه نجومی برای دلیخت، و آوردن همزمان دمیرال -که نشان داد مدافع میانی فوقالعادهای است- تنها در صورتی توجیه داشت که بقیه پستها نیز به همین اندازه مورد توجه قرار گیرد. البته خط میانی کمی بیش از حد مورد توجه قرار گرفت!
برای تیمی که میخواهد با سه بازیکن میانی بازی کند، با توجه به تداخل پستها، داشتن پنج بازیکن رقابتی ایدهآل است. یووه بنتانکور، پیانیچ، متوییدی و خدیرا و امره چان را داشت. در این حالت اقدام به آوردن ربیو و رمزی کرد که هر دو با قرارداد آزاد به یوونتوس آمدند. حرکتی که در شرایط عادی با توجه به سن و کیفیت این دو بازیکن یک موفقیت در بازار به حساب میآید. اما از نقطه نظر تاکتیکی چطور؟ ضربهای که اضافه شدن همزمان این دو بازیکن به تیم زد، در نیم فصل اولین اثر خود را نشان داد. امره چان یوونتوس را به قصد دورتموند ترک کرد. بازیکنی که به لحاظ کیفیت شاید از هر دو مهره جدید خط میانی بهتر بود اما به دلیل اینکه ساری او را در فهرست تیم برای لیگ قهرمانان قرار نداد باشگاه را ترک کرد. آیا این انتخاب واقعی ساری بود؟ یا اینکه او تصمیم گرفت خریدهای جدید باشگاه را از فهرست کنار نگذارد؟ به نظر دومی محتملتر میرسد. ساری از ابتدا نسبت به قرار گرفتن در پست سرمربیگری یوونتوس بسیار هیجانزده به نظر میرسید و احتمالا نمیخواست کاری کند که میان او و مدیریت باشگاه شکرآب شود. در هر حال امره از یوونتوس رفت و خیلی زود هم در ترکیب دورتموند جا افتاد و حتی همین اخیرا گل او به لورکوزن به عنوان بهترین گل فصل بوندسلیگا انتخاب شد.
به عقیده بسیاری، امره چان کیفیتی بالاتر از هافبکهایی دارد که یوونتوس با قرارداد آزاد به تیم آورد
سئوال این است که آیا اگر به جای رفتن دنبال خرید «مجانی» یووه برای تقویت تیم به دنبال یک هافبک کلاس جهانی، حتی با وجود هزینه بیشتر میرفتند، ماجرا عوض نمیشد؟ فرض کنید یوونتوس پوگبا را به تورین میآورد. در واقع، اگر تیمی سودای رقابت برای فتح بلندترین قلههای فوتبال را دارد باید پولش را در بازار بسیار هوشمندانه خرج کند -و یا خریدهای ازران قیمت شاهکار و نه متوسطی انجام دهد- هیچکدام از این اتفاقات در تابستان گذشته نیفتاد. دمیرال در همان بازیهایی که قبل از مصدومیت ارائه داد، نشان داد که مدافع میانی مطمئنی است. شاید هنوز برای قضاوت دلیخت کمی زود باشد، اما عملکرد این فصل او بسیار پایینتر از قیمت بسیار بالایی بود که یوونتوس برای او پرداخته. این هزینه میتوانست برای خرید بازیکن بزرگی در خط میانی صرف شود.
در دفاع کناری اوضاع حتی از این هم بدتر بود. ساندرو و کانسلو دو بازیکن مطمئن به نظر میآمدند اما ذخیرههای مطمئنی نداشتند. کانسلو به دلیل مشکلاتی مبهم، که نهایتا مشخص نشد شخصی است یا فوتبالی، با دنیلوی منچستر سیلی معاوضه شد. بازیکنی بسیار بیشانگاشته که همانطور که دیدیم حتی آنقدر خوب نبود که بتواند در نبود هیچ رقیبی بازیکن فیکس پست خود شود. کوادرادویی که پست تخصصی او همیشه وینگر یا هافبک کنار بوده، تقریبا در تمام فصل مدافع راست فیکس یوونتوس شد. در سوی دیگر هم، هرگونه مصدومیت یا محرومیت ساندرو به بازی کردن دیشیلیو میانجامید که تکلیفش روشن است.
سردرگمی تاکتیکی
ساری در یوونتوس برخلاف تجربههای قبلی خود در ناپولی و چلسی، که معمولا به هسته سیستم و تاکتیک خود وفادار میماند و بازیکنان را در شیوه بازی خود حل میکرد، تصمیم گرفت دست به آزمون و خطا بزند. ترکیبهای مختلفی امتحان شد. چه به لحاظ شیوه بازی و سیستم، و چه به لحاظ پست بازیکنان. در دورهای از نیم فصل اول او از یک بازیکن به عنوان ترکواتریستا پشت دو مهاجم -معمولا دیبالا و رونالدو- استفاده میکرد. برناردسکی در این پست خیلی هم بد نبود و یووه نتایج نسبتا خوبی گرفت، اما در ادامه ساری تصمیم گرفت به 3-3-4 قدیمی خودش برگردد. اینجا هم در بازی دادن رونالدو به عنوان مهاجم نوک یا وینگر سردرگم بود و حتی تا آخر فصل هم به نتیجهگیری قطعی نرسید. توجه کنید که این، با مربیانی که چند سیستم مختلف را بازی میکنند تفاوت دارد. برای مثال توخل یا ناگلزمن در پاریس و لایپزیگ مربیانی هستند که بازی با سیستمهای متفاوت بخشی از فسلفه فوتبالشان است. تیمهای این مربیان از ابتدا یاد میگیرند و تمرین میکنند که در شرایط مختلف با سیستمهای متفاوت به میدان بروند و گاه در یک بازی هم چیدمان خود را تغییر میدهند. اما ساری مربی نبود که به چنین چیزی شهرت داشته باشد، و تغییرات پیاپی او صرفا تلاشی برای پیدا کردن ترکیب و سیستم بهینه بود. کاری که برای این گروه از مربیان بهتر است در پیش فصل انجام شود. در این مورد البته، این که زمان ورود ساری به یوونتوس یک ماه از پیشفصل از دست رفته بود بی تاثیر نیست.
در خط میانی، که نقطه ثقل یک تیم فوتبال است. این سردرگمی به همان دلیلی که در بخش نقل و انتقالات به آن اشاره شد بیشتر به چشم میخورد. بازیکنان زیاد، و پیدا نکردن ترکیب اصلی. پیانیچ مهره غیر قابل جایگزین خط میانی بود – یک برهان دیگر برای نامتوازن بودن خریدهای خط میانی- و جالب این است که تا زمانی که پیانیچ سطح بالای معمول خود را ارائه میکرد یوونتوس شرایط بهتری داشت. در خط میانی سه نفره با تک محور جلوی خط دفاعی (رجیستا) بسیار مهم است که این بازیکن توانایی حفظ توپ و پرس گریزی بالایی داشته باشد. توانایی تنظیم ریتم بازی که این بازیکن در عمق خط میانی به تیم میدهد یک امر کلیدی برای حفظ تعادل بازی و تضمین انتقال روان فاز میان حمله و دفاع است. به جز پیانیچ هیچ بازیکنی در یوونتوس چنین قابلیتی نداشت. در ادامه فصل که پیانیچ افت کرد و ساری تلاش کرد از بنتانکور در پست او استفاده کند، این مشکل به شدت مشاهده شد -علیرغم اینکه بنتانکور بازیکن فوقالعادهای در پست اصلی خود یعنی متزالا است-. در نهایت این سردرگمی در حدی بود که بسیاری میگفتند ساری فصل اول را کلا به آزمون و خطا گذرانده تا ترکیب مورد نظر خود را چه به لحاظ سیستم و چه بازیکن در فصل دوم پیدا کند. چیزی که اتفاق نخواهد افتاد.
عملکرد فاجعه خط دفاعی
نگاهی به آمار گلهای خورده یوونتوس در 9 فصل اخیر که قهرمان سریآ شده، به خودی خود گویای امر است. دفاع این تیم فصلی فاجعهبار را پشت سر گذاشته. یووه که در تمام فصول گذشته بدون استثنا بهترین خط دفاعی لیگ را داشت، حالا پس از اینتر و لاتزیو در این ردهبندی سوم است. 43 گل خورده چیزی است که افت خط دفاعی تیم را کاملا در قیاس با سالهای گذشته به نمایش میگذارد.
همانطور که اشاره شد مصدومیت کیلینی و قرار گرفتن زوج دلیخت-بونوچی در عقب زمین یک دلیل مهم برای این امر بود. دمیرال که بسیار آمادهتر از دلیخت نشان داده بود -تا قبل از مصدومیت- فیکس نمیشد، احتمالا به این دلیل که بازیکن 70 میلیونی را نمیشد به عنوان حتی انتخاب سوم هم به زمین نفرستاد. بسیاری از گلهای خورده یوونتوس روی اشتباهات فردی دلیخت دریافت شد. مدافعان کناری هم که اشاره کردیم، کوادرادو علیرغم کمک فوقالعادهای که در خط حمله میکرد، حضور فعال در پخش توپ و بازیسازی و کشیدن جور رجیستای تیم خصوصا زمانی که پیانیچ در بازی نبود و افزایش زهر سمت راست یوونتوس با اوورلپهای پیاپی، در کار دفاعی و خصوصا دفاع نفر به نفر ایدهآل نبود البته این چیزی از اعتباری که باید به این بازیکن فوقالعاده داد نمیکاهد. بازی در پست غیر تخصصی و تواناییهای خاص او در تطابق باعث شد که علیرغم ایرادات مورد اشاره، باز هم اوضاع سمت راست یوونتوس بهتر از چپ باشد، جایی که الکس ساندرو شاید نیمی از نمایش با کیفیت دو فصل گذشته خود را هم ارائه نکرد و جانشین او دیشیلیو حتی در حد و اندازه بازی در سریآ نبود. ساری موفق نشد مشکل خط دفاعی یوونتوس را تا پایان فصل حل کند. بخشی از این موضوع به نداشتن مهرههای مناسب برمیگشت و بخشی از آن هم به مدارای او برای راضی نگهداشتن مدیران باشگاه که مسئول خرید بازیکنان بودند. همان دلیلی که احتمالا به خروج امره چان نیز انجامید.
تنش در نیمکت و محبوب نبودن میان بازیکنان؟
این دسته از شایعات هم خصوصا در فضای مجازی زیاد دست به دست میشود. خصوصا این داستان که پس از پایان بازی لیون، رونالدو تهدید کرده که در صورت ادامه حضور ساری، او از یوونتوس خواهد رفت. راستی آزمایی این ادعاها شاید خیلی ساده نباشد، اما در نهایت این موضوع که ساری اصولا از آن دسته مربیانی نیست که خیلی بین بازیکنان محبوب باشد صحیح است. او کسی نیست که با بازیکنان رابطه شخصی قوی ایجاد کند و در مواقعی کاریزمای لازم را نیز از خود نشان نمیدهد. فصل گذشته در چلسی پس از آنکه آن اتفاق عجیب افتاد و کپا دروازهبان تیم از تعویض سرباز رد، ساری در نشان دادن اقتدار خود ناموفق عمل کرد. این فصل هم اتفاقی هرچند در مقیاس کوچکتر در زمان تعویض رونالدو افتاد و زمانی که او میتوانست بگوید، من مربی تیم هستم و تصمیم میگیرم چه کسی بازی کند یا تعویض شود، سعی در راضی نگه داشتن بقیه طرفین درگیر کرد. این با شخصیت شورشی که حداقل در ظاهر از او تصویر میشد فاصله زیادی دارد. حقیقت این است که پس از ترک ناپولی، او نتوانسته با اتمسفر حاکم بر باشگاههای بزرگتر کنار بیاید و خیلی زود چه در لندن و چه در تورین، میان او و هواداران فاصله افتاد. در برقراری حلقه ارتباطی موثر شکست خورد. این لزوما به این معنی نیست که همه باید مانند کنته برونگرا باشند و پس از گل روی سقف نیمکت بپرند یا به میان تماشاگران بروند. الگری نیز مربی درونگرایی بود اما به شیوه خودش موفق شده بود این رابطه را با بازیکنان و هواداران ایجاد کند. ساری در یوونتوس هم مانند چلسی طوری بود که انگار یک وصله ناجور باشد. به همین دلیل بود که در هر دو باشگاه، اگرچه از نظر نتیجه خوب یا متوسط بود، اما نه مدیران، و نه بیشتر هواداران دوست نداشتند فرصت بیشتری به او بدهند، به این دلیل ساده که از در کنار او بودن لذت نمیبردند.
پیرلو؛ سرمربی که هیچ چیز درباره او نمیدانیم
همانطور که اشاره شد، هرچقدر برکناری ساری تعجبی برنیانگیخت، با اعلام پیرلو به عنوان سرمربی جدید یووه همه بهت زده شدند. اما درباره پیرلو چه میدانیم؟ درباره نگاه او به فوتبال و فلسفهای که او در باشگاه اجرا خواهد کرد؟ درباره تاکتیک و سیستم مورد علاقه او؟ بازیکنانی که دوست دارد و ترکیب اصلی مورد نظرش؟ طرفدار سیستم چرخشی است یا دوست دارد فقط با یک ترکیب اصلی بازی کند؟
اینها و بسیاری از سئوالات جزیی تر درباره تاکتیک و فلسفه فوتبال، چیزهایی است که درباره پیرلو نمیدانیم و راهی هم نداریم که بدانیم. اگر از من درباره فلسفه فوتبال او بپرسید، به عنوان کسی که کتاب اتوبیوگرافی پیرلو را ترجمه کردهام خواهم گفت مهمترین چیزی که به ذهنم میآید این است که پیرلو گواردیولا را خیلی تحسین میکرد. در بازی پلی استیشن همیشه بارسلونا را برمیداشت و خودش را به عنوان گواردیولا در حال هدایت تیم داخل زمین تصور میکرد. چیز دیگری نمیتوانم بگویم. البته نه، این را هم باید اضافه کنم که معمولا بازی را به هم اتاقیش الساندرو نستا میباخت! او مطلقا در هیچ تیمی مربیگری نکرده. به ندرت درباره فوتبال از زاویه دید یک مربی مصاحبه کرده و به ندرت به عنوان کارشناس فنی در هیچ برنامهای حضور داشته اشت. در همان کتاب به رابطه فوقالعادهای که با آنیلی داشت اشاره میکند و البته کمتر کسی تصور داشت که 7 سال بعد از انتشار آن سطور، پیرلو به این شکل و بدون هیچ تجربه قبلی سکان هدایت تیمی را به دست بگیرد که قدرت بدون رقیب فوتبال ایتالیا در دهه گذشته بوده است.
اما از نظر شخصیتی میتوان درباره پیرلو چیزهایی گفت. چزاره پراندلی مربی سابق تیم ملی ایتالیا درباره او میگوید که پیرلو در رختکن خیلی کم حرف میزد، اما زمانی که لب به سخن باز میکرد همه میدانستند که چیز مهمی خواهد گفت. این ویژگی شخصیتی مهمی برای یک مربی است. اینکه دیگران حرفش را بخوانند. از این نظر شاید بتوان او را به زیدان تشبیه کرد. بازیکن بزرگ دیگری که مسیر مربیگری را خیلی سریع طی کرد -البته که نه به سرعت پیرلو- و حالا از پر افتخارترین مربیان قرن بیست و یکم اروپاست. پیرلو در زمین فوتبال یک مغز متفکر تمام عیار بود. نام کتابش «فکر میکنم پس بازی میکنم» گویای نگاه او به عنوان یک بازیکن به فوتبال و خصوصا به پست خودش در هافبک میانی است. او در توصیف بازی خودش میگفت “در زمین فوتبال دیوارهایی وجود دارد که برای دیگران مانع ایجاد میکند، اما برای من این دیوارها فرو میریزند؛ ذهن من این توانایی را دارد تا از آنها عبور کند.”
باید دید ذهن پیرلو برای عبور از دیوارهای مربیگری چه برنامهای دارد. هواداران کالچو در انتظار فصل هیجان انگیزی هستند.
3 پاسخ
معمولا انتظارست بازیکنانی در اشل پیرلو که تمایزشان با سایرین فوتبال متفکرانه است به مربیانی فوقالعاده نیز تبدیل شوند.
فصل آینده سری آ بواقع هیجان انگیز ست.
به حدی از خواندن مقاله لذت بردم که دوست نداشتم به آخرش برسم. سپاس فراوان.
سلام خسته نباشید
واقعا عالی هستید دمتون گرم
من تازه مربیگری فوتبال رو شروع کردم و واقعا هم از پادکستها و هم مقالات درباره سیستم ۳۵۲ انتونیو کنته استفاده کردم و لذت بردم
عالی بود عالی