دو قدم رو به جلو و یک گام به عقب

اخراج رونالد کومان از بارسلونا اتفاقی دور از انتظار نبود و پیش‌بینی می‌شد که خبر برکناری این مربی از شغل خود دیر یا زود منتشر شود. سرانجام نیز رونالد کومان بعد از شکست مقابل رایو وایکانو اخراج شد تا دوران پر از چالش حضور او در نیوکمپ تنها بعد از حدود یک فصل پایان بیابد. در جریان مناظرات انتخاباتی باشگاه بارسلونا، خوان لاپورتا برخلاف رقیب اصلی‌اش، ویکتور فونت که حامی اصلی ژاوی بود از رونالد کومان حمایت می‌کرد و تاکید می‌کرد که قصد ندارد شرایط تیم را ناپایدار کند؛ اما پس از پیروزی در انتخابات و نتایج ضعیف کومان

اخراج رونالد کومان از بارسلونا اتفاقی دور از انتظار نبود و پیش‌بینی می‌شد که خبر برکناری این مربی از شغل خود دیر یا زود منتشر شود. سرانجام نیز رونالد کومان بعد از شکست مقابل رایو وایکانو اخراج شد تا دوران پر از چالش حضور او در نیوکمپ تنها بعد از حدود یک فصل پایان بیابد.

در جریان مناظرات انتخاباتی باشگاه بارسلونا، خوان لاپورتا برخلاف رقیب اصلی‌اش، ویکتور فونت که حامی اصلی ژاوی بود از رونالد کومان حمایت می‌کرد و تاکید می‌کرد که قصد ندارد شرایط تیم را ناپایدار کند؛ اما پس از پیروزی در انتخابات و نتایج ضعیف کومان در پایان فصل، رویکرد او نسبت به سرمربی تیم تغییر کرد و به نقطه‌ای رسید که او به کومان اعلام کرد که تنها در شرایطی در شغل خود ابقاء  خواهد شد که او نتواند جایگزینی برایش پیدا کند. سرانجام تلاش لاپورتا برای پیدا کردن سرمربی دلخواه راه به جایی نبرد و پس از شکست در صحبت‌های اولیه با هانسی فلیک، کومان صندلی خود را در بارسلونا حفظ کرد. رفته‌رفته رابطه‌ی کومان و لاپورتا رو به وخامت رفت و گرچه هر دو در موضوعات مختلف، مانند جدایی مسی، سعی می‌کردند نارضایتیِ خود را بروز ندهند، اما با شروعِ رقابت‌ها و افت نتایج بارسلونا، اختلاف‌ها بار دیگر شدت گرفت و در نهایت کومان از سمت خود اخراج شد. با این حال کومان نیز مانند هر مربی دیگری از خود میراثی به جا گذاشته است، میراثی که می‌تواند شوم یا درخشان باشد.

کومان کسی بود که بعد از یک دهه در بارسلونا به بازیکنان لاماسیا فرصت داد.

دوران طلایی بارسلونا (۲۰۱۶-۲۰۰۸) با حضور بازیکنان لاماسیا در آن تیم پیوند خورده است. در دوران پپ گواردیولا هشت بازیکن فیکس تیم سابقه‌ی حضور در آکادمی را داشتند؛ والدز، پویول، پیکه، بوسکتس، ژاوی، اینیستا، پدرو و مسی در لاماسیا رشد کرده بودند و به تیم اصلی اضافه شدند. اما پس از گذشت بیش از یک دهه از شروع آن دوران، ارتباط تیم اصلی و لاماسیا به طور کامل قطع شده بود و سرخی روبرتو – که توسط پپ گواردیولا به تیم اضافه شده بود – آخرین بازیکن پرورش‌یافته‌ی لاماسیا محسوب می‌شد که هنوز در تیم اصلی بازی می‌کرد و پس از او، هیچ بازیکنی از لاماسیا نتوانسته بود به شکل مداوم برای بارسلونا به میدان برود. در واقع تغییر سیاست باشگاه بارسلونا و ترجیح دادن بازیکنان جوان گران‌قیمت به بازیکنان آکادمی باعث شد تا لاماسیا و تیم اصلی بارسلونا به دو پروژه‌ی جدا از هم تبدیل شوند. بازیکنانی مانند آندره گومز، الکس ویدال و جونیور فیرپو به بازیکنان آکادمی بارسا اولویت داشتند.

با حضور رونالد کومان در بارسلونا فرصت مجددا برای بازیکنان جوان برای بازی در تیم اصلی فراهم شد؛ مینگزا، موریبا، نیکو گونزالس، گاوی و آلخاندرو بالده برای اولین ‌بار فرصت بازی در تیم اصلی را پیدا کردند و خریدهای ارزان‌قیمت و جوان تیم نظیر پدری و آرائوخو به مهره‌های کلیدی تیم تبدیل شدند و کومان در تلاش برای برقراری پیوند دوباره میان تیم اصلی و آکادمی، توانست به آنها فرصت کافی برای بازی بدهد.

از طرف دیگر، حضور کومان در دوران سختی اتفاق افتاد و بارسلونا نتوانست حضور فعالی در بازار نقل‌ و انتقالات داشته باشد و به دلیل مشکلات مالی در هر دو پنجره‌ی تابستانی مجبور بود بیش از آن که به دنبال خرید مهره‌های جدید باشد، بازیکنان خود را بفروشد و حتی گروهی از بازیکنان را تنها برای خلاص شدن از دستمزد سنگین‌شان با مبالغ اندک روانه‌ی دیگر باشگاه‌ها کند. در چنین شرایطی، کومان برای پیاده‌سازی ایده‌های تاکتیکی خود با چالش‌های بیشتری نسبت به مربیان بارسلونا در یک دهه‌ی گذشته روبه‌رو بود.

ساختن تیمی قدرتمند در خط حمله با مهره‌های شبیه به هم غیرممکن بود.

شروع کار کومان با یک تغییر بزرگ در بازی بارسلونا همراه بود. تعدد مهره‌های تهاجمی در بارسلونا و تجربه‌ی موفق این سرمربی در هلند و ساوتهمپتون این مربی را وسوسه کرد تا بارسلونا را از آرایش سنتی ۳-۳-۴ دور کند و سعی کند تیم خود را حول ترکیب ۱-۳-۲-۴ بسازد. این کار اما به مشکلات بارسلونا بیش از پیش دامن زد.

همان‌طور که گفته شد کومان قصد داشت از تعدد مهره‌های تهاجمی بارسلونا استفاده کند و بهترین بازدهی را از آنها بگیرد. اما مسئله‌ی اصلی اینجا بود که این مهره‌ها بیش از حد شبیه به یکدیگر بودند. در واقع کوتینیو، گریزمان و لیونل مسی همگی شروع‌کننده‌ی حرکات بازی‌ تیم‌شان در حمله هستند. آنها توانایی حمل توپ خوبی دارند، در قامت یک پاس‌دهنده بازیکنان باکیفیتی محسوب می‌شود، اما قرار دادن آنها در کنار یکدیگر نمی‌تواند باعث شود تا بارسلونا بهترین نتیجه را بگیرد، چرا که هر کدام برای نشان دادن کیفیت خود به در اختیار داشتن توپ وابسته‌اند. بنابراین، آنچه بارسلونا برای اجرای بی‌نقص این سیستم به آن نیاز داشت، بازیکنانی مشابه دمبله و فاتی بود؛ بازیکنانی که توانایی حرکت پشت دفاع رقیب را داشته باشند و حرکت تیم را به یک سرانجام برسانند.

تغییری که باعث سردرگمی بهترین‌ هافبک‌های تیم شد.

ضعف دیگر این سیستم متعادل نبودن محور دوگانه تیم بود. بوسکتس سال‌ها مترونوم بازی بارسا بود و با استفاده از قدرت پرس‌گریزی و پاس‌دهی خود در زمان بازی‌سازی توانسته بود در زمان مالکیت نقش مهمی در ترکیبی بارسلونا داشته باشد. همچنین به ‌علت توانایی خوبی که در پوشش فضا و پیش‌بینی بازی رقیب داشت، می‌توانست در خارج از مالکیت هم اثرگذار باشد. اگرچه دی‌یونگ نیز هافبک پرس‌گریزی به حساب می‌آید، اما سبک بازی او بسیار متفاوت از بوسکتس است. اغلب قدرت حمل توپ فوق‌العاده او است که تفاوت‌ها را رقم می‌زند و در خارج از مالکیت – مانند بوسکتس – بازیکنی نیست که با قدرت بدنی خود تفاوت را رقم بزند. دو گزینه بازی بارسلونا نمی‌توانستند در کنار یکدیگر بهترین عملکرد را داشته باشند. در حقیقت این دو بازیکن در زمانی که بارسلونا مالکیت توپ را نداشت بازیکنانی بیش از اندازه شبیه به هم هستند و این یکی از مشکلات این محور دوگانه بود. مشکل دیگر سردرگمی بوسکتس در هنگام بازی‌سازی بود؛ با حضور دی‌یونگ او دیگر مترونوم اصلی بازی بارسلونا نبود و معمولاً هارمونی خوبی میان این دو نفر در هنگام ساخت بازی شکل نمی‌گرفت.

اما ضعف اصلی در جای دیگر بود. دی‌یونگ هرچه به سمت دروازه‌ی رقیب نزدیک‌تر شود اثرگذاری بیشتری دارد. یکی از وظایف او در زمان بازی بدون توپ بارسا، پوشش فضای پشت سر آلبا – یکی از معدود بازیکنان بارسا که می‌توانند پشت دفاع رقیب حرکت کنند – بود. در حقیقت نقش تاکتیکی دی‌یونگ به هیچ وجه در راستای گرفتن بهترین عملکرد از خود او و تیم نبود.

دیگر مشکل بارسلونا به ضعف ذاتی آرایش ۱-۳-۲-۴ برمی‌گشت. عملکرد خط هافبک بارسلونا مقابل تیم‌هایی که با سه هافبک مرکزی بازی می‌کردند مناسب نبود. آنها نمی‌توانستند در برابر اورلود 3 در مقابل 2 کاری از پیش ببرند و از جریان بازی خارج می‌شدند. مهره‌هایی مانند میرالم پیانیچ، پدری و ریکی پویگ نیز نمی‌توانستند در محور دوگانه آرایش ۱-۳-۲-۴ خود را پیدا کنند و روشن بود که رونالد کومان باید تغییری در سیستم بازی بارسا دهد.

در میانه‌های فصل، کومان به ناکارآمد بودن شیوه‌ی بازی تیم و آرایش مورد استفاده‌ی خود پی برد و سعی کرد آن را تغییر دهد. آنچه به کومان و بارسلونا کمک کرد تا به روند مورد انتظار خود برگردند، استفاده از آرایش ۱-۲-۴-۳ و ۲-۵-۳ (در مواقع اندک ۳-۳-۴) بود. با این تغییر رویه، بارسا در نیم‌فصل دوم لالیگا نتایج قابل قبولی گرفت و قهرمان جام حذفی اسپانیا، کوپا دل ری، شد.

نقاط ضعف تیم به نقاط قوت تبدیل شد.

استفاده از سیستم‌های سه دفاعه نسبت به آرایش ۱-۳-۲-۴ برتری‌های زیادی به بارسلونا می‌داد؛ یکی از آنها استفاده‌ی بهتر از مدافعین مرکزی‌، فولبک‌ها و یا وینگ‌بک‌ها بود. در صورتی که بارسلونا آرایش دفاعی چهار دفاعه را انتخاب می‌کرد، فضای پشت سر فولبک‌های این تیم به یک چالش تبدیل می‌شد. با انتخاب سیستم سه دفاعه اما مدافعین مرکزی می‌توانستند ضعف‌های دفاعی این بازیکنان را تا حدی پوشش دهند و بازده بیشتری برای تیم داشته باشند.

با این سیستم سرجینیو دست و جوردی آلبا، وینگ‌بک‌های بارسلونا، راحت‌تر می‌توانستند از تمام عرض زمین استفاده کنند و همچنین کمبود فرارهای پشت دفاع حریف را جبران کند. در این سیستم، وینگ‌بک‌ها نقش آزادتری داشتند و می‌توانستند به سرعت گرفتن فاز اول بازی‌سازی کمک کنند. در چنین شرایطی بارسلونا راحت‌تر توپ را در خط اول بازی‌سازی خود به گردش در می‌آورد و به بازیکنان کلیدی خود می‌رساند.

با این تغییر سیستم، دی‌یونگ به بازیکن محوری‌تر و پررنگ‌تری در سیستم بارسلونا تبدیل شد. در صورتی که بارسلونا با سیستم ۲-۵-۳ بازی می‌کرد، دی‌یونگ یک هافبک باکس-تو-باکس بود و بیشتر با فرارهای خود به مسی، بازی‌ساز اصلی بارسلونا در فاز حمله، یک گزینه‌ی دیگر می‌داد و در پیش بردن توپ به بوسکتس و پدری کمک می‌کرد. حال اگر بارسلونا به سیستم ۱-۲-۴-۳ روی می‌آورد، دی‌یونگ مجبور بود در قامت یک مدافع وسط بازی کند. او معمولاً در مرکز خط دفاع سه نفره بازی می‌کرد و به این دلیل می‌توانست نقش زیادی در بازی‌سازی تیم داشته باشد و با توجه به بالا بازی کردن مدافع بارسلونا، شانس زیادی برای مشارکت در فاز دو بازی‌سازی داشت و در این پست نیز موثر بود.

تغییر سیستم کومان همچنین به مدافعین وسطی که کیفیت دفاعی پایین دارند کمک کرد تا در نقش Overlapping Centre-Back مفید باشند. اسکار مینگزا و لنگله دو مدافع وسط کناری بارسلونا بودند که پس از این تغییر و استفاده از سیستم سه دفاعه عملکرد خوبی داشتند و درصد اشتبا‌هات‌شان نسبت به گذشته به مراتب کمتر شد. یکی از ریسک‌های استفاده از این سیستم اما این بود که به دلیل کند بودن خط هافبک بارسلونا، مدافعین گاهی در موقعیت یک-برابر-یک قرار می‌گرفتند. با همه‌ی این‌ها، این تغییر سیستم در کوتاه‌مدت روند مثبتی در بارسلونا ایجاد کرد.

کومان بهترین سیستم ممکن را برای مسی پیدا کرد.

آخرین اتفاق مثبت نیز استفاده‌ی همزمان از گریزمان و مسی در خط حمله‌ی بارسلونا بود. در واقع کومان تنها کسی بود که توانست سیستمی برای این دو نفر طراحی کند که عملکرد بهتری نسبت به نیم‌فصل اول خود او و دوران والورده و ستین داشته باشند. در سیستم کومان، به علت حضور وینگ‌بک‌های تهاجمی و دی‌یونگ یا دمبله همیشه گزینه‌های کافی در اختیار این دو نفر قرار می‌گرفت و مشکلات گذشته دیگر تکرار نمی‌شد. همچنین گریزمان خود را بیشتر با این سبک بازی تطبیق داده بود و زوج خوبی با مسی تشکیل داده بودند. حتی می‌توان گفت دلیل تغییر عملکرد لیونل مسی در نیم‌فصل دوم فصل گذشته نسبت به نیم‌فصل اول تغییر سیستم سرمربی هلندی بود. او گزینه‌های بیشتری نسبت به قبل در اختیار داشت و می‌توانست تهدید جدی‌تری برای تیم‌های Low Block و Mid Block باشد. در حقیقت او بیشتر شبیه بازیکنی شده بود که در دو فصل اول ارنستو والورده برای بارسلونا بازی می‌کرد و تبدیل به محور اصلی تیم شده بود.

جدایی مسی چالش بزرگی برای کومان بود.

همانقدر که ساختن بارسای مناسب در حضور مسی برای رونالد کومان سخت بود و مدت زیادی طول کشید تا او بتواند به سیستم خود دست پیدا کند، از دست دادن این بازیکن نیز بارسلونا را دچار مشکلات بزرگی کرد. در حقیقت سیستم و تیمی که دوباره با مسی به تعادل خوبی دست پیدا کرده بود، می‌بایست بعد از سال‌ها، بازی بدون او را تجربه می‌کرد.

در هفته‌های اول دوران پسامسی، بارسلونا به تیم خسته‌کننده‌ای تبدیل شده بود. مشخص بود که کومان ایده‌ی مشخصی برای هدایت این تیم ندارد. تیم با اشکالاتی پیش‌ پاافتاده‌ای در بازی‌سازی روبه‌رو شده و خلق موقعیت‌های گلزنی برای بارسلونا سخت‌ شده بود (آنالیز تاکتیکی: اتلتیک – بارسلونا). در حقیقت بارسلونا در یک‌سوم پایانی ایده‌ی روشنی برای حمله به فضای پشت دفاع رقیب نداشت و دائماً توپ میان بازیکنان عقب زمین با پاس‌های کوتاه جابه‌جا می‌شد. همچنین محافظه‌کاری کومان باعث شده بود نقش بوسکتس به ‌عنوان یک هافبک دفاعی که توانایی تغییر فاز بازی را با یک پاس دارد به یک بازیکن محتاط تغییر کند.

اما در هفته‌های آخر رونالد کومان، روند بارسلونا بهتر از قبل شده بود. بارسلونا با برگشت آنسو فاتی گزینه‌های تهاجمی بیشتر در خط حمله داشت و او به همراه دیپای کنار هم به خوبی توانسته بودند نقش هیبرید وینگر چپ و مهاجم نوک را ایفا کنند. در خط هافبک نیز حضور نیکو گونزالس و گاوی در نقش‌های جدیدشان توانسته بود به تعداد پاس‌دهنده‌های باکیفیت بارسلونا بیافزاید و همچنین دیگر ویژگی‌های فراموش‌شده هافبک بارسلونا مانند توانایی انجام دوئل‌های یک به یک و استفاده‌ی مناسب از فیزیک بدنی برای بازپس‌گیری توپ در میان هافبک‌های شماره هشت را به تیم اضافه کند.

اخراج کومان ریسک بزرگی برای بارسلونا بود. در بازی‌های آخر بارسلونا فرم بد هفته‌های ابتدایی بهبود یافته بود و امید می‌رفت شرایط بارسلونا بهتر از قبل شود، اما خوان لاپورتا تصمیم گرفت تا این قمار بزرگ را انجام دهد تا عصر رونالد کومان در بارسلونا خیلی زود به پایان برسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *