یک ضرب المثل انگلیسی میگوید «خدا در جزئیات است». تلویحا به این معناست که توجه دقیق به جزییات یک امر از ملزومات به کمال رساندن نتیجه است. در مورد مربیان فوتبال هم این موضوع همیشه مورد توجه بوده و هرگاه مربی موفقی در یک دوره از فوتبال ظهور میکند، با مطالعه در ویژگیها و روشهای تمرین یا آنالیزشان میتوان جنبههایی از توجه گاه افراطی به جزییات را یافت. برای مثال درباره گواردیولا یا آنتونیو کنته حکایتهای اینچنینی زیاد شنیدهام، از جمله اینکه پپ نزدیک به 30 روش مختلف پرس و چگونگی حرکت بازیکنان بالای زمین در موقع بازیسازی حریف دارد که با توجه به سیستم حریف، برای هر بازی به طور همزمان از چند تای آنها استفاده میکند و بازیکنان باید به شکل بی نقصی این حرکات را به صورت جزئی از یک کل یاد بگیرند و اجرا کنند.
یورگن کلوپ اما به نظر از زاویه دیگری وارد جزییات شده است. او به چیزهایی در فوتبال توجه کرده که قبل از آن کسی در این اندازه به آنها نپرداخته بود. یک نمونه مهم آن چیزی است که میخواهیم در این یادداشت به آن بپردازیم. اوت دستی.
احتمالا هواداران ایرانی فوتبال دوران اعتلای اوت دستی را خوب به خاطر دارند!
دورهای که علی علیزاده نماد آن در فوتبال ایرانی است. بازیکنی که یک مهاجم خیلی معمولی بود، بدون اینکه در هیچ ویژگیای سرآمد و یا حتی بالای متوسط باشد. پرتابهای اوت بلند و دوربرد او که تقریبا هر اوت دستی در یک سوم زمین حریف را تبدیل به موقعیتی شبیه کرنر میکرد، ابتدا در فجرسپاسی گل کرد و نقل محافل فوتبال شد. علی پروین، سرمربی پرسپولیس، که پتانسیل زیادی در این پرتابها میدید او را به پرسپولیس آورد. در آن زمان بحثهای زیادی پیرامون موضوع اوت دستی بلند و وجاهت استفاده از آن در فوتبال ما مطرح شد. عدهای میگفتند که باعث شده فوتبال از حالت عادی خارج شود و از زیبایی بیفتد، و آوردن بازیکنی در سطح علیزاده به پرسپولیس پرستاره آن زمان را تنها به دلیل پرتاب اوت، بی معنی میدانستند. عدهای هم میگفتند چرا که نه؟ باید از چنین امکان خوبی استفاده کرد. جالب اینکه فصل حضور علیزاده در پرسپولیس، بحرانی بود و برای این تیم بسیار بد تمام شد. فصل بعد که پروین از پرسپولیس رفت و دنیزلی سرمربی شد، علیزاده دیگر جایی در ترکیب تیم نداشت؛ اما مقصد بعدی او کجا بود؟ دیگر تیم بزرگ و پر طرفدار پایتخت، استقلال! مهارت ویژه او همچنان خریدار داشت. البته بازیکنان دیگری هم مانند علی انصاریان در پرسپولیس یا امیر فلاحی مدافع پیکان اقدام به پرتاب بلند میکردند اما اوتهای علیزاده چیز دیگری بود، مثل موشک وارد محوطه جریمه میشد و بسیار خطرناک بود. اکبر میثاقیان هم یک بار در آن دوران اوج اوت دستی در مصاحبهای گفت که اینها هیچکدام در مقابل اوتهایی که او پرتاب میکرد، چیزی نبود و برای همین «اکبر اوتی» نام گرفته بود.
در فوتبال سطح اول جهان اما، پرتاب بلند اوت دستی هرگز به یک رویه یا تاکتیک ثابت تبدیل نشد. البته هیچ مربیای بدش نمیآید که بازیکنی در تیم توانایی این کار را داشته باشد و در لحظات خاص بتوان از آن استفاده کرد، اما این ایده که یک بازیکن را بدون توجه به کیفیت سایر مهارتها، صرفا به خاطر پرتاب اوت بلند در ترکیب تیم قرار دهید، بیش از آن آماتور است که توانایی اجرا در فوتبال سطح بالا را داشته باشد.
بحث اوت دستی که درباره لیورپول و یورگن کلوپ مطرح است، تفاوتهای زیادی با داستان اوت دستی در فوتبال ما دارد. اما در یک مورد به آن شبیه است. اینکه موضع گیری ناظران در این باره به شدت دوقطبی است. ماجرا از این قرار است که یورگن کلوپ در تابستان 2018 یک ورزشکار دانمارکی با سابقه عضویت در تیم ملی دو و میدانی و لژ سواری دانمارک را به کادر فنی لیورپول اضافه کرد. تا همین جا ماجرا به اندازه کافی عجیب است. یک قهرمان سابق دو و میدانی با لیورپول چه کار دارد؟
البته گرونمارک عضو کادر فنی به معنای رایج آن نیست. او یک مربی آزاد Freelancer است با یک تخصص بسیار خاص. او مربی ویژه پرتاب اوت دستی در فوتبال است. البته برای اینکه رزومهای متناسب با حرفهاش داشته باشد، به طور رسمی رکورد بلندترین پرتاب اوت فوتبال را هم با یک پرتاب 51.33 متری به نام خود ثبت کرده است. البته خود او معتقد است که کارش فراتر از آموزش پرتاب بلند توپ است. بدون شک این هم بخشی از کار اوست که توجه به سابقهاش در وزشهای پرتابی، با آموزش تکنیکهایی به بازیکنان به آنها یاد بدهد چطور توپ را بیشتر پرتاب کنند، اما گرونمارک خوشحال است که یورگن کلوپ پتانسیل واقعی او را به عنوان یک «طراح تاکتیکهای پرتاب اوت» و نه یک آموزش دهنده پرتاب توپ صرف، باور کرده است. حالا که نزدیک 20 ماه از آغاز همکاری او با لیورپول میگذرد، اظهارنظرها درباره این پدیده قبلا نادیده در فوتبال انگلیس کاملا متفاوت است. عدهای او را یک نابغه میدانند و یورگن کلوپ را بابت به کارگیری او تحسین میکنند و بخشی از موفقیت خیره کننده این فصل را هم ناشی از پیشرفت تیم در پرتاب اوت دستی میدانند. عده دیگری اما به هیچ وجه حاضر نیستند زیر بار بروند که «مربی اوت دستی» چیزی است که باید آن را جدی گرفت.
یک نمونه از این تضارب آرا در برنامه کارشناسی شبکه ایاسپسان پس از پیروزی دقایق پایانی لیورپول برابر وولوز اتفاق افتاد. در آن بازی وولوز واقعا تحسین برانگیز بازی کرد اما سرانجام با گل دقیقه 84 بابی فیرمینیو، لیورپول سه امتیاز بازی را گرفت. بعد از بازی، جولیان لارنس روزنامهنگار فرانسوی در شبکه ESPN به نقش گرونمارک و اوت دستی در این پیروزی اشاره کرد:
«لیورپول تنها تیم بزرگ در اروپاست که مربی اوت دستی دارد. در بازیهایی شبیه این وقتی تیم خوب بازی نمیکند، یا برای پیدا کردن راه نفوذ به مشکل میخورید، یکی از آن حرکاتی را که تمرین کردهاید به اجرا میگذارید و جواب میگیرید. این بسیار راضی کننده است».
در این لحظه بود که استیو نیکول کارشناس ثابت ایاسپیان در استودیو که خودش هم یکی از اسطورههای باشگاه لیورپول است از کوره در رفت:
«صبر کن ببینم! یک لحظه صبر کن. یعنی این گل بابت این بود که تیم مربی پرتاب اوت داشت؟ بدون مربی پرتاب اوت این اتفاقات نمیافتاد؟»
استیو نیکول در ادامه حتی این حد از هیجان و اهمیت دادن لارنس به مربی اوت دستی را به تمسخر میگیرد و میگوید وقتی اوریگی آن گل را روی کرنر به بارسلونا زد کار کی بود؟ بگردیم دنبال اینکه «مربی کرنرها»ی تیم کیست؟ و حرف جولیان را بی معنی دانست. لارنس اما به هیچ وجه حاضر به پذیرش نبود و عقیده داشت که اگر بی تاثیر بود، یورگن کلوپ اصرار به تمدید قرارداد او برای فصل اخیر نمیکرد و لیورپول به او دستمزد نمیداد.
و این جر و بحث تند برای چند دقیقه به شدیدترین شکل ممکن ادامه پیدا میکند.
ویدئوی جر و بحث جولیان لارنس و استیو نیکول در شبکه ESPN
فارغ از اینکه حق با چه کسی باشد، همین که این بحث در سال 2020 در این سطح در برنامه شبکه ایاسپیان مطرح میشود، یعنی گرونمارک و کار او که به گفته خودش وقتی در سال 2004 آن را آغاز کرد تقریبا همه او را مسخره کردند، حالا دیگر «نادیده» گرفته نمیشود. او در این فصل فقط مربی لیورپول نیست. بعد از اینکه یورگن کلوپ در سپتامبر 2018 با او قرارداد بست و در پایان فصل هم از باشگاه خواست قرارداد او را تمدید کنند، تیمهای دیگری هم سراغ او آمدند تا در مقاطعی با تیمهایشان روتینها و ترکیبهای پرتاب اوت را کار کند. از معروفترین آنها میتوان به آژاکسِ تن هاگ و لایپزیگ ناگلزمن اشاره کرد. حتی کار به جایی رسید که چندی قبل گرونمارک درباره آیندهاش در دنیای فوتبال مصاحبه کرد و گفت مانعی برای کار کردن او در منچستر یونایتد یا سایر رقبای لیورپول وجود ندارد و به عنوان یک فری لنسر میتواند با هر تعداد باشگاه که بخواهد همکاری کند، اما این را یک الزام اخلاقی برای خود میبیند که در هر فصل فقط با یک تیم از یک لیگ کار کند. به نظر انتخاب هوشمندانهای میآید، چون در این صورت از همین حالا با جوی که ایجاد شده بازار رقابت برای استخدام او بالا خواهد گرفت.
گرچه همچنان استیو نیکول و دیگرانی عقیده دارند این چگونگی پرتاب اوت نیست که سرنوشت بازیها را رقم میزند، بلکه نتیجه بازی توسط بازیکنانی رقم میخورد که وقتی توپ زیر پایشان است میتوانند تصمیم درست بگیرند و درست ضربه بزنند. اما به نظر میرسد که این رویه در حال شکل گرفتن است، که در فوتبال اهمیت بیشتری به ضربات ایستگاهی، و در ادامه به پرتاب اوت داده شود. تمرینهای ویژه ضربه ایستگاهی به عنوان فرصتهای بالقوه گلزنی سالهاست جایگاه ویژهای در میان تیمهای فوتبال دارد و استخدام مربی ویژه کارهای ایستگاهی هم قبلا توسط برخی تیمها صورت گرفته و واکنش منفی نیز به همراه نداشته است. اما آیا «مربی اوت دستی» زیاده روی است؟ از یک زاویه میتوان گفت که در بازی فوتبال وقتی به طور میانگین بین 40 تا 50 اوت دستی در هر بازی رخ میدهد، منطقی است که به عنوان بخشی از جریان تاکتیکی تیم و حتی یک فرصت به آن نگاه کرد؛ از زاویه دیگر، برخی حتی این را مخالف روح واقعی فوتبال که یک بازی با پا است میدانند و معتقدند که پرتاب توپ فقط برای برگرداندن آن به جریان بازی است و تاکید بیش از اندازه روی آن، زیبایی بازی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. هنوز برای دریافتن پاسخ نهایی این بحث کمی زود است. باید منتظر ماند تا این پدیده کمی جدیتر و طولانی تر اجرا شود، تا از طریق تحلیل داده ها بتوانیم تصویر درستتری از تاثیر واقعی آن به دست بیاوریم. مانند هر پدیده نوین دیگری، مقایسه آمار پیش و پس از آن، با طراحی یک روش مناسب برای محک زدن تاثیرگذاری آن، به ما خواهد گفت که حق با جولیان لارسن است یا استیو نیکول. اما هر کدام که باشد، گرونمارک که به «خوره اوت دستی» Throw-in nerd معروف شده، حرفش را حداقل برای خودش ثابت کرد که «مربی پرتاب اوت» یک عنوان مسخره نیست و میتواند جایی در تیمهای فوتبال بزرگ داشته باشد. اگر دادهها اثرگذاری واقعی او در تیمهایی که با آنها کار کرده را ثابت کنند، میتوان منتظر این بود که در آینده، او دیگر تنها مربی اوت دستی فوتبال جهان نباشد.
در این صورت شاید احسان حدادی هم پس از بازنشستگی گزینههای بیشتری برای فعالیت حرفهای داشته باشد.