لایپزیگ برابر لیورپول تقابلی بود که مشابهش را هر روز نمیتوانید ببینید. دو تیم که هر دو با پرس پرفشار، خط دفاعی بالا، عمق کم در دفاع و حمله و همین طور ضرباهنگ سریع بازی میکنند در مقابل هم قرار گرفتند. هر دو تیم در طول بازی لحظاتی داشتند که توانستند بازی خود را به حریف دیکته کنند و در نهایت این لیورپول بود که با یک پیروزی که شاید به ظاهر راحت به نظر برسد اما در واقع بسیار دشوار بود، با دو گل بوداپست را ترک کرد تا اندوخته بسیار خوبی برای بازی برگشت در آنفیلد داشته باشد. در این یادداشت نگاهی داریم به بازی دو تیم، تقابل ناگلزمن و کلوپ، و مرور شباهتها و تفاوتهای دو تیم.
ترکیب و سیستم پایه
حدس زدن سیستم پایه لیورپول کار زیاد سختی نیست. به ندرت دیده شده کلوپ از سیستمی به جز 3-3-4 استفاده کند. خصوصا با وضعیت مصدومیتها حدس زدن بازیکنان ترکیب اصلی هم کار سختی نبود. تیاگو در کنار جونز و واینالدوم خط هافبک سه نفره را تشکیل دادند. البته تیاگو بازیکن محور خط هافبک نبود و به همراه جونز روی دست واینالدوم بازی میکردند. اما در واقع ترکیب خط هافبک لیورپول در این بازی بسیار سیال بود و بازیکنان در موقعیتهای مختلف جای خود را عوض میکردند که به این موضوع در ادامه خواهیم پرداخت. در خط دفاعی هم کاباک خرید ژانویه کلوپ تقریبا جای خود را در ترکیب اصلی پیدا کرده و در این بازی اولین شروع خود برای لیورپول در لیگ قهرمانان را تجربه میکرد. در کنار او جردن هندرسون قرار گرفت، کاپیتان لیورپول که در این فصل به عنوان دفاع وسطِ روزهای بحران عصای دست کلوپ شده است.
درباره لایپزیگ اما حدس زدن سیستم ناگلزمن قبل از شروع بازی ساده نیست. در طول چند سال اخیر ناگلزمن استفاده از سیستمهای مختلف در طول فصل را تبدیل به برند خود کرده است. بازیکنان او یاد میگیرند که در پستهای مختلف بازی کنند و وظایف تاکتیکی متفاوتی را با توجه به نقش مورد نظر بپذیرند، کاری که نه طراحی آن ساده است و نه اجرای آن، اما ناگلزمن فصل گذشته در لایپزیگ و قبل از آن در هوفنهایم نیز به خوبی این برنامه را اجرا کرد و در این فصل هم تاکنون که بیش از نیمی از راه طی شده، تیم او با چند چیدمان مختلف از جمله ۳-۳-۴، ۱-۳-۲-۴، ۳-۴-۳ و ۲-۵-۳ بازی کرده است. البته میشد حدس زد که در این بازی او از یکی از سیستمهای سه دفاعه خود استفاده کند، زیرا برای مقابله با لیورپول که در زمان خیمه زدن روی دروازه حریف با بالا آوردن هر دو مدافع کناری خود با حداقل 5 بازیکن در خط اول حمله میکند، بهتر است سه مدافع مرکزی داشته باشید (برای قرار دادن جلوی صلاح – فیرمینو – مانه) و دو وینگبک برای پوشش جلوی رابرتسون و آرنولد. بنابراین در این بازی ناگلزمن از سیستم ۲-۵-۳ استفاده کرد. در این تصویر هوایی از اوایل بازی در پخش تلویزیونی شکل چیدمان لایپزیگ مشخص است. یک نکته درباره ترکیب لایپزیگ نیمکتنشینی یوسف پولسن مهاجم تیم بود. البته اگر تیم ناگلزمن را دنبال کنید، متوجه میشوید که از قضا در لایپزیگ از نیمکتنشینی هیچ مهاجمی نباید تعجب کرد. در حالی که برخی بازیکنان ستون تیم به حساب میآیند و همیشه در ترکیب اصلی حضور دارند، مانند آنجلینو یا اوپامکانو یا سابیتزر، در خط حمله ناگلزمن تمایل به استفاده چرخشی از بازیکنان دارد. در واقع او با توجه به سیستم بازی تک مهاجمه یا دو مهاجمه و همین طور فرمول پرسینگی که برای هر بازی طراحی میکند مهاجمان خود را انتخاب میکند. علاوه بر انکونکو، اولمو و یوسف پولسن، الکساندر سورلوث نروژی و هی چان هوانگ کرهای -با فرکانس کمتر- نیز در خط حمله برای لایپزیگ بازی میکنند. بیدلیل نیست که در تیم دوم بوندسلیگا و جدیترین تعقیب کننده بایرن، بهترین گلزن تا اینجای فصل فقط چهار گل زده است! آنجلینو و یوسف پولسن هر کدام با چهار گل زده بهترین گلزنان لایپزیگ در لیگ هستند، در حالی که برای مثال رابرت لواندوفسکی به تنهایی 25 گل زده و هر شش تیم بالای جدول به جز لایپزیگ گلزن دو رقمی دارند.
پرس بالای هر دو تیم و ضرباهنگ بالای بازی
این که در یک بازی هر دو تیم بتوانند پرس بالا انجام دهند، اتفاقی نادر در فوتبال محسوب میشود، چرا که معمولا یک تیم بر تیم دیگر غالب میشود. با این حال، هر دو تیم لیورپول و لایپزیگ و در واقع هر دو مربی، کلوپ و ناگلزمن به پرس بالا و فعال شناخته میشوند و این اتفاق نادر را در این بازی، به خصوص در نیمه اول شاهد بودیم. زیرا تاکتیک روی کاغذ یک مسئله است و اجرای آن در زمین مسئلهای دیگر. برای اینکه چنین حالتی رخ دهد، یعنی این پرسهای پینگ پنگی و رد و بدل شدن سریع توپ در فضای فشرده دو سوم میانی زمین، باید دو تیم علاوه بر انسجام تاکتیکی، قدرت نسبتا برابر یا حداقل نزدیک به هم به لحاظ توانایی تکنیکی بازیکنان داشته باشند. هر تیمی نمیتواند در مقابل لیورپول به میدان برود و با پرس بالا بازی کند، چون لیورپول در پرسشکنی عالی است -به چند نتیجه ضعیف در بازیهای اخیر توجه نکنید، این تیم چندین سال است که در حال تمرین کردن این شیوه بازی است- و اگر تیم شما به اندازه کافی قوی نباشد، پرس بالا برابر لیورپول چیزی شبیه خودکشی خواهد بود، زیرا لیورپول سرانجام راهی خواهد یافت و پرس شما را خواهد شکست، سپس سرعت بالای انتقال آنها به شما فرصت عقبنشینی به موقع نخواهد داد و کارتان تمام است. اما باید گفت که حداقل در نیمه اول و خصوصا سی دقیقه ابتدای بازی، تیم ناگلزمن به خوبی لیورپول را پرس میکرد و کار را برای بازیسازی این تیم از عقب بسیار دشوار کرده بود. باید این اعتبارِ شجاعت را به ناگلزمن داد که بدون هراس از لیورپول، برای اجرای تاکتیکهای خود قدم پیش گذاشت، درست مانند کاری که سال گذشته برابر تاتنهام خوزه مورینیو انجام داد.
لیورپول در بیلدآپ برنامه همیشگی خود یعنی ایجاد خط سه نفره عقب برای پخش توپ را اجرا میکرد. در شرایط عادی تیم، یعنی زمانی که فندایک حضور داشت و هندرسون هافبک محوری بود، بیشتر أوقات این خط سه نفره عقب با اضافه شدن هندرسون و قرار گرفتن او در میان دو دفاع وسط -که به سمت خط باز میشدند- تشکیل میشد و هر دو فولبک تیم کاملا بالا میرفتند. اما حالا که هندرسون در خط دفاعی است و بقیه هافبکها هیچکدام به اندازه او قدرت پخش توپ از عقب را ندارند، لیورپول از استراتژی ترکیبی برای ایجاد خط اول سه نفره استفاده میکند، یعنی به تناوب یکی از روشهای زیر اجرا میشود:
- رابرتسون و آرنولد هر دو به سمت بالا باز میشوند و واینالدوم میان دو دفاع قرار میگیرد (نقشی مانند هندرسون زمانی که محور خط هافبک بود) و دو دفاع وسط، هندرسون به چپ و کاباک به راست باز میشوند.
خط اول بیلداپ کاباک – واینالدوم – هندرسون
- یا یکی از دو مدافع کناری در خط اول بیلدآپ باقی میماند و دیگری بالا میرود. در این صورت اگر فولبک عقب مانده آرنولد باشد، کاباک در محور خط بیلداپ قرار میگیرد و اگر رابرتسون عقب بماند، هندرسن محور میشود.
خط اول بیلداپ آرنولد – کاباک – هندرسون
خط اول بیلداپ کاباک – هندرسون – رابرتسون
نکته قابل توجه این است که این شیوه ترکیبی بازیسازی از عقب و تغییر مداوم بازیکنان خط اول، کار را برای تیم پرسکننده بسیار دشوار میکند. اجرای دقیق پرس نیاز به هماهنگی و سرعت عمل بازیکنان دارد و یکی از رایجترین راههای نظم بخشیدن به پرس این است که هر بازیکن را مامور فشار آوردن، یارگیری یا پوشش سایهای یک بازیکن خاص کنید و وظایف روشنی با توجه به بازیکن هدف به او بدهید. در حالتی که تیم حریف از یک الگوی ثابت استفاده کند، این روش معمولا به خوبی جواب میدهد؛ اما زمانی که ترکیب بازیکنان در حالت بازیسازی از عقب مدام تغییر میکند، کار برای تیم پرسکننده بسیار دشوار میشود زیرا بازیکنان نمیتوانند با مرجع قرار دادن یار مخصوص خود نظم پرس را حفظ کنند. اما تیم ناگلزمن حداقل در سی دقیقه ابتدای بازی نشان داد که به خوبی برای مقابله با این شیوه آمادگی دارد و شیوه پرس این تیم هم در پاسخ به بیلداپ ترکیبی لیورپول، سیال و متغیر بود. طوری که دو مهاجم تیم یعنی انکونکو و اولمو خط اول را تشکیل میدادند که بیشتر اوقات با یک بازیکن دیگر به یک خط مقدم سه نفره تبدیل میشد. اگر آرنولد در خط اول بیلداپ لیورپول قرار میگرفت این بازیکن اضافه شونده، آنجلینو بود. به طور کلی همان طور که در تمام تصاویر بالا میبینید، آنجلینو وظیفه داشت در زمان مالکیت لیورپول همیشه نزدیک به آرنولد روی خط باشد. حیدارا بازیکن دیگری بود که در صورت عقب کشیدن واینالدوم به خط اول پرس اضافه میشد. خط دوم پرس لایپزیگ با فاصله از خط اول قرار میگرفت تا بتواند به توپ پشت خط اول حمله کند. علاوه بر همه اینها، هافبک دفاعی لایپزیگ کمپل هم وظیفه یارگیری فیرمینو را به عهده داشت و در صورت عقب کشیدن فیرمینو برای دریافت توپ مستقیم، کمپل با او حرکت میکرد. این تدابیر به اضافه فاصله مناسب خط دوم و اول پرس با علم به اینکه لیورپول زیر فشار از الیسون برای فرار از فشار پرس استفاده میکند جواب داد و در سی دقیقه ابتدایی بازی، چند بار لایپزیگ توانست با مختل کردن بازیسازی لیورپول مالکیت توپ را در اختیار بگیرد، اما نتوانست این تغییر مالکیتها را به موقعیت خطرناک تبدیل کند.
بازی عمقی و مستقیم لایپزیگ
لیورپول هم در سوی دیگر میدان پرس سنگینی روی لایپزیگ میگذاشت. در شیوه پرس لیورپول صلاح و مانه با شدت تمام روی بازیکنان صاحب توپ فشار میآوردند، فیرمینو مامور یارگیری هافبک وسط لایپزیگ (کمپل) بود و رابرتسون و آرنولد هم به تناوب بالا میآمدند تا روی بازیکن لب خط فشار بگذارند.
اما نکته مهم این است که برعکس لیورپول، لایپزیگ اصلا اصراری به بازیسازی پیوسته از عقب نداشت و در اکثر موارد به سرعت توپ را با بازی مستقیم به فضایی میفرستاد که از قبل هدف قرار داده بود. بازیکن هدف در اکثر مواقع اولمو بود که با عقب کشیدن در فاصله بین خط دفاعی و هافبک لیورپول جاگیری میکرد و منتظر دریافت این توپها و یا استفاده از توپ دوم بود. در تمام نیمه اول به ندرت میبینید که لایپزیگ تعداد زیادی پاس در عقب زمین رد و بدل کند و به محض سنگین شدن فشار پرس لیورپول توپ را مستقیم به فضای مورد نظر میفرستاد. حتی اگر مدافعان تحت فشار امکان بازی مستقیم را نداشتند رو به عقب به دروازهبان پاس میدادند و او به سرعت توپ را به میانه میدان میفرستاد. اوایل بازی چند بار هم اولمو با موفقیت در این فضا صاحب توپ شد، اما کمکم لیورپول متوجه نقشه لایپزیگ شد و با یارگیری فشرده و خصوصا فرستادن کاباک که در هوا بسیار مسلط است، روی بازیکن هدف، نرخ موفقیت این ارسالهای عمقی بلند کم شد.
نقشه دیگر لایپزیگ استفاده از فضای پشت سر آرنولد توسط آنجلینو بود. همان طور که در تصاویر قبلی دیدید، در زمان پرس لایپزیگ آنجلینو وظیفه داشت نزدیک به آرنولد باقی بماند، اما اگر به تصویر پرس لیورپول دقت کنید، آرنولد را میبینید اما خبری از آنجلینو در کنار او نیست؛ زیرا در زمان مالکیت توپ شرح وظیفه آنجلینو کاملا برعکس میشد و و وظیفه داشت که از آرنولد فرار کند، فضای خالی پشت آرنولد را پیدا کند، یا از او دور بماند که بتواند هدف خوبی برای پاس و طراحی حمله باشد. از قضا لایپزیگ در اوایل بازی در اجرای این طرح هم موفق بود و آنجلینو توانست با فرار از پشت سر آرنولد چند بار خطرساز شود. در مجموع دقایق ابتدایی بازی، زمان طلایی لایپزیگ بود که ناگلزمن الگوهایی را که برای این بازی طراحی کرده بود به خوبی اجرا میکرد، اما در این زمان طلایی لایپزیگ نتوانست به گل برسد و کمکم نبض بازی عوض شد، ابتدا متعادل شد و سپس ورق به سمت لیورپول برگشت.
خط دفاعی بالا و بازی پر ریسک
علاوه بر پرس پرفشار، یک کار دیگر نیز جلوی لیورپول بسیار پر ریسک است: خط دفاعی بالا در زمان حمله. با توجه به وینگرهای سرعتی لیورپول، خط دفاعی بالا ریسک ضدحمله خوردن را به شدت بالا میبرد، اما ناگلزمن قصد نداشت شیوه همیشگی تیمش را به دلیل اینکه حریف لیورپول است عوض کند. در این قسمت اما برخلاف پرس که حداقل در نیمه اول به شکل موفقی اجرا شد، از همان ابتدا بوی خطر به مشام میرسید. اگر به بازی دقت کنید میبینید خط دفاعی لایپزیگ در زمان خیمه زدن، صرفا «بالا» نیست. بلکه به شکل دیوانهواری بالا است. در ویدئوی زیر مشاهده میکنید که در همان دقیقه 12 بازی لیورپول از این موضوع صاحب موقعیت شد. حساب ناگلزمن روی سرعت مدافعانش بود. هر سه مدافع او یعنی اوپامکانو، موکیله و کلاسترمن سرعت قابل قبولی دارند اما سئوال اینجاست که در برابر صلاح و مانه چقدر باید سریع باشید که سریع به حساب بیایید؟ اتفاقا در این صحنه زودهنگام، مدافعین به موقع برمیگردند و پوشش میدهند، اما مشکل قضیه اینجا است که یک ثانیه تاخیر و دیر استارت زدن کافی است که به توپ نرسند، و همچنین خط دفاعی بالا باعث میشود که ریسک یک به یک شدن مدافع در برابر مهاجم زیاد شود، که هر مدافعی قادر به بردن نبرد یک به یک برابر صلاح و مانه نیست. این قسمت از بازی جایی است که ناگلزمن سرانجام در آن شکست خورد.
در حالت مالکیت، لیورپول فضای طبیعیای را هدف قرار میداد که با بالا رفتن وینگبکها در کنار خط خالی میشد. صلاح و مانه به آن فضا حمله میکردند تا بتوانند با غلبه بر مدافع مستقیم آن سمت موقعیت ایجاد کنند. خصوصا آرنولد از سمت راست به خوبی این فضاها را هدف قرار میداد تا صلاح را مقابل کلاسترمن قرار دهد. در اینجا باید آرنولد را مورد تمجید قرار داد، زیرا همان طور که اشاره شد او تحت فشار سنگین پرس آنجلینو قرار داشت که یک لحظه از او غافل نمیشد، اما علیرغم این موضوع توانست تاثیرگذار و موقعیتساز باشد. پرس گریزی در این سطح، برای یک بازیکن لب خط امتیاز بسیار بزرگی است.
کرتیس جونز و جابجایی بی وقفه
در ابتدای مقاله به این موضوع اشاره کردیم که خط هافبک سه نفره لیورپول با جابجایی مداوم تغییر شکل میداد. بخش اعظم این جابجاییها بر عهده جونز بود. همان طور که نوشتیم در بیشتر زمان این بازی واینالدوم محور خط هافبک بود. بازیکنان روی دست او یعنی تیاگو و جونز دو بازیکن با خصوصیات کاملا متفاوت هستند. تیاگو بازیکنی است که با حفظ توپ و پاسهای تکضرب تحت فشار فضای بازی را باز میکند؛ جونز اما بازیکنی است که با هدف قرار دادن فضای خالی و جابجایی سریع، نظم خط هافبک حریف را به هم میریزد. بنابراین برنامه خط هافبک لیورپول این بود که تیاگو بازیکنان یارگیر خط هافبک حریف را به خود جذب کند و جونز مدام در پی فضای خالی باشد. در تشکیل اوورلودهای کنار خط نیز جونز بدون توجه به موقعیت خود در سیستم پایه، در هر دو طرف زمین به سمت خط میرفت تا برتری عددی برای لیورپول ایجاد کند؛ به این ترتیب که علیرغم اینکه در چیدمان پایه تیم جونز هافبک سمت چپ بود، او را در منتهاالیه سمت راست زمین نزدیک خط طولی هم میتوانید مشاهده کنید.
مجموع این عوامل و شیوه جالب بازی هر دو تیم باعث شد که شاهد یک نیمه اول سریع باشیم که توپ مدام بین دو تیم در حال جابجا شدن بود. آمار 58% مالکیت لیورپول در نیمه اول نباید ما را در این باره فریب دهد. دلیل این موضوع سرعت انتقال لایپزیگ و عدم اصرار بر بازیسازی از عقب بود. هر دو تیم در این نیمه فرصتهایی خلق کردند که از دست رفت و سرانجام با مساوی بدون گل به رختکن رفتند.
نیمه دوم
با آغاز نیمه دوم لیورپول فشار پرس خود را بیشتر کرد. گاهی فیرمینو -که شرح وظیفه اصلیاش خارج کردن کمپل از جریان بازیسازی بود- نیز به همراه مانه و صلاح روی بازیکنان خط دفاعی به صورت فعال فشار میگذاشت تا حتی فرصت بازی مستقیم موثر را از آنها بگیرند. اولین خطر بازی در نیمه دوم بسیار صحنه جالبی است. پرس بیامان سه مهاجم لیورپول روی مدافعین لایپزیگ جواب میدهد و تغییر مالکیت رخ میدهد، تیاگو اما با بی دقتی دوباره توپ را به اوپامکانو برمیگرداند و این بار لایپزیگ با کار ترکیبی خوب پرس را میشکند و تا مرز گلزنی پیش میرود. چند ثانیهای که ماهیت این بازی را تعریف میکند!
در این شرایط که لیورپول در نیمه دوم با افزودن شدت پرس در حالت 100% به زمین وارد شد، بازی به مسابقهی «چه کسی زودتر اشتباه میکند و چه کسی زودتر استفاده نهایی را از این اشتباه میکند» تبدیل شد. پرس پرفشار به خودی خود شانس جا ماندن تیم و عدم تشکیل به موقع خطوط دفاعی را افزایش میدهد. حالا اگر ضرباهنگ بازی هم بالا باشد و مدام قرار باشد تیمها میان فازهای مختلف بازیسازی – پرس – ترنزیشن – دفاع تغییر موقعیت بدهند، امکان اشتباه بیشتر نیز میشود. سرانجام اشتباهی که حریف از آن استفاده کرد و قفل بازی را شکست پاس رو به عقب مرگبار سابیتزر بود. این گل اگر چه حاصل یک اشتباه فردی بود اما به صورت غیرمستقیم نتیجه پرس و ضد پرس پیاپی لیورپول در آغاز نیمه دوم نیز میتواند باشد. بله، سابیتزر نباید اشتباه میکرد و مسئول این گل است، اما باید روند بازی در رسیدن به این نقطه را نیز در نظر گرفت.
گل دوم هم اگر چه باز حاصل یک اشتباه فردی است، اما باز هم میتوان آن را نتیجه شکل بازی پر ریسک دانست که در بخش قبلی توضیح داده شد، که چطور دفاع بالا در مقابل تیمی که مهاجمان سرعتی دارد شانس جا ماندن مدافعان یا در بهترین حالت، ایجاد موقعیتهای متعدد یک برابر یک را زیاد میکند.روی گل دوم این مسئله کاملا عیان است. خط دفاعی بالا در حالی که اوپامکانو کاملا جلو آمده باعث میشود که درست آینهی صحنه زودهنگام دقیقه 12 اتفاق بیفتد. در آن صحنه صلاح روی کلاسترمن بود و اینجا مانه با موکیله یک به یک میشود و باور کنید اگر شما مدافع باشید و سادیو مانه با آن گامهای بلند، محکم و سریع به سمت شما بدود و هیچ حمایتی هم در اطرافتان وجود نداشته باشد و تک و تنها باشید، امکان اشتباه کردن خیلی بیشتر از چیزی است که به نظر میرسد. باز هم البته که موکیلیه با فرض اینکه یک مدافع سطح اول است نباید اشتباه میکرد و مسئول این گل است، اما نباید شیوه بازی و روندی را که منجر به این صحنه شد از نظر دور نگه داشت.
کمی پس از دریافت این دو گل کوبنده که در واقع تعیینکننده سرنوشت بازی بود، در دقیقه 64 بازی ناگلزمن با دو تعویض و اضافه کردن پولسن به جای حیدارا سعی کرد فشار خط حمله را بیشتر کند. پولسن در کنار انکونکو قرار گرفت و دنی اولمو به خط هافبک آمد. لایپزیگ توپ را در اختیار گرفت و راحت هم به یکسوم دفاعی و نزدیک دروازه لیورپول میرسید، اما زهر لازم را برای زدن ضربه نهایی نداشت. اینجا شاید لازم باشد به نکتهای که در ابتدای مقاله اشاره کردیم، یعنی اینکه بهترین گلزن لایپزیگ در بوندسلیگا تنها چهار گل زده، دوباره اشاره کنیم. گرچه در بخش ابتدایی تا حدی این اشاره به هدف تمجید از تنوع شکل بازی و گستردگی نقشههای هجومی برمیگشت، اینجا باید اذعان داشت که این موضوع شمشیر دو لبه است. همین لایپزیگ فصل گذشته تیمو ورنر را داشت که 28 گل به ثمر رساند، در واقع تمجید از لایپزیگ باید به این موضوع برگردد که «علیرغم» نداشتن مهاجم تمام کننده، همچنان در بوندسلیگا در حال رقابت است، وگرنه جای خالی ورنر به شدت احساس میشود و به هیچ وجه پر نشده. در این بازی هم بعد از اینکه لیورپول گل دوم را زد و به کنترل بازی روی آورد، با اضافه شدن اولمو به خط هافبک، لایپزیگ بازی را خوب در اختیار گرفت و حرکات این تیم در میانه زمین، خصوصا بعد از بیرون رفتن تیاگو و کاهش قدرت حفظ توپ لیورپول در خط میانی، به خوبی کامل میشد. اما نبود همان مهاجم زهرداری که ضربه آخر را بزند، باعث شد که نتواند حتی یک گل را پاسخ بدهد. جالب اینکه اگر بازی را پس از گل دوم لیورپول دنبال کنید، میبینید که بازیکنی که بیش از همه در موقعیت (یا نیمه موقعیت) گلزنی در محوطه جریمه حریف قرار گرفته، نه هیچ یک از مهاجمان تیم بلکه آنجلینو است.
با تعویض دقیقه 74 یعنی بیرون کشیدن هافبک دفاعی تیم کمپل و اضافه شدن هی چان هوانگ، انکونکو نیز به خط هافبک و پشت مهاجمان عقب کشید، یعنی هر دو مهاجمی که بازی را از ابتدا آغاز کرده بودند، انکونکو و اولمو به خط هافبک اضافه شدند و دو مهاجم مرکزی جدید بالای زمین قرار گرفتند، اما تمام این تمهیدات اثری نداشت و لیورپول با حفاظت از دو گلی که در پانزده دقیقه پر تنش اولیه نیمه دوم به ثمر رساند، با اعتماد به نفس و اندوخته مناسب به انگلیس برگشت؛ پیروزی مهمی که کلوپ پس از شکستهای پیاپی در لیگ به شدت به آن نیاز داشت. البته علیرغم برد لیورپول هنوز نمیتوان گفت همه چیز کاملا به پایان رسیده، و کتاب این بازی همچنان باز است.
یک پاسخ
به به تشکر از مقاله عالی شما لذت بردیم