از وبسایت thesefootballtimes
ژوئن ۲۰۱۷
بازیکنان فوتبال با ورود به دههی چهارم زندگی رو به افول میروند، چنان که اشتیاقشان کمتر میشود و مجموعهی متعددی از مصدومیتها به مرور پردهی دوران فوتبالیشان را به پایین میکشد. اما دروازهبانها شامل این قاعده نمیشوند؛ آنها مانند یک شراب خوب پا به سن میگذارند، منطق سلیم را شکست میدهند و تا زمانی که بتوانند با «زمان» مبارزه میکنند. بهترین دروازهبانها خودشان تصمیم میگیرند که چه زمانی دستکشها را آویزان کنند تا اینکه مصدومیتها آنها را به این کار مجبور کند.
ادوین فندرسار از آن معدود دروازهبانهایی است که به کلاسِ خودش تعلق دارد و حتی هنگامی که جهان تصور میکرد تواناییهای او رو به افول است، بیش از پیش درخشید. او شرابِ میوهای نیست؛ او قرمزِ خالص است، درست مانند رنگهای آژاکس و منچستر یونایتد، باشگاههایی که همچنان او در آنها یک افسانه محسوب میشود. او در دوران اوجش بازنشسته شد و نقطهی پایانی نهاد بر حرفهای که نه تنها هیچ زوال قابل توجهای در آن وجود نداشت، بلکه همواره از سطح انتظارات هم فراتر میرفت. از آژاکس تا یوونتوس، از فولام تا منچستر یونایتد، این داستان دوران حرفهای او است.
مانند خیلی چیزها در آژاکس، داستان فندرسار هم با تاثیرات یوهان کرویف نامی آغاز میشود؛ یک بازیکن فوتبال و فیلسوف پارهوقت و یک نابغهی تماموقت. او مفهومی از سیستم ۳-۴-۳ را ترسیم کرد که در آن دروازهبان هم مثل یکی دیگر از بازیکنان میانهی زمین بود، با این تفاوت که دستکش به دست میکرد. او ایدهی معمول از یک دروازهبان را دگرگون کرد؛ ایدهای که در آن توزیع توپ توسط دروازهبان به اندازهی سایر ویژگیهایش اهمیت داشت. او به دنبال دروازهبانی بود که بتواند چشمانداز او از توتال فوتبال را تکمیل کند.
استنلی منزو اولین دروازهبان کرویف بود که با ایدههایش همخوانی داشت – بازیکنی که کرویف از او به عنوان مهمترین بازیکن در قهرمانی فینال جام در جام اروپا در سال ۱۹۸۷ یاد میکرد. منزو خوانشِ خوبی از بازی داشت و پاسکاری برایش راحت بود و این موضوع از او یک بازیکن بیرون محوطه جزئی و یک دروازهبان سریع میساخت. اما او تنها یک نمونه آزمایشی برای شکل دادن به مفهومِ «سوییپر-دروازهبان» بود و یک اشتباه در فینال جام یوفا در سال ۱۹۹۲ سبب شد تا با فندرسار تعویض شود. منزو تنها جادهای موقت بود – شاهراه اصلی کرویف برای موفقیت اما از فندرسار میگذشت.
کرویف میراث دیرینهای از خود در آژاکس به جا گذاشت، اما ایدههای او دربارهی نقش دروازهبان در سیستم معروفش کمتر مورد توجه قرار گرفته؛ همان ایدههایی که سبب بروز و ترقیِ آن پسر بچه از روستای ورهاوت شد. فندرسار در روستایی در هلند به دنیا آمد و خیلی دیر به شکوفایی رسید. او در ۱۰ سالگی به باشگاه محلی فورهولته ملحق شد و بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ در آنجا بازی کرد. سپس به باشگاه نوردوک رفت و تا ۲۰ سالگیاش را نیز در آنجا سپری کرد.
دست تقدیر در آنجا به کمکش آمد. رود برورینگ، مربی تیم جوانان با کمکمربی آژاکس، لوییس فنخال، مرتباً ورق بازی میکرد. وقتی فنخال عنوان کرد که احتیاج به یک دروازهبان دارد، برورینگ فندرسار را به او پیشنهاد داد؛ پیشنهادی که توجه خود فندرسار را نیز جلب کرد.
علیرغم اینکه او هیچوقت رویای یک بازیکن حرفهای شدن را نداشت، اما شما هیچگاه دست رد به سینهی آژاکس نمیزنید؛ پیشنهادی که یک قدم رو به جلوی بزرگ برای این دروازهبان بیتجربه بود. میتوان گفت که در آن زمان آژاکس بهترین جا برای یک فوتبالیست برای صیقل دادنِ توانمندیهایش بود. فندرسار اولین بازی خود را زیر نظر لئو بینهاکر انجام داد و در ۹ بازی آخر فصل ۹۱-۱۹۹۰ در حالی که منزو در بند مصدومیت بود، برای تیمش به میدان رفت.
فندرسارِ ۲۰ ساله انعطاف یک ژیمناست را داشت؛ چیزی که کمتر در محوطهی جریمه دیده میشد. او تنها ۳ گل دریافت کرد. گرچه یکی از آنها در شکست آژاکس در برابر تیم رده شانزدهمی اسویوی بود که در نهایت منجر به واگذار کردن قهرمانی لیگ به پیاسوی شد، فندرسار در برابر حریفان قدرتمند نمایش خوبی از خود نشان داد. این فنخال بود که حرفهی فوتبالی او را به جلو سوق داد، در حالی که فرانس هوک، به عنوان یک مربی چیرهدستِ دروازهبانی در آن زمان، کمک کرد تا شیوهی بازی فندرسار به نحوی شکل بگیرد که بیشتر مناسب شیوهی کرویفی باشد.
با توجه به پیشینهی فندرسار به عنوان یک بازیکن، جای تعجب نیست که او تسلط بالایی در پخش توپ از عقب زمین داشت. او در ابتدا فوتبال را به عنوان یک مدافع آغاز کرد، پستی که در آن قد بلندش به کمکش میآمد، اما همین موضوع هم باعث شد تا سرنوشت او را به سمت دروازهبانی سوق دهد. او داستان تغییر پستش از دفاع به دروازهبانی را این طور به یاد میآورد: «یک روز تیم ما دروازهبان نداشت و مربی گفت: تو بلندقدترینی، به دروازه برو. این چیزی است که برای خیلی از دروازهبانها اتفاق میافتد.»
این نشانهای است از این که سرنوشت او بین دو تیرک رقم خورده است. پیشرفت او در سیستم آژاکس زمان برد، اما از آنجایی که در فصل ۹۲-۱۹۹۱ بازی زیادی به او داده نشد، او این فرصت را داشت تا در زمین تمرین به کمک هوک مهارتهای خود را بهبود ببخشد.
او در دو جلسهی تمرینی در هر روز بر روی نقاط ضعفش کار میکرد، اما این جنبههای مرتبط با شیوهی بازی آژاکس بود که اهمیت فراوان داشت. در یک مصاحبه با ریموند ورهاین بود که این موضوع را بیشتر باز کرد: «در تمرینات توجه بسیار زیادی به جنبههایی میشد که برای یک دروازهبان آژاکس اهمیت داشت، خصوصاً توانایی ملحق شدن به بازی به عنوان یازدهمین بازیکن زمین و شروع مجددها.»
هوک به حفظ مالکیت اعتقاد داشت و این ایده را پرورش میداد که هدف پیش بردن توپ برای پیدا کردن یک همتیمی است و از همین رو به تناوب در تمرینها شرایط شروع مجدد را تمرین میداد. این ذهنیت و طرز فکر آژاکس بود که فندرسار را از بقیه متفاوت میکرد – درک اهمیت حفظ توپ از همان ابتدای دوران پیشرفت فوتبالیاش سبب شد تا او به یک دروازهبانِ سوییپر تبدیل شود. روشهای فرانس هوک در مربیگری در دوران ابتدایی شکلگیریاش، روشهایی است در کلاس جهانی، اما فندرسار به عنوان یکی از اولین نمایندههای تکنیک او باقی مانده است.
فندرسار در جنبههای سنتی دروازهبانی بسیار قوی بود: حضورش در محوطه، قدرتش در جمع کردنِ سانترها، بدون این که مجبور باشد مهارهای محیرالعقول انجام دهد؛ موضوعی که با توجه به ترجیح هوک در اینکه دروازهبانها مگر در مواقع ضروری شیرجه نروند، قابل درک است. به هر حال، این هوک بود که به او هنرِ دروازهبانِ سوییپر بودن را آموزش داد.
معرفی قانون پاس به عقب، اجرایی کردن چنین تاکتیکی را بیش از پیش ممکن ساخت، اما همچنان این تاکتیک مستلزم یک ذهنیت قوی و مجموعهای از مهارتها بود تا بتوان آن را به خوبی اجرا کرد. او به شیوهای آموزش دید تا بتواند خط دفاعی خود را به نحوی سازماندهی کند تا مجبور به سیو (save) نشود، اما او توانمندیاش را در سیو کردن هم بارها نشان داده بود. به زبان کرویف، او یک بازیکن «بسیار کامل» بود. به همین دلیل است که باید به خاطر داشت که درخشش تهاجمی آن تیم از عقب زمین آغاز میشد، از موتور آن لامبورگینی، از پاهای فندرسار.
در اکتبر ۱۹۹۲، بعد از این که به او این شانس داده شد تا در نیمهی دوم بازی با کامبور به جای منزو وارد زمین شود، فندرسار در چهار بازی بعدی نیز برای تیمش به بازی رفت تا اینکه در بازی پنجم منزو به ترکیب برگشت. فندرسارِ جوان میخواست به باشگاه دن هاگ برود اما به او گفته شد تا صبر کند – و شکست دو بر یک در برابر پیاسوی و دو اشتباه مهلک منزو در برابر آکسر به او یک فرصت دوباره را داد.
فندرسار از سفر به ولندام بازگشت و هیچگاه به عقب نگاه نکرد. با انجام حداقل ۴۰ بازی در هر فصل، فندرسار لذت فراوانی از این دوران برد، گرچه او این حس را خیلی در رفتار و گفتارش نشان نمیداد. دروازهبانهای زمانهای دور همگی دیوانه بودند، اما این مرد هلندی یک آنومالی بود و مثل یک سنگ سخت. فوتبال میتواند دلیلی برای شادی و ناامیدی باشد؛ اما فندرسار نه تنها در زمان شکست خشمی از خود نشان نمیداد، که حتی در زمان پیروزی هم بسیار آرام بود و احساسات دیوانهواری از خود بروز نمیداد.
سایمون کوپر یک بار داستان تساوی هلند در برابر ایرلند در بازیهای مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ را که منجر به حذف هلند از رقابتها شد تعریف کرد که در آن فندرسار با همه نوع کابوسی در زمین مواجه شده بود. پس از بازی، به نظر رسید که خشمی که در چشمان او بود متوجه میزی شده که از کنارش عبور میکرد. بجای این که مشتی بر روی میز بکوبد، او تنها انگشت وسط خود را به یک لیوان پلاستیکی روی میز نشان داد و این بدترین کاری بود که او ممکن بود خشمش را به وسیلهی آن بروز دهد. چابکی فوقالعادهاش، خونسردی مثالزدنیاش و کنترلی که او در آژاکس یاد گرفته بود، هیچ یک او را حتی در چنین شرایطی ترک نکردند.
فندرسار دستاوردهای فراوانی در آژاکس داشت: چهار عنوان قهرمانی لیگ در پنج سال، سه قهرمانی در جام حذفی و یک قهرمانی در لیگ قهرمانان و مجموعهای از دیگر دستاوردها. اما با گذشت زمان میل به یک تغییر نیز ایجاد شد و بعد از ۹ سال طرفداران دو آتشهی آژاکس نمیتوانستند مانع رفتن او از باشگاه بشوند. مشابه پاسهای بینقص خودش، سرنوشت او را از فنخال به سر الکس فرگوسن پاس داده بود، اما این پاس توسط یک رقیب جدید به رنگ بانوی پیر قطع شد.
هنگامی که تصمیم پیتر اشمایکل برای بازنشستگی مسجل شده بود، فرگوسن تمام تلاش خود را کرد تا فندرسار را به خدمت بگیرد؛ علیرغم تفاوتهای عمدهی این دو دروازهبان، به نظر میرسید فندرسار بهترین جایگزین برای مرد دانمارکی باشد. فرگوسن به مارک بوسنیچِ استون ویلا هم علاقهمند بود و با شنیدن خبرهای ناخوشایند در مورد انتقال فندرسار، مارتین ادواردز، مدیر باشگاه، قرارداد با بوسنیچ را نهایی کرد.
رضایت فندرسار جلب شده بود و او در راه تورین بود. گفته میشود که در حالی که او منتظر پروازش به تورین بود، فرگوسن با او تماس گرفت اما فندرسار مرد حرفش بود و پای قولش به یوونتوس ایستاد. مرد اسکاتلندی یک روز دیر کرد و این موضوع چندین سال پشیمانی برای او به دنبال داشت. وصلت نافرجام فرگوسن و فندرسار پیامدهای خارج از تصوری هم برای یونایتد و هم برای فندرسار در پی داشت.
علیرغم اینکه او در دو فصل، در ۶۶ بازی برای یوونتوس به میدان رفت، به نظر نمیرسید تورین جای مناسبی برای سبک منحصر به فرد او باشد. هنگامی که در سال ۱۹۹۹ به یوونتوس ملحق شد او بهترین دروازهبان دنیا تصور میشد و خیلیها فکر میکردند که یوونتوس خود را با شیوهی بازی او تطبیق خواهد داد و نه بالعکس. اما این تمام داستان نبود.
در هلند به او اجازه داده میشد که ریسک را با آغوش باز بپذیرد، اما فوتبال ایتالیایی خلاف این موضوع را ترجیح میداد و این بدین معنا بود که توپهای کمتری در دفاع بازی میشد. نقش او محدود شده بود و اعتماد به نفس او هم رو به افول میرفت، در زمانی که باید عکس این موضوع اتفاق میافتاد. به او قول داده شد که یوونتوس سبک خود را عوض خواهد کرد اما این اتفاق، به ویژه زیر نظر کارلو آنجلوتی، هیچگاه نیفتاد.
هنگامی که فنخال از او خواست که به او در بارسلونا ملحق شود، او تصمیم گرفت که در تورین بماند، اما منتقدین همچنان به او لقب «فن دِر گل» را داده بودند و رویهی خود را عوض نمیکردند. یک اشتباه بزرگ در برابر لاتزیو مانع از دستیابی یوونتوس به جام قهرمانی شد؛ یک اشتباه از میان چندین اشتباه از این دست. یوونتوس از اون خواست تا به یک چشمپزشک مراجعه کند، خودش هم با یک تراپیست مشورت کرد و اعتماد به نفسش را برای حتی گرفتن توپ بیش از پیش از دست داد. وقتی در سال ۲۰۰۱ یوونتوس با پول فراوانی جیانلوییجی بوفون را از پارما به خدمت گرفت، واضح بود که چطور در مورد فندرسار در تورین فکر میشود. «آن مرد با دستهای آغشته به کره» باید باشگاه را ترک میکرد.
پس از ترک ایتالیا، او بالاخره راهی انگلیس شد. با نگاه به گذشته و با توجه به رسوایی کالچوپولی در سالهای پس از آن، میتوان گفت او در زمان مناسبی یوونتوس را ترک کرد اما فولام به سختی میتوانست گزینهی مناسبی برای او باشد. فولام یک دادهی پرت بین چهار باشگاههایی است که او در آنها بازی کرد. مالک باشگاه، محمد الفاید، قول داده بود که فولام را به «منچستر یونایتدِ جنوب انگلیس» تبدیل خواهد کرد، به همین هیجانانگیزی که به نظر میرسد. اما در این زمان، ستارهی او رو به افول بود و با در نظر گرفتن حقوق قابلتوجه و ویلایی که در ریچموند به او پیشنهاد داده شده بود، به این انتقال رضایت داد.
او چهار سال دشوار را در فولام سپری کرد. فنخال که در آن زمان سکان هدایت هلند را بر عهده گرفته بود به او قول داد که پس از یک حضور فوقالعاده در جام جهانی ۲۰۰۲، باشگاههای بسیاری به سراغ او خواهند رفت، اما تساوی در برابر ایرلند تمامی این امیدها را به باد داد. استادیوم کریوِن کاتجِ فولام برای چهار سال خانهی او باقی ماند.
این همچنان یک معما است که چطور آرسن ونگر با همهی نبوغش نتوانست نشانههای استعداد را در فندرسار هنگام حضورش در فولام ببیند. فندرسار و خانوادهاش از زندگی در لندن لذت میبردند و او در برابر آرسنال همواره عملکرد خوبی از خود به نمایش میگذاشت. ونگر و فرگوسن هر دو بیش از اندازه نسبت به محسنات دروازهبانی بیتوجه بودند و هنگامی که شانس به خدمت گرفتن فندرسار را داشتند، تمایلی به پرداخت قیمت او نداشتند. فرگوسن اما در نهایت این کار را کرد و با کمتر از چهار میلیون پوند او را در سال ۲۰۰۵ به خدمت گرفت؛ شش سال بعد از زمانی که باید این کار را انجام میداد.
پس از آنکه در سال ۱۹۹۹ فندرسار دست رد به سینهی یونایتد زد، فرگوسن با دروازهبانهای بیش از اندازه معمولی طلسم شد؛ اما مدت زمان زیادی طول کشید تا فرگوسن دوباره تصمیم بگیرد با فندرسار تماس بگیرد. تصدیق مثبت رود فننیستلروی مبنی بر شایستگی فندرسار دلیل دیگری بود برای فرگوسن برای امضای قرارداد با فندرسار. زندگی به ندرت شانس دوباره به شما میدهد اما فندرسار به تناوب منطق سلیم را شکست داده بود. این شانس دوبارهای برای او بود، فرصتی کاملا متفاوت با آنچه او در آژاکس تجربه کرده بود، و این بار فرصتی به مراتب نمادینتر. این یک نیروی محرکه بود به حرفهی رو به افول او.
سه قهرمانی پیاپی در لیگ برتر، مجموعهای متنوع از جامها، حضور متناوب در تیم منتخب فصل، جوایز و رکوردهای شخصی – ۱۳۱۱ دقیقه بازی در لیگ برتر بدون دریافت حتی یک گل، رکوردی که شکستن آن غیرممکن به نظر میرسد – تمامی این دستاوردها برای همیشه بخشی از میراث او در اولدترافورد خواهد بود. اما شکوهمندترین لحظهی او، فینال لیگ قهرمانان در سال ۲۰۰۸ است.
پاشنهی آشیل فندرسار همواره پنالتیها بود و در دوران فوتبالیاش گلهای مهمی را از روی نقطهی پنالتی دریافت کرد. علیرغم خونسردیاش، او دوست داشت که مانند هانس فنبروکلن دروازهبان پیشین تیم ملی هلند و یک استاد ضربات پنالتی، یک قهرمان هم باشد. بعد از ملاقات با فنبروکلن، او متوجه شد که کلید اصلی برای موفقیت، تحقیق در مورد ضعفهای رقیبان است بجای آنکه همه چیز را به دست شانس بسپرد – چیزی که معمولا به نفع او رقم نمیخورد.
این توصیه، به خصوص در مسکو، به کمک او آمد. به بازیکنان چلسی گفته شده بود که توپ را به سمت چپ فندرسار شوت کنند، چرا که او معمولا به سمت راست میپرد، اما آنها در اینجا با مردی با نبوغی فوقالعاده مواجه بودند. وقتی نیکولا آنلکا در صدد زدن پنالتی بود، فندرسار در یک بازی ذهنی به سمت چپ اشاره کرد؛ این دودلی سبب شد تا آنلکا در عوض به سمت راست شوت کند؛ درست جایی که فندرسار با خندهای بر لب حضور داشت؛ آن جا بود که او آن خوشی و شعف کمتر دیده شده را از خود نشان داد و مشت خود را به هوا برد. این لحظه به عنوان غرورانگیزترین خاطره برای او باقی ماند. او به دنبال یک «لحظهی فنبروکلنی» بود و به سبک خودش به آن دست یافت.
وقتی یاپ ویسار تصمیم گرفت به او در نوشتن اتوبیوگرافیاش کمک کند، فندرسار نگران بود که موضوعات کافی برای پر کردن صفحات نداشته باشد. در گذشتهی او هیچ رسواییای، سر و صدایی و یا اتفاق هیجانانگیزی وجود نداشت. او یک بار گفت: «ببخشید، من خیلی شخصیت راک اند رولی نیستم». او دقیقاً نقطهی مقابل پیتر اشمایکل دیوانهوار بود؛ او احتمالا پیش از این هیچ گاه تلاش نکرده پشتک بزند، بماند که در یک فینال لیگ قهرمانان.
اما فندرسار هیچ گاه نیاز نبود که زرق و برقدار باشد. او به آرامی و به صورت کارآمد خط دفاعی خود را راهنمایی میکرد. وقتی همسرش، آنهماری فنکسترن، به شدت بیمار بود، یک مرخصی نامحدود گرفت تا در کنارش باشد. وقتی سال گذشته، تیم آماتور ویوی نووردوِک برای یک بازی احتیاج به دروازهبان داشت، به کمکشان رفت. به عنوان مدیر ارشد فعلی آژاکس، او به آرامی تیم سابقش را به جلو پیش میبرد.
او یک مرد خانوادهی فداکار است و باقی انرژیاش را صرف فوتبال میکند. او ممکن است حریفان خود را با آن نحوهی دست دادنش پیش از بازی به وحشت بیاندازد – یک سیگنال هوشمندانه برای انتقال این پیام که سر به سر من نگذارید – اما او بیرون از زمین یک مرد به واقع خوب است. او یک الگوی حقیقی و منحصر به فرد است؛ دروازهبانی که شیوهی مدرن دروازهبانی را شکل داد. هواداران ممکن است در مورد مانوئل نویر سرود بخوانند، اما فندرسار آن دروازهبان مدرنِ اوریجینال بود. نیازی نیست که شما یک شخصیت راک اند رولی داشته باشید وقتی شما یک بازیکن غیرقابلجایگزین هستید. این ادوین فندرسار است: یک مرد متواضع، یک بازیکن بزرگ و یک مرد افسانهای مغرور از هر جهت.
2 پاسخ
خیلی عالی.کلشو با لذت خوندم.
بله.هواداران ممکن است در مورد مانوئل نویر سرود بخوانند، اما فندرسار آن دروازهبان مدرنِ اوریجینال بود