ساندرلند، باشگاهی با شش قهرمانی لیگ و دو جام حذفی، نیم‌قرن است که میان صعود و سقوط در نوسان است. آخرین افتخار بزرگش جام حذفی ۱۹۷۳ بود، اما حالا با بازگشت به لیگ برتر ۲۵-۲۰۲۴، امیدی تازه در لایت استادیوم روشن شده؛ امیدی که فراتر از نتایج، در عشق بی‌پایان هواداران معنا می‌یابد. نیما صفری در این مقاله راوی داستان پر فراز و نشیب ساندرلند است.
روایتی از تاریخ باشگاه ساندرلند

دوزخ، بهشت و برزخ 

اول – نمی‌توانم عاشقت نباشم.

من جادو رو به همراه خودم نیاوردم. اون، همیشه همینجا بوده.

من فقط برگشتم تا پیداش کنم.                   باب استوکو[1]

ساعت حوالی سه عصر است. دهانه‌ی رودخانه ویر[2]در مسیر دریای شمال، به شهر کوچکی درود می‌فرستد. روح سرگردان قلعه‌ی هیلتون[3]، مثل تمام هزار سال گذشته در گوشه و کنار عمارت پرسه می‌زند و وحشت را به جان ساکنان خیالی می‌اندازد. فانوس دریایی راکر پایر[4]، هفتادوپنجمین سال انجام وظیفه به عنوان چشم و چراغ بندر شمالی را سپری می‌کند. اما در این میان، مردمان شهر به چه می اندیشند؟

۴۰۰ کیلومتر آنطرف‌تر، در ومبلی لندن مردان سرخ و سفید پوشی به میدان می‌رفتند. فینال جام حذفی؛ به عنوان یک تیم از سطح دوم فوتبال انگلستان برابر لیدز یونایتد دان رِوی. ۳۶ سال از تنها قهرمانی آنها در جام حذفی گذشته بود. هواداران در میان تصاویر قدیمی و خاک گرفته، به دنبال نماهایی از پیروزی و قهرمانی می‌گشتند. طی این چهار دهه اتفاقات زیادی افتاده بود. سال ۱۹۳۷ قهرمانی نخست جام حذفی در حالی به دست آمد که باشگاه شش بار فاتح لیگ سطح اول فوتبال کشور شده بود. برابر با استون ویلا؛ و در رده‌ی سوم پرافتخارترین تیم های انگلستان. اما از سال سیاه ۱۹۵۸ که برای اولین بار طعم سقوط به سطح دوم فوتبال کشور را چشیدند، ورق برگشته بود.

اولین بازگشت، شش سال طول کشید اما بیش از شش سال دوام نداشت. سقوط دوم از راه رسیده بود. سه فصل را در دسته‌ی پایین‌تر سپری کرده بودند و حالا، خود را در فینال جام حذفی و در آستانه‌ی کسب یک افتخار تازه می‌دیدند. از آخرین باری که یک تیم دسته دومی موفق به فتح این جام شده بود، ۴۲ سال می‌گذشت. تقویم، ۵ می ۱۹۷۳ را نشان می‌داد و قلب ساندرلند، اینبار در پایتخت انگلستان به تپش افتاده بود. در صف مردان سرخ و سفید، نام‌های سرشناسی حضور داشتند. از دروازه‌بان تیم، جیم مونتگومری[5] که طی ۱۷ سال حضور در ساندرلند، ۵۳۷ بار به میدان رفت؛ تا دیوید واتسون[6] که از بزرگترین مدافعان تاریخ باشگاه است. اما این فینال قرار بود با نام بازیکن دیگری وارد صفحات تاریخ شود.

کمی بیشتر از ۳۰ دقیقه از آغاز بازی گذشته بود. کرنری روی دروازه‌ی لیدز ارسال شد. در میانه تجمع بازیکنان، ایان پورترفیلد[7] با یک کنترل و یک ضربه‌ی والی دقیق، توپ را به زیر سقف دروازه‌ی مغرورهای سطح اولی و مشت‌های گره کرده ماکِم[8] ها را به سینه‌ی آسمان رساند. مونتگومری، با یک نجات دو مرحله‌ای خیره‌کننده، اجازه‌ی تساوی را نمی‌دهد و ساعتی بعد، ساندرلند دوباره پس از ۳۶ سال، بر یکی از دو بام همیشگی فوتبال انگلستان می ایستد. باب استوکو پس از کسب این افتخار، دو فصل بعد مجددا تیم را به سطح اول انگلستان برگرداند. مربی‌ای که به عنوان بازیکن، بیشتر دوران حرفه‌ای را در رقیب سنتی و همسایه، نیوکاسل سپری کرد، اما وقتی در سال‌های آغازین دهه‌ی ۷۰ برای اولین بار روی نیمکت ساندرلند نشست، هیچ کسی تصور نمی‌کرد او همان تنها فرماندهی خواهد بود که پسران سرخ و سفید پوش را برای اولین و تا اینجا آخرین بار، راهی رقابت‌های قاره‌ای می‌کند و اولین و تنها برد اروپایی تاریخ باشگاه، با هدایت او مقابل واشاش مجارستان به دست می‌آید. او به خوبی ماموریتش را برای پیدا کردن جادو به سرانجام رسانده بود.

باب استوکو، سرمربی ساندرلند در دهه‌ی هفتاد (منبع: Colorsport)
باب استوکو، سرمربی ساندرلند در دهه‌ی هفتاد (منبع: Colorsport)

نمای درخشان دیگری از راه رسیده بود و طرفداران فرصتی دوباره برای ریختن اشک شوق یافته بودند. کلمات الویس پریسلی از زبان ساندرلندی‌ها جاری می‌شد. قطعه‌ی معروف او[9] از اوایل دهه ۷۰ تبدیل به سرود غیررسمی باشگاه شده بود. در میان صد هزار نفری که در ومبلی حاضر بودند، ساندرلندی‌ها سرمست و خاضعانه می‌خواندند: «دیگر نمی‌توانم عاشقت نباشم». و هر بار به جای ضمیر «تو»، نام باشگاه محبوب‌شان را تکرار می‌کردند.

اما در میانه‌ی این هیاهو، هیچ یک از طرفداران نمی‌دانست که برای تجربه‌ی دوباره‌ی این لحظات پر غرور، باید بیش از نیم‌قرن به انتظار بنشیند؛ انتظاری که هنوز هم دست از سرشان برنداشته و ادامه دارد. پنج می ۱۹۷۳، آخرین رقص ساندرلندی‌ها و آغاز دوران جدیدی بود. هر چند که ۱۹ سال بعد، آنها دوباره به فینال جام حذفی رسیدند، اما دو بر صفر به لیورپول باختند و شادی، سهم اردوی رقیب شد.

برای روایت تاریخ ۱۴۶ ساله‌ی باشگاه ساندرلند، پیدا کردن نقطه‌ی شروع مناسب کار چندان راحتی نیست؛ چرا که تلاطم جابجایی میان دوزخ، بهشت و برزخ، گاهی گربه‌های سیاه[10] را بر قله‌ی قاف نشانده و گاه در نشیب دره‌های سقوط، تنهایشان گذاشته؛ اما در بیشتر اوقات وضعیت معلق میان زمین و آسمان را برای طرفداران مقدر ساخته. هر چند بین سال‌های ۱۹۳۶ و ۱۹۷۳ چهره‌ی تیم ساندرلند در فوتبال انگلستان کاملا تغییر کرده بود، اما این تغییر در برابر روزهایی که باشگاه در نیم‌قرن اخیر تا زمان نگارش این نوشتار در آگوست ۲۰۲۵ تجربه کرده، ناچیز جلوه می‌کند. اشک‌های شوق با اشک‌های حسرت و اندوه تعویض شدند و در بین دو نیمه، روزهای پرافتخار قهرمانی به روزهای تقلا برای بازگشت به سطح اول بدل گشت.

شاید بتوان رشته ارتباطی بین این احساسات متناقض و نام شهر ساندرلند یافت. از بین روایاتی که در باب ریشه‌ی نام ساندرلند بیان شده، یکی از بقیه طرفداران بیشتری دارد: واژه sundor-land که به معنای «شهر چندپاره» است. شهری که از کنار هم قرارگرفتن سه زیستگاه مانک ویرماوث[11]، بیشاپ ویرماوث[12] و دهکده‌ی ماهی‌گیری ساندرلند _ از سال ۱۱۷۹ میلادی رسما به عنوان یکی از مراکز ماهی‌گیری شناخته شده در انگلستان بود _ تشکیل شده و نهایتا در سال ۱۹۹۲، عنوان رسمی «شهر» را از آن خود کرد.

کمدی الهی تاریخ باشگاه ساندرلند، تجربه غوطه دائمی بین دوزخ، بهشت و صد البته برزخ است؛ برزخی که سهم به مراتب پررنگ‌تری در دوران معاصر باشگاه دارد و باعث شده سرخ و سفیدها در عین حضور مشترک با چلسی در رده‌ی هفتم پرافتخارترین تیم‌های سطح اول انگلستان (با همان شش قهرمانی)، دو مرتبه سقوط به سطح سوم و سال‌ها تقلا برای فرار از سطح دوم را نیز در لابلای صفحات پرشمار ماجرای سرگذشت خود ببینند. از همین رو، پنج می ۱۹۷۳ به عنوان نقطه‌ای برای شروع روایت انتخاب شد و دو تکه بعدی این نوشتار، خلاصه ای از وضعیت شهر و باشگاه ساندرلند را در دو‌ی دوره پیش  و پس از ۱۹۷۳  بررسی می‌کند.

***

دوم – گریه کردن برای مردگان، گناه است.

هنگامی که ویلیام مک گوناگل[13] در اواخر قرن ۱۹ میلادی در شعر «فاجعه‌ی ساندرلند» روایتی تاثیرگذار از تراژدی بزرگ مردم شهر سرود، روزهای تاریک و وحشتناک بمباران هنوز از راه نرسیده بودند. در ۱۶ ژوئن ۱۸۸۳ در حالی که قرار بود پخش تعداد قابل‌توجهی اسباب‌بازی رایگان، به زندگی کودکان زیادی رنگ و شادی ببخشد، روی دیگر سکه هویدا شد و مرگ و اشک، تنها فرزندان «فاجعه‌ی ویکتوریا هال» بودند. ۱۸۳ کودک با سنین بین ۳ تا ۱۴ سال در اثر ازدحام جمعیت برای دریافت اسباب‌بازی، جان خود را از دست دادند.

مردم شهر با افروختن شمع‌های کوچک، برای روزهای تاریک پیش رو آماده می‌شدند. با شروع جنگ جهانی دوم، ساندرلند هم مانند بسیاری دیگر از شهرهای انگلستان آماج حملات سنگین نیروی هوایی آلمان نازی قرار گرفت. بمباران از ۲۱ ژوئن ۱۹۴۰ آغاز شد و تا  اواخر می سه سال بعد ادامه داشت. در این هزار روز، تقریبا ۹۰ درصد ساختمان‌های شهر آسیب دیدند و بیش از ۱۰۰۰ ساختمان به کلی نابود شد. فقط در ده روز پایانی این عملیات طولانی، ۱۵۲ نفر کشته و ۵۱۲ نفر دچار جراحات مختلف شدند و پس از سپری کردن روز سیاه ۲۴ می ۱۹۴۳، ساندرلند بلیتز[14] به پایان رسیده بود و شهر با از دست دادن ۲۷۳ جان ناقابل، آماده‌ی روزهای پس از جنگ و ورود به جهان جدید می‌شد.

اما در میان سیاهی، فوتبال تعطیل نشده بود و حضور باشگاه در فینال سال ۱۹۴۲ جام ویژه جنگ – جامی که در فاصله‌ی بین سال‌های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۵ برای از بین بردن خلا جام حذفی برگزار شد – امید را حتی برای دقایقی کوتاه به شهر بازگرداند. هر چند که روی خوش زندگی، کمی سر چرخانده بود و باخت به ولورهمپتون، شهر را با ادامه‌ی بمباران آلمانی‌ها تنها گذاشت.

شاید یکی از اصلی‌ترین دلایل طولانی شدن این عملیات، نقش کلیدی ساندرلند در ساخت و تعمیرات ناوگان دریایی بریتانیا بود. ساندرلند از قدیمی‌ترین و مهم‌ترین شهرهای کشتی‌سازی در جهان است. قدمت این صنعت در شهر، به بیش از شش قرن قبل بازمی‌گردد. در قرن ۱۴ میلادی، شهر ساندرلند به تنهایی نزدیک به ۲۵ درصد کشتی‌های جهان را تولید می‌کرد و بیش از ۴۰۰ کارخانه و تعمیرگاه کشتی داشت. با توجه به این گذشته و اهمیت کارگران کارخانه‌های کشتی‌سازی در پایگاه‌های سنتی هواداری ساندرلند، چندان عجیب نیست که گرایش سیاسی غالب در میان آنها به چپ متمایل باشد.

در شهری که بیش از ۹۵ درصد ساکنین آن، خود را «سفید» می‌دانند و از گذشته تاکنون همیشه یکی از مراکز مهم برای اقتصاد و تجارت بریتانیا به شمار می رفته، پیوند بین فوتبال، کارگران و اندیشه‌های مارکسیستی اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد؛ همان کارگرانی که طی جنگ دوم جهانی با ساخت یک شکارچی ماهر به استقبال یوبوت‌های آلمانی رفتند. این شکارچی، ساندرلند کوتاه[15] نام داشت و یک ماشین جنگی تمام‌عیار با قابلیت منهدم‌سازی زیردریایی‌های مخوف آلمانی‌ها بود.

ساندرلند از گذشته‌های دور و حتی پیش از تبدیل شدن به یک بندر، در تجارت نمک و زغال سنگ نقش آفرینی می‌کرد. در اواخر قرن ۱۲ میلادی، به یک دهکده‌ی ماهی‌گیری شناخته‌شده بدل گشت و در قرن ۱۷ به عنوان یکی از بنادر انگلستان، اهمیت فراوانی در صنایع شیشه‌سازی پیدا کرد. استخراج زغال سنگ تا سال‌ها ادامه یافت و ماهیت چهره‌ی صنعتی ساندرلند در سده‌های بعد، به همان صورت باقی ماند و صرفا با مقتضیات زمانه، هماهنگ‌تر شد.

اما همه‌ی این‌ها، به معنای یکه‌تازی شهر بندری داستان ما در شمال شرق انگلستان نیست. در میان شهرهای همجوار ساندرلند همچون دارلینگتون، میلفیلد و هارتلپول، یک نام پررنگ‌تر به چشم می‌خورد: نیوکاسل. پرجمعیت‌ترین عضو شمال شرق. همان شهری، که میزبان دیگر عضو دربی تاین-ویر[16] است؛ شهرآورد ۱۲۷ ساله‌ای که تاکنون ۱۵۷ بار انجام شده: ۵۴ برد برای نیوکاسل، ۵۰ تساوی و ۵۳ پیروزی برای ساندرلند. در باب اهمیت و اثرگذاری دربی تاین-ویر بر زندگی مردم شمال شرق همین بس که روی کین، صاحب رکورد ۱۷ بازی متوالی بدون شکست در قامت سرمربی سرخ و سفیدها، و کسی که در اولین فصل هدایت تیم بازگشت به لیگ برتر را ممکن کرد، شادترین روز خود در ساندرلند را برد در دربی توصیف می‌کند و بهترین پیروزی تاریخ ۱۴۶ ساله‌ی باشگاه در سطح اول فوتبال انگلستان هم در ۱۹۰۸ و با حساب ۹ بر ۱ برابر همین رقیب دیرین به دست آمده است. اما این برد حیثیتی، مهمترین دستاورد باشگاه در آغاز قرن بیستم میلادی نبود.

از ۱۸۸۶ تا ۱۸۹۸، ساندرلند در نیوکسل رود[17] از حریفان پذیرایی می‌کرد، اما پس از کسب سه قهرمانی در سطح اول فوتبال کشور با هدایت تام واتسون[18]، نهایتا در ۱۸۹۸ راهی اولین خانه‌ی اختصاصی خود شد. ورزشگاه ۳۸ هزار نفری راکر پارک[19] که تا آخرین نفس‌های قرن بیستم، معبد عاشقان ساندرلند بود. قهرمانی چهارم و پنجم، در آغوش راکر پارک و به ترتیب در ۱۹۰۲ و ۱۹۱۳ به دست آمد. پنج قهرمانی، سه نائب قهرمانی و چهار عنوان سومی سطح اول کشور، نتیجه‌ی عملکرد باشگاه در ۳۴ سال نخست بود. آنها در ۵ سال اول حضور در سطح اول، سه بار قهرمان و یک بار دوم شدند. اما نقطه آغاز این ماجرای پر افتخار کجا است؟

همه چیز از تابستان ۱۸۷۹ آغاز شد؛ روزی که یک معلم اسکاتلندی از نخستین تعطیلات خود به ساندرلند بازگشت و در این سفر، یک توپ گرد به همراه خود آورد. قبل از ۱۸۷۹، راگبی در شهر طرفداران بیشتری از فوتبال داشت و آقای معلم هم در ابتدا به باشگاه راگبی ساندرلند پیوست، اما پس از اولین تعطیلات، ماجرای جدیدی به شهر قدم گذاشت. در  چشم برهم زدنی، ساندرلند یک باشگاه فوتبال داشت و جیمز آلان[20]، که برای یک فرصت کاری به عنوان آموزگار راهی انگلستان شده بود، نام خود را به عنوان پدر و بنیانگذار باشگاه فوتبال ساندرلند در سطور غبارآلود تاریخ برای همیشه ماندگار کرد.

جیمز آلان، بنیان‌گذار باشگاه ساندرلند
جیمز آلان، بنیان‌گذار باشگاه ساندرلند

تا پیش از آلان، شاید سی.دبلیو.آلکاک[21] معروف‌ترین ساندرلندی فوتبال انگلستان بود؛ او که در آغاز دهه‌ی ۱۸۷۰، جام حذفی فوتبال انگلستان را تاسیس کرد؛ همان جام، که تا به امروز آخرین افتخار مهم شهر زادگاهش به شمار می آید. ساندرلند پس از پیروزی چشمگیر ۷ به ۲ برابر استون ویلا در یک دیدار دوستانه در فصل ۹۰-۱۸۸۹، به سبب قهرمانی‌های متعدد و ثبت رکوردهایی جالب، از ویلیام مک گرگور[22]، بنیانگذار لیگ انگلستان و یکی از اعضای هیات مدیره استون ویلا، لقب «تیم همه‌ی استعدادها» را دریافت کرد. آنها اولین تیم تاریخ فوتبال کشور بودند که موفق به زدن بیش از صد گل در یک فصل شدند؛ رکوردی که تا سال ۱۹۲۰ در اختیار آنها بود.

آلبوم این دوران از تاریخ باشگاه، بخش مهمی از ستارگان و اسطوره‌های ساندرلند را در خود جای داده؛ از چارلی بوچان[23] که ۱۴ سال پیراهن راه راه سرخ و سفید را بر تن کرد و با ۲۰۹ گل زده، رکورددار گلزنی در لیگ برای باشگاه است، تا جان ادوارد دویگ[24] که طی ۲۹۰ مسابقه در سطح اول فوتبال انگلستان، ۸۷ بار دروازه‌ی خود را بسته نگه داشت و رکورددار قرن ۱۹ است. از آرتور بریجت[25] که در ۳۲۰ بازی، ۱۰۸ گل به ثمر رساند و کاپیتان تیم شد و در ادامه با ۱۱ بار بستن بازوبند کاپیتانی تیم ملی، پس از دیو واتسون[26]، دومین بازیکن پرافتخار باشگاه بود، تا جان کمپل[27] که سه بار برنده‌ی عنوان آقای گل لیگ انگلستان شد.

اما پس از ۱۹۲۰، شرایط آرام آرام تغییر می‌کرد و خبری از قهرمانی‌های متوالی نبود. هر چند در دو فصل اول پس از نخستین جنگ جهانی، یک عنوان دومی و یک سومی به دست آمد اما هواداران برای تجربه ششمین قهرمانی، ۱۶ سال انتظار کشیدند. حتی در فصل ۲۸-۱۹۲۷ با وجود درخشش خیره‌کننده‌ی دیو هالیدی[28] و به ثمر رساندن ۳۵ گل، فقط یک امتیاز و یک پله بالاتر از منطقه‌ی سقوط قرار گرفتند. دیو هالیدی در فصل بعد با زدن ۴۳ گل در ۴۲ بازی، رکورد گلزنی در یک فصل لیگ انگلستان برای ساندرلند را به نام خود زد و نقشی کلیدی در کسب جایگاه چهارمی برای تیم داشت.

در فاصله بین سال‌های ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۹ بابی گرنی[29] با به ثمر رساندن ۲۲۸ گل در تمامی رقابت‌ها، نام خود را در صدر لیست گلزنان تاریخ ساندرلند قرار داد. در همین دوران و در سال ۱۹۳۶ بود که آخرین قهرمانی لیگ برتر از راه رسید؛ با هدایت یک اسکاتلندی دیگر با نام جانی کاکرن[30] و به همراه ثبت ۱۰۹ گل طی فصل.

بابی گرنی، بهترین گلزن تاریخ ساندرلند (منبع: Sunderland AFC)
بابی گرنی، بهترین گلزن تاریخ ساندرلند (منبع: Sunderland AFC)

اما فصل ۳۶-۱۹۳۵ فقط با همین عنوان به یاد هواداران نماند. مرگ ناگهانی و شوکه‌کننده‌ی جیمی ثورپ[31] دروازه‌بان ۲۲ ساله‌ی تیم پس از بازی مقابل چلسی، سکوها و نیمکت راکر پارک را در شوکی مهیب فرو برد. برخورد شدید مهاجم چلسی با جیمی و مرگ او پس از بازی، سبب تغییر قانون بالا بردن پا هنگام مواجهه با دروازه‌بان در فوتبال شد. پس از قهرمانی ششم لیگ، ساندرلند در فصل بعدی برای نخستین بار فاتح جام حذفی شد؛ اما اوضاع تیم در سال‌های بعد، قابل مقایسه با گذشته نبود. تا ۱۹۵۰ ساندرلندی‌ها غیر از همان فینال جام ویژه‌ی جنگ، افتخار دیگری کسب نکردند و اکثرا در میانه‌های جدول و گاهی هم نزدیک به سقوط، سال را به اتمام می‌رساندند.

دهه‌ی پنجاه با خرج‌های گزاف، جذب ستاره‌های گران و تقویت نیروی اقتصادی باشگاه آغاز شد. این ولخرجی‌ها باعث شد تا در نهایت ساندرلند لقب غیررسمی «باشگاه بانک انگلستان» را از آن خود کند؛ دوره‌ای که به جز یک عنوان سومی و یک چهارمی طی یک دهه، دستاورد دیگری نداشت و نهایتا در سال ۱۹۵۸ وحشت بزرگ بالاخره به سراغ ساندرلندی‌ها آمد و باشگاه پس از ۷۹ سال برای اولین بار از زمان تاسیس در ۱۸۷۹ به سطح دوم فوتبال انگلستان سقوط کرد.

پرچم‌های سفید و سرخ، دیگر آن بالاها جایی نداشتند. نیمه‌ی تاریک ماه، آرام آرام بر فراز راکر پارک سایه انداخته بود. طرفداران پا به سن گذاشته‌ی تیم کم کم فهمیدند باشگاه محبوبشان پس از هفت دهه، غرور و طراوت جوانی را پشت سر گذاشته و به پیرمردی دست به عصا تبدیل شده است؛ پیرمردی که با دیدگان کم‌فروغ، فرزندان خود را صدا می‌کند و در میان کوهی از خاکستر خاطرات شعله‌ور، سیگاری دیگر آتش می‌زند.

***

سوم – من قلبم را در راکر پارک جاگذاشتم.

ساندرلند در گذشته روزهای سختی را سپری کرده و جان سالم به در برده. ما به سان روزهای قبل، دوباره قامت راست می‌کنیم؛ گرد و غبار از خویشتن می‌تکانیم و از نو وارد مبارزه خواهیم شد. ساندرلند به آینده نگاه می‌کند؛ نه به گذشته. و به زودی، ما دوباره در لیگ برتر خواهیم بود. 

                                                    کریس مالین – نماینده ساندرلند در پارلمان بریتانیا / می ۱۹۹۷  

زمانه عوض شده بود و پارادایم متفاوتی پیش چشمان هواداران نوشته می‌شد. نام و نشانی از گذشته‌ی پرافتخار در وضعیت فعلی تیم نمایان نبود. آنها یک فصل پس از بازگشت به سطح اول در ۱۹۷۶، مجددا به دسته‌ی پایین‌تر سقوط کردند. سه فصل بعد برگشتند و پنج فصل کابوس‌وار متوالی را در رتبه‌های ۱۳ تا ۲۱ گذراندند و یک سقوط دیگر. اما این سقوط با قبلی‌ها تفاوت داشت.

فصل بعد، ساندرلند برای اولین بار به سطح سوم فوتبال انگلستان سقوط کرد؛ موقعیتی که تا آن روز، به ذهن ناامیدترین طرفداران تیم هم نمی‌رسید. چاره‌ای جز نبرد باقی نمانده بود؛ آنها محکوم به محافظت از نام باشگاه بودند. سال اول در دسته‌ی سوم با موفقیت به پایان رسید و نخستین قدم برداشته شده بود. حالا فقط باید یک سطح دیگر را طی می‌کردند تا به جایگاه قبلی بازگردند. با شروع آخرین دهه از قرن بیستم موفق به بازگشت شدند، اما این موفقیت دوامی نداشت و در همان فصل دوباره به دسته‌ی پایین‌تر سقوط کردند.

از زمان تولد شکل جدید لیگ برتر انگلیس در ۱۹۹۲، ساندرلند به جز بازه‌ی بین ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۶ که به صورت ثابت در سطح اول حضور داشت، در ردیف باشگاه‌هایی قرار گرفت که برای رسیدن به لیگ برتر رقابت می‌کنند و مدام بین چمپیونشیپ و پریمیرلیگ در رفت و آمدند. قهرمانی چمپیونشیپ در ۱۹۹۹ با ۱۰۵ امتیاز، بهترین عملکرد ساندرلند در رقابت‌های سطح دوم را رقم زد. اما سال‌های پایانی قرن بیستم، فقط با تراژدی سقوط‌ها و تقلا برای بازگشت همراه نبود و در ۱۹۹۷ راکر پارک پس از ۹۹ سال بازنشسته شد. یک دهه پس از تجربه‌ی سقوط به سطح سوم و فرا رسیدن طولانی‌ترین تاریکی، استادیوم لایت[32] پا به جهان ساندرلندی‌ها گذاشت؛ ورزشگاهی ۴۹ هزار نفری که هم اکنون، بیست و هشتمین سال میزبانی از ماکم‌ها را می‌گذراند.

راکر پارک هم مانند تصاویر قهرمانی و مدال‌های طلایی وارد صفحات تاریخ شده بود. حدودا یک قرن پیش از این ماجرا، فانوس دریایی راکر پایر و ورزشگاه راکر پارک در فاصله‌ی کوتاهی ساخته شدند و در سال‌های بعد، به دو نماد تاریخی در ساندرلند بدل گشتند؛ ورزشگاهی که در هشت مارچ ۱۹۳۳ حدود ۷۵ هزار نفر را در دل خود جای داد تا شاهد رقابت ساندرلند برابر دربی کانتی در جام حذفی و همزمان پر ازدحام‌ترین روز تاریخ ۹۹ ساله‌ی آن باشند؛ ورزشگاهی که آخرین نماهای پر غرور سرخ و سفیدها بر بام فوتبال انگلستان را به نظاره نشست و نهایتا در ۱۹۹۷ برای همیشه خاموش شد. برای مردم شهر ولی این خداحافظی ماجرای دیگری بود. آنها حتی در روزهای جنگ جهانی دوم، معبد خود را تنها رها نکرده بودند. شاید به همین دلیل بود که یک مونولوگ ساده، وارد قلب هزاران هزار ساندرلندی شد. در سال ۱۹۹۸، تام کلی[33] نویسنده و پاول دان[34] بازیگر، نمایشی تک پرسوناژ به نام «من قلبم را در راکر پارک جا گذاشتم» ساخته و به ماجرای عاشقانه و دیرین هواداران و خانه قدیمی پرداختند؛ مونولوگی که هنوز هم یکی از آثار به یادماندنی نمایشی در رابطه با شهر نه چندان بزرگ ماجرای ما است؛ شهری که حالا حدود ۳۵۰ هزار نفر جمعیت دارد و یکی از ارزان‌ترین شهرهای انگلستان برای زندگی کردن به شمار می‌رود، اما ماهیت صنعتی شهر مانند قبل حفظ شده و کارخانه‌های کشتی‌سازی، با مراکز صنایع الکترونیک، صنایع شیمیایی و صنعت کاغذ جایگزین شده‌اند. بزرگترین کارخانه‌ی صنایع خودرو در انگلستان نیز از اواسط دهه‌ی ۹۰ میلادی در ساندرلند تاسیس شد؛ شهری که هنوز، کمی بیش از ۵۰ درصد شهروندانش خود را مسیحی می‌دانند و نزدیک به ۴۰ درصد، بی‌خدا؛ شهری که حدود ۹۰ سال است به امید تکرار قهرمانی‌های روزهای دور نشسته و از زمان تولد شکل جدید لیگ برتر، چهار بار به سطح دوم فوتبال انگلستان سقوط کرده.

در واقع در دوران معاصر باشگاه علی‌رغم حضور نام‌های شاخص در ترکیب بازیکنان و یا روی نیمکت، نتایج درخشانی به دست نیامد. به طوری که کسب رتبه‌ی دهم لیگ برتر در سال ۲۰۱۱، به همراه دو هفتمی در سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، بهترین عملکرد ساندرلند در ۲۵ سال اخیر فوتبال انگلستان است. در طی قرن ۲۱، نام‌هایی چون پائولو دی‌کانیو و دیوید مویس و حتی سم آلاردایس روی نیمکت و درن بنت، آندره آیو، جوردن هندرسون و جوردن پیکفورد در میان بازیکنان به چشم می‌خورد؛ پیکفوردی که با ۳۰ میلیون یورو به اورتون پیوست و رکورد گران‌قیمت‌ترین دروازه‌بان انگلیسی فوتبال بریتانیا را به نام خود زد. اما آنها پس از سقوط از سطح اول به دسته‌ی پایین‌تر در سال ۲۰۱۷ دیگر در صف تیم‌های لیگ برتری جایی نداشتند. در فصل بعد برای دومین بار به سطح سوم سقوط کردند. فصل انتخاب فرا رسیده بود. فرماندهی سالخورده غرق در گذشته‌ی پرافتخار؟ یا تلاشگری صبور برای بازگشت به جمع بزرگان مهد فوتبال جهان؟ شاید بتوان پاسخ این پرسش را در نطق نماینده ساندرلند[35]، آن هم در حضور ملکه الیزابت، یافت.

چهار سال طول کشید تا سرانجام در ۲۰۲۲ از سطح سوم گریختند و مسیر صعود به جمع بزرگان سطح اولی را دوباره از سر گرفتند و نهایتا در فصل ۲۵-۲۰۲۴ پس از هشت سال دوری، مجددا جهان فرصت تماشای راه راه پوشان سرخ و سفید را در سطح اول فوتبال انگلستان پیدا کرد.

ساندرلند با پیروزی برابر شفیلد یونایتد در مسابقات پلی‌آف بالاخره در سال ۲۰۲۵ راهی لیگ برتر شد (منبع: Getty)
ساندرلند با پیروزی برابر شفیلد یونایتد در مسابقات پلی‌آف بالاخره در سال ۲۰۲۵ راهی لیگ برتر شد (منبع: Getty)

زمانه نو شده و فرصتی جدید برای عاشقان قدیمی. استادیوم لایت، آماده‌ی غرش دوباره‌ی گربه‌های سیاه شده و ماکم‌ها بار دیگر، برای ثبت صفحه‌ی جدید تاریخ خود پا به میدان خواهند گذاشت. ۱۳۰ سال پس از ثبت نقاشی توماس هنری[36] از جدال ساندرلند و استون ویلا، این بار لنزهای دقیق برای ثبت نماهای «بازگشت» به کار افتاده اند و شهر، مجددا برای شنیدن رقص شوالیه ها[37] درست چند لحظه قبل از گام نهادن قهرمانان به میدان، بی‌تابی می‌کند.

پس از پخش جهانی مستندی که نتفلیکس از باشگاه ساندرلند ساخت[38]، طرفداران جدیدی از سراسر دنیا مخصوصا آسیا و آمریکا به صف هواداران انگلیسی پیوستند و حالا، ساندرلند از مرزهای انگلستان فراتر رفته و به همین خاطر، رقابت‌های لیگ برتر در فصل پیش رو در تاریخ باشگاه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. توپ گردی که جیمز آلان ۱۴۶ سال پیش در قلب شهر به جریان انداخت، بار دیگر تمام موانع را پشت سر گذاشته و برای فتح دروازه‌ی رقیبان، لحظه‌شماری می‌کند. فانوس دریایی شهر، پس از یک دوره تعطیلی دو ساله بخاطر آسیب‌های ناشی از طوفان، به طرز معناداری همزمان با شروع فصل جدید دوباره آغاز به کار کرده. از نیوکسل رود تا راکر پارک و از راکر پارک تا استادیوم لایت، جاده‌ی افتخار همچنان پیش روی مردان راه راه پوش است. مهم نیست که ساندرلند در پایان چه نتیجه ای به دست می‌آورد؛ در انتها، غرش عاشقان تیم از روی سکوها است که نبض تپنده‌ی قلب شهر را هدایت می‌کند و برای تمام دوستان و دشمنان، یک جمله‌ی کوبنده را دوباره و دوباره به یادگار می‌گذارد:

ساندرلند؛ تا زمانی که بمیرم.


[1] Bob Stokoe

[2] Wear River

[3] یک افسانه محلی مرتبط با یک عمارت تسخیر شده از قرن 11 میلادی

[4] از قدیمی ترین نماد های شهر ساندرلند متعلق به سال های آغازین قرن بیستم

[5] Jim Montgomery

[6] David Watson

[7] Ian Porterfield

[8] Mackems : لقب ساکنان شهر ساندرلند

[9] Can’t Help Falling in Love

[10] لقب طرفداران ساندرلند از سال 2000 میلادی

[11] Monkwearmouth

[12] Bishopwearmouth

[13] William McGonagall : شاعر ” فاجعه ساندرلند ” که عنوان بخش دوم، قسمتی از این شعر است.

[14] Sunderland Blitz

[15] The Short Sunderland

[16] Tyne-Wear : بخشی از ناحیه شمال شرقی انگلستان

[17] Newcastle Road

[18] Tom Watson : سرمربی که طی 8 سال حضور، سه بار قهرمان لیگ شد.

[19] Roker Park

[20] James Allan

[21] C.W.Alcock

[22] William McGregor

[23] Charlie Buchan

[24] John Edward Doig

[25] Arthur Bridgett

[26] Dave Watson

[27] John Campbell

[28] Dave Halliday

[29] Bobby Gurney

[30] Johnny Cochrane

[31] Jimmy Thorpe

[32] Stadium of Light

[33] Tom Kelly

[34] Paul Dunn

[35] Chris Mullin

[36] Thomas Henry : خالق نقاشی ساندرلند برابر استون ویلا، از قدیمی ترین آثار هنری مرتبط با فوتبال

[37] بخشی از باله رومئو و ژولیت که قبل از به میدان رفتن بازیکنان ساندرلند پخش میشد.

[38] Sunderland ‘Till I Die

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *