فوتبال در شوروی سابق

نوامبر 1973 استادیوم ملی شیلی. چیزی به شروع مسابقه حساس شیلی و شوروی برای تعیین آخرین تیم حاضر در جام‌جهانی آلمان باقی نمانده. بازیکنان شیلی در زمین صف می‌کشند، سرود ملی نواخته می‌شود و آن‌ها به ابراز احساسات تماشاگران پاسخ می‌دهند. داور سکه می‌اندازد و بازی آغاز می‌شود. اما این یک مسابقه فوتبال معمولی نیست. در واقع عجیب‌ترین تصویری است که تاریخ فوتبال در سطح بین‌المللی به خود دیده است. چون هیچ اثری از تیم شوروی نیست. بازیکنان شیلی توپ را در زمین خالی به هم پاس می‌دهند. به سمت دروازه مقابل می‌برند و برای اطمینان از پیروزی و […]

نوامبر 1973 استادیوم ملی شیلی. چیزی به شروع مسابقه حساس شیلی و شوروی برای تعیین آخرین تیم حاضر در جام‌جهانی آلمان باقی نمانده. بازیکنان شیلی در زمین صف می‌کشند، سرود ملی نواخته می‌شود و آن‌ها به ابراز احساسات تماشاگران پاسخ می‌دهند. داور سکه می‌اندازد و بازی آغاز می‌شود. اما این یک مسابقه فوتبال معمولی نیست. در واقع عجیب‌ترین تصویری است که تاریخ فوتبال در سطح بین‌المللی به خود دیده است.

چون هیچ اثری از تیم شوروی نیست.

بازیکنان شیلی توپ را در زمین خالی به هم پاس می‌دهند. به سمت دروازه مقابل می‌برند و برای اطمینان از پیروزی و صعود به جام جهانی توپ را وارد دروازه خالی کرده و خوشحالی می‌کنند!

این بازی مضحک در اوج سال‌های جنگ سرد از مهم‌ترین قراین تاریخی پیوند ناگزیر فوتبال با سیاست است. مسابقه‌ای که «ادواردو گالیانو» نویسنده اروگوئه‌ای از آن به عنوان «اندوهبارترین مسابقه فوتبال تاریخ فوتبال» یاد می‌کند.

شوروی صدرنشین گروه 9 اروپا باید برای آخرین سهمیه جام‌جهانی با شیلی برنده گروه 3 منطقه آمریکای جنوبی مسابقه می‌داد. در گروه 9 اروپا شوروی بالاتر از فرانسه و ایرلند ایستاده بود و شیلی در گروه 3 آمریکای لاتین با ونزوئلا و پرو همگروه بود. ونزوئلا قبل از شروع مسابقات کنار کشید و هر دو بازی شیلی و پرو نیز مساوی شد. برای تعیین برنده گروه، یک بازی در زمین بی‌طرف (مونته‌ویدئو) انجام شد و سرانجام شیلی توانست با پیروزی دو بر یک در این دیدار، به پلی آف بین قاره‌ای راه پیدا کند. تاریخ بازی رفت 26 سپتامبر در مسکو و بازی برگشت 21 نوامبر در سانتیاگو تعیین شد. اوایل سپتامبر سال 1973 تیم ملی شیلی در یک بازی دوستانه یکی از تیم‌های ایالتی برزیل را پنج بر صفر شکست داد تا با روحیه مضاعف آماده عزیمت به مسکو شود. اما یکی از همان روزها تاریخ این کشور به شکل غیرمنتظره‌ای ورق خورد.

در سال  1970 سالوادورآلنده اولین رییس جمهور مارکسیست شد، که به شیوه دموکراتیک و با رای مردم در شیلی به قدرت رسید. او بلافاصله پس از شروع به کار، سوسیالیزه کردن کشور را آغاز کرد. منابع مهم مانند معادن مس و سایر فلزات و نیز مراکز مالی و بانک‌ها دولتی شدند و نخستین قدم‌ها برای اصلاحات ارضی گسترده در کشور برداشته شد. علیرغم حمایت طبقه ضعیف و اتحادیه‌های کارگری، آلنده با مقاومت شدیدی از سوی صاحبان صنایع و شرکت‌های بزرگ روبرو شد. در این میانه کنگره و عده‌ای از ژنرال‌های ارتش نیز شروع به مخالفت با اقدامات آلنده کردند و از همه مهم‌تر اینکه آمریکا بنا نداشت یک متحد دیگر برای شوروی در این نیمه از زمین پیدا شود.

علیرغم گذشت دهه‌ها، هنوز جزییات زیادی از اتفاقات روز 11 سپتامبر 1973 در شیلی مبهم مانده اما خلاصه ماجرا اینکه ارتش شیلی به رهبری فرمانده آگوستو پینوشه و با حمایت تاکتیکی سی.آی.ای علیه رییس‌جمهور آلنده دست به کودتا زد.

آلنده در سکانسی آخرالزمانی واپسین سخنرانی خود از کاخ ریاست جمهوری را خطاب به مردم ایراد کرد.  او در حالی که ساختمان زیر آتش شدید گلوله تانک و خمپاره بود و بمب‌ها در اطرافش فرود می‌آمد از پذیرش کودتا سرباز زد و گفت تا آخرین لحظه در شیلی خواهد ماند. مدت‌ کوتاهی پس از آن سخنرانی آلنده دیگر زنده نبود. مشهورترین روایت از مرگ او، خودکشی است. با هفت‌تیری که از فیدل کاسترو هدیه گرفته بود.

خنتای نظامی بلافاصله پس از کودتا تشکیل شد. کنگره را منحل و تمام احزابی که در ائتلاف حامیان رییس‌جمهور آلنده بودند را غیرقانونی اعلام کرد. پینوشه به سرعت تمام اقدامات سوسیالیستی آلنده را به روند معکوس انداخت تا درهای شیلی را به روی بازارهای جهانی باز کند و همزمان به شدیدترین شکل ممکن مخالفین سیاسی و حامیان سالوادور آلنده خصوصا کمونیست‌ها را سرکوب کرد. هزاران نفر کشته یا ناپدید شدند. استادیوم ملی سانتیاگو به یک بازداشتگاه بزرگ تغییر کاربری داد و اتاق‌های رختکن به سلول‌های زندان و سالن‌های تمرین به اتاق‌های بازجویی و شکنجه بدل شدند. تنها در فاصله روز کودتا (11 سپتامبر) تا 7 نوامبر بیش از بیست هزار نفر در این بازداشتگاه بازجویی یا شکنجه شدند. برخی از آن‌ها کشته یا ناپدید و برخی دیگر آزاد شدند. بنا به روایت «جورجو بارالس» که در آن زمان عضو یکی از احزاب حامی آلنده بود، از آزادشدگان امضا می‌گرفتند که در بازداشت با آن‌ها خوش‌رفتاری شده است. پینوشه تلاش می‌کرد حقیقت را از چشم دنیا مخفی کند اما حتی در دنیای آن زمان که ارتباطات به گستردگی امروز نبود، با آن حجم کشتار و بازداشت و شکنجه چنین چیزی امکان نداشت.

این تحولات ناگهانی و شگرف در اوضاع سیاسی کشور بدون تردید وضعیت تیم ملی فوتبال را نیز به هم ریخت. قرار بود بازیکنان و مسئولان تیم، عصر روز کودتا در کمپ تیم ملی برای آخرین هماهنگی‌ پیش از سفر جمع شوند. جلسه‌ای که هرگز برگزار نشد.

«ادواردو هررا» دفاع چپ تیم که در «هتل کاررا»  به فاصله صدمتر از کمپ اقامت داشت ماجرای آن روز را اینطور روایت می‌کند:

«مطابق قرار به کمپ رفتم. مربی ما لوییس آراموس آنجا بود و به همه دستور داد به خانه‌هایشان برگردند. اما من باید به هتل برمی‌گشتم و در همان مسیر کوتاه شاید ده بار سربازها جلویم را گرفتند. آن‌ها مردد بودند که باید مرا بازداشت کنند یا نه. روی ساک من نوشته شده بود «تیم ملی فوتبل شیلی» و گویا کلمه ملی برخی از آن‌ها را حساس کرده بود!»

ویکتور خارا شاعر، ترانه‌سرا و خواننده محبوب شیلی به فاصله کوتاهی پس از کودتا دستگیر و به استادیوم برده شد. او را همانجا بازجویی، شکنجه و سپس اعدام کردند. در این میان پابلونرودا شاعر نامی شیلی نیز به دلیل بیماری درگذشت. پینوشه برگزاری هرگونه مراسم عمومی برای مرگ او را ممنوع کرد اما هزاران نفر بدون توجه به وضعیت حکومت نظامی برای تشییع او به خیابان‌ آمدند. حکومت کودتا دست به سرکوب زد. اوضاع کشور کاملا به هم ریخته بود. در چنین اوضاعی به نظر کسی به فکر تیم‌ملی فوتبال نبود. مسائل مهم‌تری برای همه وجود داشت. به معنای دقیق‌تر مسئله مرگ و زندگی. روز بازی یعنی 26 سپتامبر نزدیک می‌شد و اعضای تیم حتی نمی‌دانستند که بالاخره قرار است برای بازی به مسکو بروند یا نه. خنتای نظامی هرگونه سفر به خارج از کشور را برای مردم شیلی ممنوع کرده بود. دو تن از بازیکنان تیم ملی «کارلوس وازلی» و «لئوناردو ولیز» سوسیالیت‌های شناخته‌شده‌ای بودند که حتی احتمال بازداشت آن‌ها می‌رفت. در این میان پزشک تیم ملی دکتر «جاکوبو هلو» که از قضا پزشک شخصی ژنرال «گوستاوو لِی» فرمانده نیروی هوایی و از سران کودتا بود ژنرال را قانع کرد که سفر تیم ملی به مسکو و برگزاری بازی به بهبود تصویر رژیم در جهان کمک خواهد کرد. سرانجام خنتا اجازه سفر داد اما با یک پیام روشن و واضح:

«هرکس کوچکترین سخنی بگوید خانواده‌ و نزدیکانش بهای آن را خواهند پرداخت»

تیم برای مسابقه اعزام شد اما اوضاع لحظه به لحظه وخیم‌تر می‌شد. درست همان روزی که به مسکو رسیدند دولت ایالات متحده خنتای نظامی حاکم در شیلی را به عنوان دولت قانونی به رسمیت شناخت.  شوروی که روابط نزدیکی با دولت آلنده داشت سفیرش را فراخواند و با حکومت پینوشه قطع ارتباط کرد.

اما سرانجام دو تیم در سرمای پاییزی عجیب آن سال و در حالی که دما در حدود منفی 5 درجه گزارش شده بود، در استادیوم لنین به مصاف هم رفتند. شوروی مالک مطلق بازی بود اما مسابقه با درخشش مدافعین میانی و دروازه‌بان شیلی بدون گل تمام شد. منتها این تمام ماجرا نبود. «هوگو کاسک» تنها خبرنگار شیلیایی که همراه تیم اعزام شده بود بعد‌ها فاش کرد:

«خوشبختانه داور مسابقه یک آنتی کمونیست متعصب بود. من و فرانسیسکو فلوکسا (رییس فدراسیون شیلی) قبل از بازی سعی کردیم قانعش کنیم که باخت ما در مسکو تاثیر تبلیغاتی بدی خواهد داشت. او چیزی نگفت اما حقیقت این است که در آن بازی کاملا به نفع ما سوت زد»

بدین ترتیب همه چیز به بازی برگشت موکول شد. علیرغم تلاش خنتای نظامی برای مخفی نگه‌داشتن وقایع خونین شیلی، خبر استفاده از استادیوم سانتیاگو به عنوان زندان در جهان پیچیده بود. فلوکسا پیشنهاد داد بازی را در شهر دیگری برگزار کنند اما حکومت اصرار داشت بازی در سانتیاگو برگزار شود تا به دنیا نشان دهند اوضاع در پایتخت آرام است. فلوکسا اینگونه روایت می‌کند:

«به من تکلیف شد که اگر از سوی فیفا تحقیقی صورت گرفت بگویم که استادیوم تنها مدتی کوتاه برای نگه‌داری افرادی که برگه عبور نداشتند استفاده شده. من برای اجتناب از تنش پیشنهاد دادم بازی در سائوسالیتو برگزار شود. اما ژنرال لی به من گفت که از «مقامات بالا» دستور رسیده که مسابقه یا در سانتیاگو خواهد بود یا اصلا نباید برگزار شود. مقام بالاتر از ژنرال لی کسی جز پینوشه نمی‌توانست باشد»

شوروی به همراه متحدانش در اروپا و آفریقا، مشترکا نامه‌ای به فیفا نوشتند و به این موضوع اعتراض کردند:

«استادیوم سانتیاگو آغشته به خون تازه میهن‌پرستان شیلی است و بازیکنان شوروی هرگز در این زمین پا به میدان نخواهند گذاشت. از فیفا تقاضا می‌کنیم که بازی در کشور دیگری برگزار شود»

فیفا در پاسخ هیئت تحقیقی را به رهبری «آبیلیو آلمیدا» نایب رییس فیفا در اواخر اکتبر عازم شیلی کرد. خنتای نظامی هرکاری لازم بود انجام داد تا حقیقت را از چشم این هیئت دور نگه دارد. سرانجام آلمیدا در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با وزیر دفاع حکومت نظامی، اعلام کرد:

«من چیزی را که دیدم گزارش می‌کنم. آرامش کامل»

این‌که چطور در حالی که هنوز صدها و شاید هزاران نفر در استادیوم زندانی بودند مقامات فیفا تنها آرامش کامل دیدند هم از سئوالاتی است که پاسخی برایش وجود ندارد. اما به هر روی فیفا تقاضای شوروی را رد کرد. مقامات و رسانه‌های شوروی به شدت واکنش نشان دادند. پیکان حملات به سمت «استنلی روز» رییس انگلیسی فیفا بود. شوروی‌ها با استناد به اینکه او قبلا با تغییر محل بازی ایرلندشمالی و بلغارستان از بلفاست به شفیلد به دلیل بحران سیاسی در ایرلند موافقت کرده بود، امتناع او از پذیرش درخواست شوروی را اینطور تعبیر کردند که روز امیدوار است با این کار شوروی در مسابقه حاضر نشود و از سوی دیگر آلمان شرقی نیز جام‌جهانی را تحریم کند و کنار بکشد او از این فرصت برای فرستادن تیم کشور خودش انگلستان که نتوانسته بود جواز حضور بگیرد استفاده کند.

سرانجام شوروی با خشم تمام اعلام کرد که تیم ملی فوتبال این کشور در استادیومی که به خون مردم شیلی آغشته است بازی نخواهد کرد. اما ماجرا سوی دیگری هم داشت. «لووشف» مدافع تیم ملی شوروی و باشگاه اسپارتاک سال‌ها بعد در مصاحبه‌ای گفت:

«مقامات حزب مربی ما «اوگنی گوریانسکی» را احضار کردند و از او خواستند تضمین کند که ما در شیلی برنده خواهیم شد. او گفت نمی‌تواند قول بدهد و در نتیجه آن‌ها تصمیم گرفتند ما را نفرستند. شکست در آن مسابقه چیزی نبود که حزب کمونیست بتواند بپذیرد. شاید اگر بازی رفت را برده بودیم با اعزام ما موافقت می‌شد»

دلیل ماجرا هرچه که بود. حقوق بشر یا ترس از شکست، شوروی انصراف داد و شیلی به جام‌جهانی راه پیدا کرد. اما این هم پایان داستان نبود. مقامات شیلی تصمیم به اجرای یک شوی مسخره گرفتند. آن‌ها برای روز بازی بلیط فروختند و در برابر دوربین‌های تلویزیونی بازیکنان تیم ملی شیلی را در برابر حریف خیالی به میدان فرستادند. در تصاویر موجود از این بازی تماشاگران بی اشتیاق و بازیکنان از کاری که می‌کنند شرمگین به نظر می‌رسند، اما در شیلی سال 1973 کمترکسی جرات مقاومت برابر اجرای دستور را داشت. بازی حتی قبل از شروع از سوی فیفا سه بر صفر به نفع شیلی اعلام شده بود. پس دلیل این نمایش مضحک چه بود؟ شاید استفاده تبلیغاتی از پیروزی. البته جای سئوال دارد که گل زدن به حریف خیالی چه تبلیغی می‌توانست باشد؟

بقیه شوی تدارک دیده شده هم خوب پیش نرفت. 18000 تماشاگر که آمده بودند صعود شیلی به جام جهانی را جشن بگیرند به جای آن شاهد بازی دوستانه با سانتوس برزیل شدند که برای خالی نبودن عریضه به شیلی دعوت شده بود. سانتوس با 5 گل تیم ملی شیلی را درهم کوبید. در استادیومی که تا چند روز قبل از بازی هنوز مملو از هواداران بازداشت‌شده رییس‌جمهور آلنده بود. هوادارانی که بسیاری از آن‌ها هرگز به خانه برنگشتند. به هرحال شیلی به جام‌جهانی رفت و در آنجا هم با دو مساوی و یک شکسست در دور اول مسابقات کنار رفت. اما این روز عجیب هرگز از خاطره فوتبال جهان پاک نخواهد شد. بازی که «دیوید گلد بلات» در کتاب «تاریخچه فوتبال بین‌المللی» با این کلمات توصیف می‌کند:

«چیزی فراتر از استعاره و ایهام. انگار نبری باشد در آخرالزمان»

منابع:
وادیم فرمانف، عجیب ترین بازی تاریخ
دیوید گولدبلات، تاریخچه فوتبال بین المللی
پابلو جرالدز، تلخ‌ترین گل تاریخ شیلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *