قسمت دوم

از وبسایت footballpink آوریل ۲۰۲۰   در بخش اول با نگاهی به رابطه سر الکس و سر کنی، سالهای ابتدایی این دو به عنوان بازیکن در اسکاتلند و همچنین خیزِ فرگوسن به سمت مربی‌گری را بررسی کردیم. سپس دورانی را بررسی کردیم که فرگوسن در آبردین سرمربی بود، به اضافه آن بازی بد یمن با لیورپول در لیگ اروپا در سال 1980 و در کنار هم قرار گرفتن این دو نفر در تیم ملی اسکاتلند که زمینه دهه ها خشم فرگوسن را نسبت به همه مسائل مرتبط با لیورپول ایجاد کرد. در بخش دوم و نهایی این مقاله، ما […]

از وبسایت footballpink

آوریل ۲۰۲۰

 

در بخش اول با نگاهی به رابطه سر الکس و سر کنی، سالهای ابتدایی این دو به عنوان بازیکن در اسکاتلند و همچنین خیزِ فرگوسن به سمت مربی‌گری را بررسی کردیم.

سپس دورانی را بررسی کردیم که فرگوسن در آبردین سرمربی بود، به اضافه آن بازی بد یمن با لیورپول در لیگ اروپا در سال 1980 و در کنار هم قرار گرفتن این دو نفر در تیم ملی اسکاتلند که زمینه دهه ها خشم فرگوسن را نسبت به همه مسائل مرتبط با لیورپول ایجاد کرد.

در بخش دوم و نهایی این مقاله، ما نحوه شکل‌گیری رابطه این دو نفر را از زمانی که تبدیل به دو مربی جا افتاده و رقیب شدند بررسی می کنیم.

در سپتامبر سال 1985، بازی‌های انتخابی جام جهانی 1986 رو به پایان بود و ادامه حضور اسکاتلند در این تورنمنت روی لبه تیغ قرار داشت.

بازی پایانی گروه 7، بین دو تیم اسکاتلند و ولز در نینیان پارک در شرایطی برگزار میشد که هر دو تیم از 5 بازی قبلی خود 6 امتیاز به دست آورده بودند. اسکاتلند به دلیل تفاضل گل بهتر تنها به یک تساوی در کاردیف نیاز داشت تا بالاتر از ولز قرار بگیرد و در بازی پلی آف به مصاف استرالیا برود؛ این در حالی بود که ولز برای صعود نیازمند پیروزی بود.

بازیکنان اسکاتلندی لیورپول، دالگیش، هانسن و سونس به دلیل محرومیت یا آسیب دیدگی غایب بودند. البته استیو نیکول برای اسکاتلند و ایان راش برای ولز بازی کردند.

در شبی که رسوایی آن از ۳۵ سال قبل به یادگار مانده، اسکاتلند با پنالتی پر حرف و حدیثی که دیوی کوپر فقید در دقایق پایانی به گل تبدیل کرد، بازی را به تساوی کشاند و نتیجه‌ای که نیاز داشت را برای صعود به دست آورد.

گرچه قلب ولزی ها از نتیجه بازی و اتفاقات آن شکسته بود اما تراژدی اصلی آن بعداز ظهر، مرگ نابهنگام جاک استاین بود. کمی قبل‌تر از سوت پایان، استاین دچار حمله‌ی قلبی شد و کمی بعد از اتمام بازی درگذشت.

اسکاتلند و دنیای فوتبال دچار شوک شده بود و با جام جهانی که هنوز برای صعود به آن باید مرحله پلی آف را می گذراندند و بعد به مرحله پایانی می رسیدند، فدراسیون فوتبال اسکاتلند از الکس فرگوسن خواست تا به عنوان سرپرست تیم کار خود را شروع کند. اسکاتلند همچنان امید خود را برای جام جهانی حفظ کرده بود و بعدتر توافق شد تا فرگوسن کارش را به عنوان سرمربی تیم ادامه دهد.

بعد از پیروزی در بازی پلی آف مقابل استرالیا و صعود به جام جهانی، فرگوسن و اسکاتلند حالا باید خود را برای رقابت اصلی آماده می‌کردند.

در آن زمان کنی دالگلیش همزمان مربی و بازیکن لیورپول بود و در حالی که آنها به دنبال قهرمانی در لیگ و جام حذفی بودند، در اسکاتلند او نزدیک به رکورد صدمین بازی ملی برای کشورش بود.

با وجود ناراحتی عمیق او از مرگ استاین، دالگلیش بارها برای بازی در تیم فرگوسن اعلام آمادگی کرد.

او سه بازی تحت مربیگری فرگوسن انجام داد؛ بازی رفت پلی آف در مقابل استرالیا و بازی های دوستانه در مقابل آلمان شرقی و رومانی، بازی‌ای که دالگلیش در آن به رکورد 100 بازی ملی برای اسکاتلند رسید.

فصل ۸۶-۱۹۸۵، در حالی به اوج هیجان رسیده بود که دالگلیش فرم بسیار خوبی در زمین داشت. در حالی که در طول فصل دالگلیش با سخت‌گیری تصمیم می‌گرفت که در کدام بازی ها به میدان برود، با مصدومیت پل والش، دالگلیشِ مربی مجبور شد تا دالگلیشِ بازیکن را در ترکیب قرار دهد. این تصمیم نتیجه داد و لیورپول قهرمان لیگ و جام حذفی شد.

در نتیجه فرگوسن هیچ تردیدی برای دعوت دالگلیش برای بازی در مقابل مکزیک نداشت. در آن زمان دالگلیش 35 ساله بود و این تردید وجود داشت که آیا می‌توان او را در هر بازی در ترکیب اولیه گذاشت.

اگرچه حضور دالگلیش در ترکیب تیم اسکاتلند قابل پیش بینی بود اما حذف هم تیمی و دوستش در لیورپول یعنی الن هانسن از ترکیب باعث تعجب همگان شد.

فرگوسن نیز همچون استاین ترکیب ویلی میلر و الکس مک‌لیش، بازیکنان آبردین را ترجیح میداد اما انتظار می‌رفت هانسن به عنوان بازیکن جایگزین انتخاب شود.

دالگلیش حس می کرد فرگوسن اشتباه کرده است و به همین دلیل با او تماس گرفت تا نظرش را تغییر دهد. فرگوسن به دالگلیش احترام گذاشت و گفت که در مورد درخواستش فکر خواهد کرد اما در نهایت بر سر تصمیم خود ماند.

چند روز بعد لیورپول با اورتون در فینال جام حذفی بازی کرد و این تیم را شکست داد. دالگلیش در حالی که بهترین بازی‌اش نبود تمام 90 دقیقه را در زمین ماند.

هفته بعد دالگلیش به دلیل مصدومیت در ومبلی از ترکیب تیم ملی اسکاتلند در جام جهانی کناره‌گیری کرد.

با وجود اینکه فرگوسن هرگز در مورد کنار رفتن دالگلیش از ترکیب تیم صحبت نکرد، شایعاتی در رسانه‌ها در مورد ارتباط این موضوع با دعوت نشدن هانسن به ترکیب تیم توسط فرگوسن وجود داشت.

افسانه ها می‌گویند که ریشه دشمنی این دو نفر به این حادثه بر می‌گردد.

دالگلیش با در نظر گرفتن شرایط سنی، عهده‌دار بودن مسئولیت هدایت لیورپول، مصدومیت و نبودن هیچ تضمینی مبنی بر این که در ترکیب اصلی برای بازی‌های جام جهانی قرار بگیرد، تصمیم گرفت که در خانه بماند.

دالگلیش در طول سالهای بعد بارها از خود دفاع کرد و گفت که نظر متخصصان واضح بوده است؛ اگر او در بازی مقابل مکزیک به میدان میرفت آغاز فصل بعد در لیورپول را از دست میداد.

اسکاتلند و فرگوسن به جام جهانی رفتند و تنها با یک امتیاز برگشتند. زمان مربیگری فرگوسن در تیم ملی و فوتبال اسکاتلند به پایان رسیده بود.

نوامبر همان سال، رون اتکینسون سرمربی وقت منچستریونایتد از کارش اخراج شد و الکس فرگوسن بر صندلی داغ اولدترافورد نشست.

در طول 4 سال و نیم بعد فرگوسن و دالگلیش به عنوان مربیان بزرگترین باشگاه‌های انگلیس با هم رقابت کردند.

بین نوامبر 1986 و فوریه 1991 که دالگلیش لیورپول را برای اولین بار ترک کرد، لیورپول و یونایتد 9 بار در لیگ با هم بازی کردند و هر تیم سه پیروزی به دست آورد.

مهمترین رقابت این دو تیم شاید بازی در روز عید پاک سال 1988 بود. لیورپول فصلی فوق العاده را پشت سر گذاشته بود و در حالی به مصاف یونایتدی که در رده دوم جدول قرار داشت میرفت که 11 امتیاز با این تیم فاصله داشت.

یونایتد دو بازی عقب افتاده داشت و پیروزی در مقابل لیورپول به این معنی بود که هنوز امیدی برای رسیدن به صدر جدول وجود داشت.

در یک بازی پر هیجان، یونایتد با یک گل زود هنگام پیش افتاد اما لیورپول قبل از پایان نیمه دو گل و در شروع نیمه‌ دوم یک گل به ثمر رساند.

در حالی که لیورپول 3-1 پیش بود کالین گیبسن بازیکن یونایتد اخراج شد و لیورپول خود را پیروز بازی می‌دید، اما با گلهای برایان رابسون و گوردون استراچن بازی به تساوی کشیده شد و لیورپول در نهایت تنها یک امتیاز از بازی به دست آورد.

در نشست خبری پس از بازی فرگی چندان خوشحال نبود. با وجود برگشت تیمش به بازی او می‌دانست که تساوی به معنای قهرمانی لیورپول خواهد بود و بر ناجوانمردانه بودن کارت قرمز گیبسون تاکید داشت.

در حالی که او در مورد تصمیمات ناعادلانه‌ داوری در انفیلد صحبت میکرد، کنی دالگلیش در حالی که دختر یک ماه و نیمه‌اش را در آغوش داشت از آنجا عبور می کرد. دالگلیش به خبرنگاران گفت که اگر با دخترش مصاحبه کنند جواب‌های عاقلانه‌تری می‌شنوند.

علی‌رغم این موضوع جدال دالگلیش و فرگوسن در آن دوران بی پایه و اساس به نظر می رسید.

وقتی فرگوسن به یونایتد رفت لیورپول در دوران اوج خود بود و با وجود اینکه آنها در سال 87 فصل آبرومندانه‌ای را گذراندند، تا سال 91 رقابت چندان نزدیکی با لیورپول نداشتند.

در آوریل 1989 حادثه تلخ هیلزبورو اتفاق افتاد و جان 96 هوادار لیورپول را گرفت و در حالی که کشور در حال عزاداری بود فرگوسن شخصا با دالگلیش تماس گرفت تا مراتب تاسف خود را به او برساند و از هر طریق ممکن کمک کند.

در مقابل، وقتی فرگوسن در زمستان 89 در یک قدمی اخراج قرار داشت دالگلیش به طور علنی از او حمایت کرد و از مسئولان یونایتد خواست به او زمان بدهند.

پس از جدایی دالگلیش از لیورپول در سال 1991، او به تیم بلکبرن رفت و دوران رقابت او با فرگوسن مجددا آغاز شد.

پس از صعود به لیگ برتر در سال 1992، بلکبرن فصل آبرومندی در بالای جدول داشت و بعد در فصل ۹۴-۱۹۹۳ در مدت کوتاهی با یونایتد بر سر قهرمانی رقابت کرد.

فصل بعد تنها فصلی بود که دو مربی واقعا بر سر قهرمانی با هم می جنگیدند. رقابت در اوایل فصل پایاپای بود اما در حالی که 1995 به بهار می رسید یونایتد با مشکل مواجه شد و بلکبرن از این تیم فاصله گرفت.

در حالی که کمتر از ده بازی به پایان فصل مانده بود و بلکبرن پیشتاز لیگ بود، فرگوسن جمله معروفش را در مورد بلک برن به کار برد. او گفت که یونایتد تنها در صورتی می‌تواند مانع قهرمانی بلکبرن شود که «این تیم مانند دِون لاک چند قدم مانده به خط پایان به زمین بخورد».

این جمله اشاره به اسبِ مسابقه ملکه مادر داشت که نامش دِون لاک بود و در سال 1956 در حالی که از تمامی رقبا جلوتر بود، در چند قدمی خط پایان به زمین خورد.

دالگلیش ادعا کرد که متوجه کنایه فرگوسن نشده است و از خبرنگاران پرسید « آیا این یک رودخانه در اسکاتلند است؟»

بلکبرن البته در مسیر قهرمانی دچار لغزش شد و تعیین تکلیف قهرمان لیگ به هفته آخر کشیده شد.

یونایتد دو امتیاز کمتر از بلکبرن داشت و در بازی آخر باید به مصاف وستهام می رفت، در حالی که بلکبرن باید با لیورپول در آنفیلد بازی می‌کرد. در حالی که یونایتد تفاضل گل بهتری داشت بلکبرن باید تیم قدیمی دالگلیش را میبرد تا از قهرمانی اطمینان حاصل کند. اما یونایتد باید وستهام را شکست میداد و در انتظار لغزش بلکبرن در مقابل لیورپول می ماند.

در هفته منتهی به بازی حدس و گمانهایی در مورد میزان تلاش لیورپول در مقابل بلکبرن با توجه به احتمال قهرمانی یونایتد وجود داشت.

فرگی در مصاحبه با رسانه ها گفت که اطمینان دارد لیورپول کار درست را انجام خواهد داد و همیشه به این تیم احترام گذاشته است. برخی این سخنان را نشانه‌ای از بازی ذهنی فرگوسن تلقی کردند.

هرچند اگر بخواهیم در مورد او منصف باشیم فرگوسن در شرایط سختی بود. او نمی توانست از پاسخ به سوالاتی که از او می پرسیدند طفره برود و اگر جواب دیگری میداد ممکن بود نتیجه عکس دهد.

در نهایت لیورپول بازی را با نتیجه 2-1 برد اما یونایتد نتوانست نتیجه‌ای بهتر از تساوی 1-1 به دست آورد و قهرمانی به بلکبرن و دالگلیش رسید.

با فاصله کمی بعد از آن، دالگلیش از سمت خود کناره گیری کرد و یک سال بعد اولین بیوگرافی خود را نوشت. الکس فرگوسن چند خطی در مورد معرفی کتاب دالگلیش نوشت و در مقابل دالگلیش یک فصل کامل را به توصیف رابطه‌اش با الکس فرگوسن اختصاص داد.

در حالی که این دو نفر در طول سالهای آینده با مربیگری دالگلیش در نیوکاسل و بعدتر بازگشت به لیورپول باز هم در مقابل هم قرار می گرفتند اما هرگز دوباره در رقابت مستقیم برای کسب افتخارات فوتبال نبودند.

صحبت از دشمنی بین دو نفر از معروفترین پسران فوتبال اسکاتلند شاید داستان خوبی باشد اما بررسی حقایق نشان می دهد که این ماجرا بیشتر یک داستان معمولی از دنیای فوتبال است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *