فوتبال مدرن به صحنهی رقابت برای «بردن به هر قیمتی» تبدیل شده است. تیمها در آخر فصل بر اساس رتبهیشان در جدول قضاوت میشوند و نتیجهاش جای بحث باقی نمیگذارد: یا موفق شدهاند، یا خیر. رتبهی اول فوقالعاده است و رتبهی آخر غیرقابلقبول و طیف جایگاههای بین این دو انتها هم بر اساس مقدار پول سرمایهگذاری شده، آداب و رسوم و پیشبینیهای صورت گرفته میرسد به تیمهای دیگر و به این ترتیب است که تصمیمات گرفته میشوند. مربیان به شدت حواسشان را جمع کردهاند و خیلیهایشان با وجود کولهبار تجربهی اندوخته شده در طی سالیانِ سال برگزار کردن جلسات آنالیز بازی و تمرین و اجرای تئوری در عمل، به محض دیدن نتیجهی نهایی سرشان گیج میرود و زمین میخورند.
یکی از نقاط ضعف ناگزیر فوتبال نیز همین است. اگر گرفتن نتیجه در بازیها این قدر مهم است، پس نباید نتیجهی بد گرفت و عملاً همین پرهیز از نتیجهی بد است که به درد میخورد. این گونه میشود که همین ذهنیت پرهیزگرا، مربیان را تبدیل به سر سپردگان نتیجهی نهایی و رتبهبندی پایان فصل میکند و سرانجام، حتی کمالگراترین افراد هم جلوی وسوسهی نتیجه گرفتنِ صِرف از بازیها کم میآورند و گرفتار پراگماتیسم نهفته در آن میشوند.
در این میان اما، نتیجهی نهایی جایی در تفکرات زدنیک زمان ندارد. «تساوی صفر-صفر حوصلهام را سر میبرد. باخت پنج-چهار بهتر است، حداقل کمی جذاب است.»
به خاطر همینها هم بود که به زمان میگفتند «Il Boemo» یا «کولی (The Bohemian)». باور به چیزی ورای نتیجهی بازی که برای امروزیها خلاف عرف است، برای ایتالیای ابتدای دههی ۹۰ به شدت رادیکال بود؛ دورهای که او با مربیگری در تیمهای فوجا (Foggia)، لاتزیو و رم، راهی مخصوص به خودش را در فوتبال گشود، راهی به شدت در تناقض با باورهای سنتی.
شروع
زمان هیچ وقت در فوتبال حرفهای به عنوان بازیکن فعالیت نکرد و در واقع هیچ وقت حتی سمت فوتبالیست شدن هم نرفت. او که متولد و بزرگشدهی پراگ است، ۱۶ سالش بود که فوتبال را رها کرد و رفت سراغ علاقهمندیهای دیگرش، از جمله والیبال و هندبال که در ردهی جوانانِ هر دو رشته هم به موفقیتهای بینالمللی رسید و همین طور هاکی روی یخ که برخی از ایدههای فوتبالیاش که در سالهای بعد شکوفا شد، تحتتأثیر آن شکل گرفت.
در تابستان ۱۹۶۸ به سیسیل نقل مکان کرد تا چهار ماه را با داییاش چستمیر ویکپالک (Čestmír Vycpálek) که قبل از ورود به مربیگری فوتبال در تیمهایی مثل یوونتوس، پارما و پالرمو بازی کرده بود، بگذراند. اما بیستم آگوست همان سال، کشورهای عضو پیمان ورشو برای متوقف کردن اصلاحات سیاسی دولت الکساندر دوبچک (Alexander Dubček) چکسلواکی را اشغال کردند. زمان هم متعاقباً تصمیم گرفت به کشورش باز نگردد و در سیسیل ماندگار شد؛ تصمیمی که شاید عملگراترین تصمیمی باشد که همه از او به یاد دارند.
ویکپالک در اوایل سال ۱۹۷۰ یوونتوس را به دو اسکودتوی پیاپی رساند و کمی بعد هم برادرزادهاش به پیروی از او به دنیای مربیگری وارد شد. زمان که در حین تحصیل در رشتهی پزشکی ورزشی در دانشگاه پالرمو از طریق همکاری با تیمهای آماتور کمی تجربه اندوخته بود، در سال ۱۹۷۴ رسماً در بخش جوانان باشگاه پالرمو و در تیم زیر ۱۲ سالههای روسانِرو (Rosanero) [1] کارش را شروع کرد.
او مدرک مربیگریاش را در سال ۱۹۷۹ از کوورچیانو (Coverciano) دریافت کرد، همزمان با آریگو ساکی که دوران بازیگری نه چندان پر فروغش رو به پایان بود. در آن زمان کسی زمان و ساکی را در فوتبال ایتالیا نمیشناخت، اما همین جفت کمالگرا آیندهی کالچو را رقم زدند و مفهوم تازهای به آن بخشیدند.
زمان پس از چهار سال فعالیت در آکادمی پالرمو، برای اولین بار در تیم لیکاتا (Licata) به عنوان سرمربی مشغول به کار شد. او در همان ابتدا با دو ویژگیای که بعدتر به شاخصههای مربیگریاش تبدیل شدند، یعنی باور به بازیکنان جوان و تمایل بی چون و چرا به فوتبال به شدت هجومی، خود را به همه معرفی کرد. او این تیم را در سال ۱۹۸۵ با بازیکنانی اغلب برخاسته از آکادمی باشگاه، با ثبت ۵۸ گل در ۳۴ بازی به قهرمانی سری سی۲ ایتالیا رساند.
آریگو ساکی و مارکو فنباستن
سرمربیگری زمان در ریکاتا تا سال ۱۹۸۶ طول کشید. در این سال او به فوجا رفت، تیمی که در آینده امضای مختص به خودش را در آن یافت، اما نه در همین اولین دوره. در واقع اولین دورهی مربیگری او در این تیم چندان طولی نکشید و پس از کمتر از یک فصل حضور روی نیمکت شیاطین کوچک (Satanelli) راهی پارما شد تا جای آریگو ساکیای را بگیرد که به تازگی به میلان رفته بود تا آیندهای درخشان را با این تیم رقم بزند. با این حال، این دوره هم دوامی نداشت و او پس از تنها هفت بازی اخراج شد و پس از گذراندن یک سالِ رقتبار و به قهرمانی رساندن مسینا (Messina) در سری بی، به فوجا برگشت.
دو – هشت
زمان هیچ وقت از باخت نمیترسید و احتراز از باخت جایی در ذهنیت او نداشت. او در سال ۲۰۱۲ در مصاحبهای با نشریهی بلیزارد (The Blizzard) گفته: «مربیها در ایتالیا از این میترسند که نکند شغلشان را با باخت در یک بازی از دست بدهند. برای همین است که بیشتر تیمها … دوست دارند به جای این که خودشان بازی کنند، جلوی بازی تیم مقابل را بگیرند. این طوری شما مجبورید تمام تلاشتان را برای نباختن بکنید. چنین چیزی کیلومترها با طرز فکر من فاصله دارد.»
همین طور است، به نظر میرسد ترس فلجکنندهی از دست دادن شغل هیچ وقت تأثیر چندانی روی واکنشهای زمان نگذاشته است و شاید واضحترین شاهد این مدعا بازی فوجای او با میلان فابیو کاپلو در ۲۴ می ۱۹۹۲ باشد.
بازی در آخرین روز فصل ۹۲-۱۹۹۱ برگزار میشد و قهرمانی میلان در ایتالیا قطعی شده بود. افزون بر این، میلان ۳۳ بازی میشد که نباخته بود. در مقابل، فوجای زمان توانسته بود پس از صعود به سری آ در فصل قبل جایگاه خود را در این لیگ تثبیت کند؛ دستاوردی که بر پایهی فوتبال هجومی ساخته شده بود.
فوجا در فصل ۹۱-۱۹۹۰ با بهرهگیری از یک ترکیب ۳-۳-۴ انعطافپذیر شامل مدافعین کناریِ با تفکر رو به جلو، هافبکهای میانی هجومی و سه بازیکن در خط حمله که نه به شکل دو نفر در کنار و یک نفر در نوک، که به شکل یک سه گانهی هجومیِ واحد و مرکزگرا چیده شده بودند، با زدن ۶۷ گل – ۱۴ گل بیشتر از تیم دوم یعنی اودینزه – به راحتی به قهرمانی سری بی رسیده بود.
در بالاترین سطح فوتبال ایتالیا هم این تیم تفکر هجومیاش را حفظ کرد، دقیقاً تا آخرین دقیقه از آخرین بازی، یعنی نقطهی پایان رقابتها و شروع اردوی پیشفصل. این بازی که در بعضی دقایق زیبا و در بعضی دقایق خشن بود، مانیفست تمام ایدهآلهایی بود که زمان در ذهنش میپرورد.
توافق نانوشتهای در کالچو هست که که در طول تاریخ حفظ شده و طبق آن کسب نتایج خُردکننده برای تیمها ناپسند شمرده میشوند. وقتی از نتیجهی بازی چنین بر میآید که کسب پیروزی حتمی است و نیازی به زدن گلهای بیشتر حس نمیشود، بهتر است هر دو تیم به خوبی و خوشی بازی را تمام کنند. این طوری هم آبروی تیم بازنده حفظ شده و هم تیم برنده ثوابی کرده که نتیجهاش را حتماً در آینده به بهترین شکل خواهد دید. با این همه، این توافق در روز ۲۴ می ۱۹۹۲ در استادیو پینو زاکریا (Stadio Pino Zaccheria) نقض شد.
فوجا برای ۴۵ دقیقه اشکِ میلان افسانهای کاپلو را در آورد و در نیمهی اول با گلهای دو مهرهی اصلی سیستم هجومی زمان یعنی جوزپه سینیوری (Giuseppe Signori) بیخیال و فرانچسکو بایانا (Francesco Baiana) سرحال، دو-یک پیش افتاد و به رختکن رفت. نوار بازیهای بدون باخت میلان در شرف پاره شدن بود، کنترل بازی برای اولین بار از دستشان خارج شده بود، حریف با پاسکاریهای بینقص دورشان زده بود و خلاصه ورق به شکل عجیبی برگشته بود.
با این حال فاجعه در ۴۵ دقیقهی دوم رقم خورد و تیم زمان جلوی میلانِ شعلهور از آتش خشم، هفت گل دیگر خورد و با نتیجهی هشت-دو خرد شد. نام رود گولیت، مارکو فن باستن، مارکو سیمونه و دیگو فوسر (Diego Fuser) هم به فهرست گلزنان اضافه شد و این بازیکنان در رقم خوردن نتیجهای که از دید خیلیها یک آبروریزی بود، نقش داشتند. اما حتی نقض توافق ذکر شده نیز مستقیماً نتیجهی تفکر ناب زمان بود، یعنی همان اعتقاد راسخش برای ایجاد سرگرمی. تیم او باخت، اما حتی یک بار هم از ایدهآلهایش فاصله نگرفت.
فوجا آن فصل سری آ را با رتبهی نهم و با زدن ۵۸ گل به پایان رساند، در شرایطی که تنها تیمی که توانسته بود بیشتر از آنها گل بزند میلان بود. همچنین، بازیکنان زمان به عنوان یکی از جذابترین تیمهای ایتالیا برای دو فصل دیگر در سری آ ماندند. آنها همیشه جایی در لب مرز لذتطلبی و خودآزاری بازی میکردند، طغیان پر خطر «زمانلندیا» Zemanlandia که حاصلی به جز جرقهای کوتاه و زودگذر نداشت.
جوانی
«خیلی از مربیها فقط به دنبال این هستند که بازیکنان را اداره کنند، بدون این که باعث پیشرفتشان شوند؛ این بازیکنها هستند که مربیها را میسازند. در مقابل، تعداد خیلی کمی مربی بازیکنساز داریم. من به نظر خودم یکی از همین معدود مربیها هستم.» تحقق زمانلندیا بدون بازیکنان جوان ممکن نمیشد. قهرمان داستان هم در ابتدای کار مربیگریاش در پالرمو، بازی نوجوانان آیندهدار را برای تیم بزرگسالان محقق کرده بود. این شور جوانی در فوجا هم درست مثل لیکاتا در تار و پود تیم او تنیده شده بود.
زمان در فلسفهی پر جوش و خروش و گاهی خشن و مخرب ایتالیایی، با شخصیتی آرام در کنار زمین، صورت غرق در دود سیگار و بیاعتنا به تفکر الزامآور کسب پیروزی به هر قیمتی، تصویر یک کولیِ شیکپوشِ خونسردِ اهل اروپای شرقی را از خودش در ذهنها جا انداخته بود. اما او در واقعیت، رهبری بود – اگر نگوییم دیکتاتور – که در همه چیز سرک میکشید و فلسفهاش را به زیردستهای تحت نفوذش دیکته میکرد.
پرس شدید و خط دفاعی جلو کشیدهای که او در خیال داشت نیازمند بازیکنانی خستگیناپذیر و باانگیزه بود که بتوانند مدام در تحرک و تکاپو باشند. همین طور دروازهبانی میخواست که از عهدهی جلو کشیدن از خط دروازه و دور کردن توپها و تاراندن مهاجمین حریف و نظم دادن به ترکیب تیم به راحتی برآید. در فاز هجومی هم خط حملهای روان و مهاجمانی با درک مشترک بالا میخواست. در کل، رسیدن به کمال مطلوبِ موردنظر او نیازمند جلسه پشت جلسه تمرینات فشرده بود تا بازیکنان تکتک حرکات را از بر شوند.
زمان یک مدیر پرتوقع بود و بازیکنانش را مجاب میکرد که از ساختار برآمده از تفکر او پیروی کنند. تمرینات سختگیرانهاش و هدف از انجامشان مدام زیر سوال بود. او چه جواب میداد؟ میگفت: «این تمرینها تا حالا کسی را نکشته.» به همین دلیل با این که نوجوانان تحت تعلیم او مدام مورد آزمون واقع میشدند، اما در عوض به درجهای از آگاهی تاکتیکی و اشراف بر تکنیکها میرسیدند که هم در سطح تیمی بالایشان میبرد و هم در بسیاری موارد در سطح فردی و ادامهی زندگی حرفهایشان.
به گفتهی جوزپه سانسونا کارگردان مستند زمانلندیا (Zemanlandia) محصول سال ۲۰۰۹: «زمان در محیطی که روی جزء به جزءاش کنترل نداشته باشد نمیتواند نفس بکشد. بازیکنان مجبورند از او تبعیت کنند و ارادهی خود را چه از نظر روانی و چه از نظر تاکتیکی تمام و کمال به دست او بسپارند. به خاطر همین است که زمان با بازیکنان جوان و در آغاز راه بیشتر از بازیکنان مشهور کنار میآید.» بخش زیادی از موفقیت فوجا در اوایل دههی ۹۰ هم مرهون همین موضوع بود.
به محض بازگشت زمان به تیم در ۱۹۸۹، فرانچسکو مانچینی (Francesco Mancini) در سن ۲۰ سالگی به دروازهبان اولی تیم رسید. گذر زمان باعث شد تا او با مسئولیتهای خاص حضور در یک سیستم منحصر به فرد که میبایست در آن نه کنشپذیر، که همیشه کنشگر و گوش به زنگ باشد راحتتر کنار بیاید. جلوتر از مانچینی و در مرکز خط دفاع، پاسکواله پادالینو (Pasquale Padalino) نوزده ساله به بازیکن اصلی تبدیل شده بود و پس از صعود فوجا به سری آ، سالواتوره ماترکانو (Salvatore Matrecano) بیست و یک ساله نیز که فصل قبلی را با همتیمیهای کامپانیاییاش [2] در تیم توریس [3] قهرمان سری سی۲ شده بود، به او پیوست. در ضمن، تیم در بخش هجومی هم تشکیل میشد از سینیوری و بایانو که هر دو ۲۳ ساله بودند و اختلاف سنیشان کمتر از یک هفته بود، و همچنین روبرتو رامباودی (Roberto Rambaudi) که با آنها هم سن بود و در همان سال ۱۹۸۹ به باشگاه پیوسته بود.
تمام این بازیکنان در ماندن فوجا در سری آ نقش حیاتی داشتند و همهیشان هم پس از آن به بالاترین سطوح رسیدند. مانچینی به ناپولی رفت، ماترکانو به پارما، پادالینو و بایانو به فیورنتینا و رامباودی و سینیوری به لاتزیو. چهار بازیکن آخر هم در سطح ملی برای ایتالیا بازی کردند.
پایههای زمانلندیا با این بازیکنان شکل گرفت اما نه فقط به خاطر شور و انرژی جوانیشان، که همچنین به خاطر درک و دریافت عمیقی که از سبک زمان داشتند. آنها ذهنیت زمان را پذیرفتند و با تکرار آنها در طول سالها بازی و تمرین در کنار یکدیگر، تبدیل به یکی از بهترین تیمها در تاریخ کالچو شدند.
زمان فوجا را در سال ۱۹۹۴ به مقصد لاتزیو ترک کرد و دوباره به رامباودی و سینیوری رسید. در سالهای بعد و در فصل اول حضورش در رم نیز به بازیکن جوان و مستعدی به نام الساندرو نستا بازی داد، بازیکنی که پس از آن به یکی از بهترین مدافعین نسل خودش تبدیل شد. زمان بعدها گفت: «از همان روز اول متوجه استعداد الساندرو شدم. او در آن زمان در لاتزیو معمولاً برای تیم جوانان بازی میکرد، اما تمرینهایش را همیشه با ما انجام میداد. باشگاه میخواست او را به صورت قرضی به سری سی بفرستد، اما به اصرار من نگهاش داشتند.»
حضور زمان در چنین دوران سرنوشتسازی از زندگی حرفهای نستا تأثیر زیادی روی آیندهی او گذاشت. تکنیک ناب او و تواناییهایش در بازی با توپ از چشمهای تیزبین سرمربی اهل چک دور نماند و بدون معطلی مأموریتی دشوار به او سپرد. نستا هنوز ۱۹ سالش نشده بود که به بازیکن ثابت ترکیب اصلی لاتزیو تبدیل شد. او در هنگام خداحافظی از فوتبال گفت: «هر بازیکن جوانی باید آرزوی شاگردی زمان را داشته باشد»؛ کلمات تقریباً مشابهی که از طرف فرانچسکو توتی هم تکرار شد.
زمان در سال ۱۹۹۷ پس از یک تصمیم جنجالبرانگیز لاتزیو را ترک کرد و به دشمن خونیاش یعنی رُم پیوست و رابطهی مهمی با مهاجمش برقرار کرد. توتی قبل از تأثرپذیری از زمان، سه فصل میشد که در ترکیب اصلی تیم بازی میکرد، اما تعداد بازیهایش هنوز سه رقمی نشده بود. او ۱۴ گل در فصل ۹۸-۱۹۹۷ زد، ۱۶ گل در فصل ۹۹-۱۹۹۸ و در همین حین، هم به پیراهن شمارهی ۱۰ باشگاه رسید و هم به بازوبند کاپیتانی. او در سال ۲۰۱۳ در مصاحبهای عنوان کرد: «زمان هم به عنوان یک مربی و هم به عنوان یک انسان تأثیر عمیقی روی پیشرفت حرفهای و شخصی من گذاشت.»
بازندهی زیبا
سرسختی زمان در به کرسی نشاندن تفکرات کمالگرایانهاش تضمینی برای کسب نتیجه بود. هنوز هم بزرگترین افتخار او تا همین امروز موفقیت او با فوجا در سری بی در فصل ۹۱-۱۹۹۰ است، موفقیتی که دو دههی بعد در پسکارا تکرارش کرد. موفقیت در سری آ با دورههای حضورش روی نیمکت هر دو تیم شهر رُم، از همیشه به او نزدیکتر بود، اما اسکودتو آخرش هم به او رخ نشان نداد.
لاتزیو در اولین فصل حضور او به طور میانگین در هر بازی دو گل زد. سرعت و کارایی بالای رامباودی، تیزهوشی و حیلهگری سینیوری و تسلط و شناخت بالای پیرلویجی کازیراگی (Pierluigi Casiraghi) در محوطهی جریمه، قدرت هجومی بالایی را در اختیار سیستم ۳-۳-۴ بیانکوسلسته میگذاشت که در کنار حرکات پیاپی و رو به جلوی دیگر بازیکنان و ترکیبهای چشمنواز دفاع منطقهای، میشد ردپای «زمانلندیا» را در آن دید.
پیروزیهای آنها چشمگیر بود. به توپ بستن ناپولی و پادووا با بُرد پنج-یک، خرد کردن فوجا باشگاه قبلی زمان با نتیجهی هفت-یک، همچنین تحقیر فیورنتینای بیگناه با نتیجهی هشت-دو. میلان، قهرمان ایتالیا را چهار-هیچ در استادیو المپیکو بردند و با ذهنی پریشان روانهی خانهیشان کردند، یوونتوس را در تورین سه-هیچ بردند و پروندهی اینتر را هم در مجموع بازیهای رفت و برگشت با نتیجهی شش-یک بستند.
پاداش لاتزیو در سال ۱۹۹۵ نایبقهرمانی در سری آ بود و این تیم در سالهای ۹۶ و ۹۷ هم به ترتیب به مقامهای سومی و چهارمی رسید. زمان پس از آن رم را در ردهی دوازدهم تحویل گرفت و آن را در دو فصل متوالی به رتبههای چهارم و ششم رساند. او در هیچ کدام از این موفقیتها از ایدهآلهایی که مربیگریاش را با آنها شروع کرده بود کوتاه نیامد و باورش را به استفاده از بازیکنان جوان و بازی سرگرمکننده تا آخر حفظ کرد.
او در خارج از زمین هم در جستوجوی ابعاد بالاتری بود. در سال ۱۹۹۸ که سرمربیگری رم را در اختیار داشت، به شدت سرخورده از کالا انگاشتن فوتبال، در مصاحبهای با مجلهی L’Espresso دلسوزانه به کالچو نهیب زد که «از داروخانه بیایید بیرون». او با این حرفها داشت به یوونتوس اشاره میکرد، تیمی قوی و بخشی از دوپینگ فراگیر در فوتبال آن دورهی ایتالیا. او با بیان این نظرات دادگاهی طولانی و طاقتفرسا را کلید زد که سرانجام در نوامبر ۲۰۰۴ به مجرم شناخته شدن پزشک بیانکونری و تعلیق ۲۲ ماههی پروانهی پزشکیاش منجر شد، تصمیمی که در سال ۲۰۰۷ و پس از فرجامخواهی در دادگاه تجدیدنظر باطل شد.
بررسی ریشهی ادعاهای زمان و این که واقعی بودند یا ساختگی یا چیزی ما بین این دو، از موضوع این بحث خارج است و مقالهی دیگری میطلبد؛ اینجا فقط مهم این است که زمان یک بار دیگر داشت علیه پراگماتیسم حاکم بر سیستمی میخروشید که او را با سکوتی سیاستمدارانه نادیده گرفته بود. او بعدتر در مورد هزینهای که پس از بیان نظراتش پرداخت گفت: «سیستم به من گفت «ما تو را نمیخواهیم» و مسیر شغلی من عوض شد. من میتوانستم سرمربی میلان، اینتر یا رئال مادرید باشم.» اما او در عوض به ترکیه و به فنرباغچه رفت و پس از بازگشت به ایتالیا هم سرمربی چند تیم کوچک شد.
اما زمان با هزینه دادن آشنا است. او از همان روزهای اول حضورش در فوجا که «زمانلندیا» داشت تازه خودش را به فوتبال ایتالیا تحمیل میکرد تا حالا، به مفهومی به نام سلسله مراتب بیاعتنا مانده است و در عوض، همیشه فوتبالی را خواسته و راهی را رفته است که به نظرش درست بوده. باختهای هشت-دو، جامهای از دست رفته و قدرتنماییهای همیشگی پراگماتیسم حاکم بر فوتبال نیز او را حتی یک بار هم از مسیرش منحرف نکرده است. او حتی یک بار هم به این رقابتِ «بردن به هر قیمتی» نپیوسته است.
در مقابل، او همیشه با خودش روراست مانده و جذاب، ثابتقدم و بیپروا به دنبال الهامبخشی نه فقط به همکارانش، بلکه همین طور به آنهایی بوده است که او را نگاه میکردند، رابطهای رمانتیک که خیلی وقت پیش و همزمان با پایان دورهای که در آن تجربهی ساختن فوتبال زیبا و لذت بردن از آن هنوز اهمیت داشت، به پایان رسیده است. برای او جدول پایان فصل جایی در زیباییشناسیِ فوتبال نداشت، نفسِ گل زدن مهم بود نه نتیجهی نهایی و سرچشمهی انگیزهاش هم احساسات عمیقش بود. او در مصاحبهای در سال ۲۰۱۲ در پاسخ به سوالی در مورد ایدهآلهای فوتبالیاش گفت: «من میخواهم تیمم هواداران را سرگرم کند و … احساساتشان را تحریک کند.»
آنتونلو وندتی (Antonello Vendetti) خوانندهی ایتالیایی و هوادار باشگاه رم ترانهای با نام La Coscienza di Zeman خواند و در سال ۱۹۹۱ تقدیم به زمان کرد. ترانه در انتها با تکرار «Perche non cambi mai» به پایان میرسد که یعنی «چون تو هیچ وقت عوض نمیشی» توصیفی دقیق از زمان.
[1] لقب تیم پالرمو Rosanero Le Aquile به معنای «عقابهای صورتی و سیاه». -م.
[2] کامپانیا: ناحیهای در جنوب ایتالیا.
[3] نام کامل: S.S. Turris Calcio
****************************************
عنوان انگلیسی مقاله: Zdeněk Zeman’s ‘Zemanlandia’: The Truth Behind The Cult
منبع: These Footabll Times
تاریخ انتشار: اکتبر ۲۰۱۸