چطور فرگوسن توانست مدت طولانی در یونایتد بماند؟

دوران طولانی فرگوسن در یونایتد و موفقیت‌ اعجاب‌آورش شاید برای بسیاری از دنبال‌کنندگان فوتبال این سؤال را در ذهن بیاورد که «چه طور فرگوسن توانست مدتی اینقدر طولانی در یک باشگاه بماند؟» در این مطلب به شش فاکتور اثرگذار بر این مورد خواهیم پرداخت. همچنین فرگوسن را با دیگر مربیانی که کارنامه‌ای مشابه او (حضور بلند مدت در یک باشگاه) داشتند مقایسه خواهیم کرد. ۱- فرصتی که به او داده شد: پیش از هر چیز، این مدیران منچستر یونایتد بودند که با فرصت دادن به او، راه این سفر دور و دراز را برای مرد اسکاتلندی باز کردند. هر

دوران طولانی فرگوسن در یونایتد و موفقیت‌ اعجاب‌آورش شاید برای بسیاری از دنبال‌کنندگان فوتبال این سؤال را در ذهن بیاورد که «چه طور فرگوسن توانست مدتی اینقدر طولانی در یک باشگاه بماند؟» در این مطلب به شش فاکتور اثرگذار بر این مورد خواهیم پرداخت. همچنین فرگوسن را با دیگر مربیانی که کارنامه‌ای مشابه او (حضور بلند مدت در یک باشگاه) داشتند مقایسه خواهیم کرد.

۱- فرصتی که به او داده شد:

پیش از هر چیز، این مدیران منچستر یونایتد بودند که با فرصت دادن به او، راه این سفر دور و دراز را برای مرد اسکاتلندی باز کردند. هر سرمربی برای مسلط شدن به اوضاع، شناخت و تطبیق با وضعیت باشگاه و جا انداختن فلسفه‌اش به زمان نیاز دارد. فرگوسن این فرصت را داشت که با صبر و حوصله این کار را انجام دهد و مدیران به خاطر نتایج ضعیف ابتدایی او را اخراج نکردند.

نخستین دیدار فرگوسن روی نیمکت منچستر یونایتد که به شکست دو بر صفر برابر آکسفورد یونایتد منجر شد

۲- مدیریت دقیق سن بازیکنان:

طبیعتا تنها فرصت دادن به سرمربی برای تداوم بیش از دو دهه همکاری کافی نیست و دلایل دیگری هم دخیل بودند. یکی از مهم‌ترین آن‌ها توجهی است که فرگوسن به سن بازیکنانش داشت، تا جایی که معتقد بود وقتی بازیکن بیست و پنج سالگی را رد می‌کند، باید برای داشتن جانشین مناسب در پستش برنامه‌ریزی کرد. علاوه بر آن تغییر نسل مشهور و اضافه کردن بازیکنانی مانند اسکولز و گیگز به تیم اصلی، مثال‌های دیگری هم برای این مورد وجود دارند. روی کین یکی از بازیکنان افسانه‌ای و محبوب بین هواداران منچستر یونایتد بود. آن قدر خوب بود که کسی به انتخاب جانشین برایش فکر هم نمی‌کرد. ولی در نهایت، به خاطر اختلاف با سرمربی از تیم جدا شد‌ و در کمال تعجب فرگوسن برای پر کردن جای او در پست هافبک دفاعی به مشکل بر نخورد. چرا که از قبل برای آن برنامه داشت.

خودش می‌گوید «وقتی با تیمی بازی می‌کردیم، به این مورد هم توجه می‌کردم که کدام یک از بازیکنان حریف روزی می‌توانند برای منچستر یونایتد بازی کنند». احتمالا مایکل کریک یکی از آنها است. بعد از خروج کین، فرگوسن یکی از بهترین خریدهای دوره کاری‌اش را انجام داد و مایکل کریک را از تاتنهام به منچستر برد. کریک نه تنها به عنوان یک هافبک دفاعی در موفقیت‌های فرگی با منچستر نقش مهمی داشت، بلکه حتی بعد از خداحافظی فرگوسن و در قهرمانی لیگ اروپای ۲۰۱۶ هم یکی از مهم‌ترین مهره‌ها در تیم مورینیو بود.

مایکل کریک در ترکیب تاتنهام مقابل منچستر یونایتد

برای سرمربیانی که افق دید بهتری دارند، مهم نیست که یک بازیکن در پست خودش چه قدر خوب است. در هر حال همه روزی به دلیل سن بالا خداحافظی می‌کنند یا به تیم دیگری می‌روند و در آن زمان تیمی که از قبل برای این روز برنامه داشته، کمتر به مشکل می‌خورد. این تفکر در بین دیگر مربیانی که توانستند مدت زمان نسبتا طولانی در یک باشگاه بمانند هم وجود دارد. همکاری دیگو سیمئونه و اتلتیکو نزدیک به یک دهه ادامه پیدا کرده است. در این یک دهه ستاره‌های زیادی از تیم جدا شدند، اما اگر نگوییم اتلتیکو قدرتمندانه‌تر از قبل کار را ادامه داده، ضعیف‌تر هم نشده و افت محسوسی در نتایجشان دیده نمی‌شود. در فصل جاری، اتلتیکویی متفاوت‌تر از آن تیمی که به فینال لیگ قهرمانان رسید داریم. اما آن‌ها همچنان به بردن بازی‌های بزرگ ادامه می‌دهند. مثل همین بازی آخر که لیورپول بی‌رقیب در لیگ انگلیس قهرمان دوره قبل اروپا را حذف کردند. اگر تیم فعلی را با تیمی که دو بار به فینال لیگ قهرمانان رسید مقایسه کنیم، می‌بینیم بازیکنان کلیدی زیادی از جمله گابی، گودین، فیلیپه لوییس، خوانفران و گریژمان دیگر در تیم حضور ندارند؛ حالا یا به دلیل بالا رفتن سن و یا به دلیل انتقال به تیم‌های دیگر. اما نکتهٔ حائز اهمیت اینجاست که بدون برنامه‌ریزی قبلی، هرگز نمی‌توانستند این تغییر نسل گسترده را به خوبی پشت سر بگذارند.

گابی کاپیتان و یکی از کلیدی‌ترین مهره‌های تیم بود و در همان زمان سیمئونه به یک بازیکن خاص توجه ویژه‌ای داشت. توماس پارتی که بازیکن کمتر شناخته شده‌ای بود و حتی کیفیت بازی‌اش هم چندان چنگی به دل نمی‌زد اما سرمربی آرژانتینی حتی در مقابل بزرگ‌ترین تیم‌های اروپا هم چند دقیقه‌ای به عنوان بازیکن تعویضی به او فرصت می‌داد. حالا و در فصل جاری آن بازیکن نه چندان شناخته شده که خیلی هم خوب بازی نمی‌کرد، تبدیل به یکی از اصلی‌ترین بازیکنان تیم در ترکیب اصلی شده است.

توماس پارتی بازیکن غنایی اتلتیکو که نمایش چشمگیری در این فصل داشته است

حتی کارلوس کیروش که مدتی دستیار فرگوسن بود هم اهمیت این کار را درک کرده است. او هم توانست هشت سال در تیم ملی ایران کار کند که به نسبت همکاری طولانی مدتی به شمار می‌رود.

در جام جهانی ۲۰۱۸ کیروش دو مهاجم نوک با کیفیت در لیست تیمش داشت ولی تصمیم گرفت در هر سه بازی به سردار آزمون بازی دهد. کاری که او را تحت فشار شدید منتقدان قرارداد و عملکرد نه چندان خوب آزمون هم به شدت این انتقادات افزود. اما این سؤال مطرح می‌شود که اگر تیم ملی تنها به آمادگی قوچان نژاد تکیه می‌کرد و به مهاجم جوان‌تر تیم فرصت کسب تجربه در بازی‌های بزرگ را نمی‌داد، آیا باز هم می‌توانست در جام ملت‌های آسیای همان سال، یک سردار آزمون متحول شده و آماده را در ترکیب داشته باشد که گل‌های حیاتی زیادی به ثمر رساند؟

این ویژگی در میان همه مربیانی که توانستند مدت زمان زیادی در یک تیم بمانند، وجود دارد. برنامه ریزی برای آینده تمام پست‌ها حتی آن‌هایی که بهترین‌ها اشغالشان کردند، شناسایی استعدادها و پرورش آن‌ها قبل از این که برای پر کردن جای ستاره‌ها به مشکل بخورند.

۳– توجه به مدت زمان قراردادها:

نقل قولی از فرگوسن وجود دارد که تاکید می‌کند نباید قرارداد بازیکنان طوری بسته شود که تعداد زیادی از آن‌ها همزمان تمام شوند. علت این مورد را هم سوء استفاده بازیکنان از این مورد می‌داند. علاوه بر این، خروج همزمان تعداد زیادی بازیکن، می‌‌تواند کار را برای باشگاه بسیار سخت کند. بسیار مهم است که چنین شرایطی را تحت کنترل داشته باشید. بسیاری تیم‌ها در یک نقطه به دلیل خروج همزمان تعداد زیادی بازیکن کلیدی ناگهان دچار افت فاحشی شدند. فرگوسن هرگز اجازه نداد چنین اتفاقی برای یونایتد در دوران حضور او بیفتد. توجه به این جزییات است که باعث شد فرگوسن بتواند اوضاع را تحت کنترل خود داشته باشد و مدت زمان زیادی شغلش را حفظ کند.

۴– ارتباط خوب با مدیران و تلاش برای نزدیک شدن به اهدافشان:

اگر چه بسیاری علت حضور بلند مدت او را، سخت‌گیری‌اش نسبت به رفتار بازیکنان و کنترل کردن آن‌ها می‌دانند اما باید توجه داشت که پس از فرگوسن مربی دیگری به خاطر رفتاری مشابه، در همین باشگاه و با همین مدیران، جایگاهش را متزلزل شده دید.

ژوزه مورینیو به شدت با رفتارهای پوگبا مخالفت می‌کرد. حتی فیلم بحث و جدل آن‌ها در تمرینات هم به دست رسانه‌ها رسید و چند بازی در اواخر دوران مورینیو، پل پوگبا نیمکت نشین شد. مشابه این قصه برای فرگوسن و بکام و در مقطعی دیگر میان فرگوسن و روی کین هم رخ داد. اما واکنش مدیران باشگاه به این رفتار مشابه از سوی دو مربی متفاوت بود. در پایان آن فصل و بعد از درگیری مشهور بکام و فرگوسن، بکام فروخته شد. روی کین هم پس از اختلاف با فرگی، از تیم جدا شد. اما در رابطه با ماجرای پوگبا و مورینیو، واکنشی کاملا عکس این از سوی مدیران تیم رخ داد. نه تنها پوگبا در تیم ماندنی شد، بلکه حمایتی از سوی مدیران برای حفظ اقتدار سرمربی هم وجود نداشت.

تنش میان مورینیو و پوگبا چنان بالا گرفت که علنی شد و به رسانه‌ها راه پیدا کرد. در نهایت مورینیو اخراج شد و پوگبا در منچستر ماند.

احتمالا این به ارتباط نه چندان خوب بین مورینیو و بالادستی‌هایش برمی‌گشت. وقتی برای خرید بازیکنان مدنظر سرمربی پرتغالی تلاش کافی انجام نشد، شکایتش را به رسانه‌ها برد و کار را به بیرون از محیط داخلی باشگاه کشاند. در حالی که فرگوسن علاوه بر ارتباط خوبی که همواره با مدیر اجرایی تیم داشت، هیچ وقت حاشیه‌ای در همکاری با بالادستی‌ها نداشت. شاید علت این تبعیض که ناجوانمردانه به نظر می‌رسد، در همین ارتباط متفاوت با مدیران نهفته باشد.

اما آرسن ونگر، دیگر فردی که می‌تواند از نظر تداوم کار در یک تیم با فرگوسن مقایسه شود، پا را فراتر از این گذاشت و نه تنها اعتراضی به کمبود بودجه یا جذب نکردن بازیکنی خاص نداشت، که اکثرا با پیدا کردن بازیکنان مستعد ارزان قیمت و به فروش رساندشان پس از معرفی به تیم‌های بزرگ مبلغی هم به خزانه باشگاه اضافه می‌کرد.

چه دوست داشته باشیم چه نه، باید قبول کنیم که همیشه جای پای سرمربیانی که اهداف مدیران و مالکان باشگاه را اولویت قرار می‌دهند، محکم‌تر است. یکی از این اهداف هم سود اقتصادی است که سرمربیانی مثل ونگر و فرگوسن برای تحقق آن تلاش می‌کردند. در عوض یک رابطه پر حاشیه و پر از تنش با بالادستی‌ها، چیزی است که به اعتبار آن‌ها ضربه می‌زند و قطعا جزو اهداف باشگاه نیست. پس یک رابطه مطلوب با مدیران و دنبال کردن اهداف آن‌ها، از ضروریات حضور بلند مدت در یک باشگاه است.

سیمئونه در این باره می‌گوید:

«از دید من نیازهای باشگاه در اولویت هستند. یعنی مربی نباید اهداف شخصی‌اش را به تیم تحمیل کند. دلیل اصلی آن هم این است که مربیان در واقع کارمندان باشگاه هستند. مربی‌ای که بتواند اهداف باشگاه را دنبال کند، خود به خود به اهداف خودش هم نزدیک می‌شود».

5– به روز نگه داشتن دانش خود یا کادر فنی:

بسیاری از سرمربیان بعد از بالا رفتن سنشان، به خاطر شیوه‌های سنتی مورد انتقاد قرار می‌گیرند. طبعا این روی نتایج هم اثر می‌گذارد چرا که رقبا با شیوه‌های تمرینی به روز تر، آماده تر خواهند بود و تاکتیک های سنتی هم برای آن‌ها شناخته شده و قابل پیش‌بینی می‌شوند.

اما فرگی نه تنها از دیگران عقب نمی‌افتاد که بعضا روش‌های جدیدی را به لیگ انگلیس یا فوتبال دنیا معرفی می‌کرد. عده‌ای او و کادر فنی‌اش را باعث جا افتادن چینش‌های تک مهاجمه در لیگ جزیره می‌دانند. فرگوسن مدتی بعد گذشتن از دوران اوج اندی کول و دوایت یورک، چینش تیم را از 2-4-4 به 1-1-4-4 تغییر داد. این چینش علاوه بر این که به برتری مقابل خط هافبک حریف با اضافه شدن یک بازیکن از خط حمله به هافبک‌ها کمک می‌کرد، کار را برای مدافعان حریف هم سخت و غیر قابل پیش‌بینی می‌کرد. یارگیری مهاجمی که همواره نزدیک دروازه حرکت می‌کند نسبت به یارگیری بازیکنی که ناگهان از عقب به خط حمله اضافه می‌شود ساده تر است. بعدا این مهاجم عقب‌تر در چینش 1-1-4-4 تبدیل به یکی از هافبک‌ها شد و 1-3-2-4 به وجود آمد. دیگر مثالی که پیشتازی او برای استفاده از روش‌های مختلف و افراد با دانش‌های مختلف در تیمش را اثبات می‌کند، همکاری او با بیل بسویک است. یکی از اولین روانشناسانی که رسما عضو یک باشگاه فوتبال شد. در چند سال گذشته با موفقیت سرمربیانی مثل کلوپ و سیمئونه که به آمادگی ذهنی و روانی توجه می‌کنند، اهمیت این موارد بیشتر برای هواداران فوتبال مشخص شده است و فرگوسن از اولین افرادی بود که به شکل ویژه‌ای سعی بر پیشرفت این بعد در بازیکنانش داشت.

بیل بسویک روانشناس ورزشی معروف انگلیسی که با تیم‌های زیادی از جمله منچستر یونایتد همکاری کرده است

۶– احترام سرمربی باید حفظ شود:

احترام گذاشتن به سرمربی، باز هم با رفتارهای سخت گیرانه فرگی یا نحوه برخورد محکمش با بازیکنی که اشتباه کرده و چیزهایی مثل آن روش معروف به «سشوار» او تفاوت دارد. یک مربی برای کار در یک باشگاه و توانایی اثرگذاری بر بازیکنان به جلب اعتماد آن‌ها نیاز دارد و این اعتماد به سختی به دست می‌آید. بی‌شک نبوغ او و سوابق و افتخاراتش، اعتماد زیادی را برایش به همراه داشته اما بی احترامی به مربی در نهایت موجب از بین رفتن این اندوخته و بی اعتمادی بازیکنان نسبت به او خواهد شد. فرگوسن همیشه زودتر از آن که این بی احترامی به بی اعتمادی تبدیل شود، جلوی آن را می‌گرفت. اگر بازیکنی با رفتارش یا صحبت‌هایش کار‌های سرمربی را بی اهمیت جلوه دهد، در نهایت این به ذهن دیگر بازیکنان هم نفوذ خواهد کرد و نگرش آن‌ها نسبت به سرمربی را به شکلی منفی تغییر خواهد داد که در چنین شرایطی، هدایت این گروه برای آن سرمربی غیرممکن خواهد بود. درست مثل اتفاقی که در نهایت برای آرسن ونگر رخ داد و با اتفاقاتی که روی سکوها افتاد، دیگر آن احترام و اعتماد لازم برای ادامه همکاری اش با تیم را نمی‌دید.

                                هواداران آرسنال از ونگر می‌خواهند باشگاه را ترک کند. اتفاقی که هرگز برای الکس فرگوسن نیفتاد

3 پاسخ

  1. دمتون گرم
    خیلی خوب بود
    لطفا از تاکتیک های فرگی هم بنویسید، همه جا از مدیریتش صحبت میشه، لطفا شما از تاکتیک هاشم بنویسید.
    مرسی♥️

  2. بسیار عالی بود و خیلی از خواندنش لذت بردم. به نظر من به این مقاله موجز و بسیار کامل یک زاویه فردی هم می شود اضافه کرد. موضوع فرگوسن را می توان نه از زاویه توانایی او در تداوم موفقیت بلکه در اراده و خواست او برای ماندن و تکرار موفقیت در منچستر نیز بررسی کرد. چرا بر خلاف سایر سوپر-مربی ها فرگوسن، مثلا بعد از سه گانه سال ۹۹ تصمیم نگرفت که پروژه اش در منچستر به نقطه اوج رسیده و باید به دنبال چالش جدید به تیمی تازه برود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *