لوئی فن خال

بعضی‌ها او را یکی از بهترین مربیان فوتبال در دو دهه اخیر می‌دانند؛ کسی که به راحتی سبک را فدای چهارچوب، و استعداد را فدای ساختار می‌کند. گروهی دیگر نیز او را به عنوان شخصی خون‌سرد و منظم که در فاصله انداختن و مرزبندی بین تیم و تماشاچیان استاد است می‌بینند. با این همه، فارغ از اینکه هوادار یکی از تیم‌های او بوده باشید یا بازیکن، احتمالا قبول دارید که لوئی فن خال یکی از عمل‌گراترین مربی‌ها در فوتبال مدرن است. نمی‌توان فهمید این همه کینه نسبت به فن خال از کجا سرچشمه می‌گیرد. به هر حال با مربی‌ای […]

بعضی‌ها او را یکی از بهترین مربیان فوتبال در دو دهه اخیر می‌دانند؛ کسی که به راحتی سبک را فدای چهارچوب، و استعداد را فدای ساختار می‌کند. گروهی دیگر نیز او را به عنوان شخصی خون‌سرد و منظم که در فاصله انداختن و مرزبندی بین تیم و تماشاچیان استاد است می‌بینند. با این همه، فارغ از اینکه هوادار یکی از تیم‌های او بوده باشید یا بازیکن، احتمالا قبول دارید که لوئی فن خال یکی از عمل‌گراترین مربی‌ها در فوتبال مدرن است.

نمی‌توان فهمید این همه کینه نسبت به فن خال از کجا سرچشمه می‌گیرد. به هر حال با مربی‌ای طرف هستیم که هفت بار در لیگ‌های داخلی قهرمان شده، چهار جام اروپایی در کارنامه دارد و توانسته یک هلند بی‌تجربه را به مقام سومیِ جام‌ جهانی برساند. چند قهرمانیِ جام حذفی و جوایز متعدد شخصی را نیز به این کارنامه اضافه کنید تا هجمه‌ای که علیه او است، هر چه بیشتر توجیه‌ناپذیر به نظر برسد.

البته افراد مختلف، نظرات متفاوتی دارند.

مثلا دنیس برکمپ فقط شانه‌هایش را بالا انداخت. تیم پی اس وی در بیست اکتبر سال ۱۹۹۱ در هفته پنجم لیگ هلند و در ورزشگاه خانگی خود، فیلیپس اشتادیون، برابر رقیب سنتی یعنی آژاکس به میدان رفت. آژاکس امیدوار بود تحت هدایت سرمربی جدید خود، لوئی فن خال، بتواند بر تیم میزبان غلبه کند. این تیم که موفق شده بود در هفت بازی اول  با یک فوتبال سیال ۲۳ گل به ثمر برساند، در این مسابقه، فوتبالی اصولی و متعادل‌تر را به نمایش گذاشت؛ برنامه مشخص بود: گرفتن فضا از پی اس وی و خارج کردن روماریو از متن بازی. در این بازی بود که فن خال برای اولین بار به دنیس برکمپ دستور داد عقب‌تر بازی کرده و نزدیک به مسیرهای پاس‌کاری جاگیری کند. همچنین، برای اولین بار نیز بود که برکمپ جلوی چشم بقیه در برابر دستور فن خال شانه بالا می‌انداخت.

آن روز نقطه‌ی عطفی در مربی‌گری فن خال بود و – به نظر یوهان کرویف – آینده‌ی آژاکس را به کلی نابود کرد. افراد زیادی معتقدند روحی که رینوس میشل و کرویف در دوران پربار – و حتی سرنوشت‌ساز – حضورشان روی نیمکت آژاکس در این تیم دمیده بودند، توسط دستان بی‌روح «لاله‌ی آهنی» از بین رفت.

البته که این اظهار نظرها بزرگ‌نمایانه هستند، اما هنوز هم می‌توان ردپای اثرات ماندگار و جدایی‌انداز فن خال را بر تیم  پسران خدا دید. نظر برکمپ در مورد فن خال واضح است. شاید تصمیم خودخواسته او مبنی بر ترک آمستردام به مقصد میلان در سال ۱۹۹۳ صرفا برای دهن‌کجی به شیوه‌ی مربی‌گری فن خال بوده باشد. البته برکمپ بعدا در کتاب خودزندگینامه‌اش «سکون و سرعت» به تفصیل به این موضوع پرداخته است و می‌نویسد: «او هیچ ‌وقت این را نخواهد پذیرفت، اما فوتبال مدنظر فن خال همانند فوتبال کرویف و ونگر است. تفاوت تنها در روش‌های آنها است. شیوه‌ی مربی‌گری کرویف براساس شیوه‌ی بازی‌اش بود: ماجراجویانه، چشم‌نواز و هجومی. او آنالیز چندانی نمی‌کند و بیشتر براساس غریزه و تکنیک پیش می‌رود.»

«لوئی یک معلم است. او رهنمودهای لازم را برای بهتر کار کردن سیستم مورد نظرش به بازیکنانش می‌دهد، سیستمی که برای او مقدس است. تمام بازیکنان در نظر او یکسان هستند، بازیِ بزرگ برایش معنایی ندارد، و سیستمش و تیم برای او بر هر کسی مقدم هستند. کرویف که خودش بازیکن بزرگی بود معتقد است بازیکنان بزرگ می‌توانند سرنوشت بازی را تعیین کنند و به همین دلیل دیگرانی را که مثل خودش تفکرِ بازیکن‌سالار داشتند تشویق می‌کرد. او بازیکنان بزرگ را به چالش می‌کشید و تمام نفرات دیگر را در خدمت آنها قرار می‌داد. در مقابل، فن خال اینگونه عمل نمی‌کرد و در واقع، چنین طرز فکری برخلاف فلسفه‌ی تیمی بود که داشت می‌ساخت.»

«اما وقتی دَه نقاش متوسط را در کنار رامبرانت داشته باشی چه؟ می‌خواهی به رامبرانت بگویی تصور نکن؟ که کیفیت کار او بیش از دیگران نیست؟ یا به تمایل او به خاص بودن پر و بال می‌دهی تا بتواند بهترین اثر خود را تولید کند؟»

فن خال تفکر خاصی را با شیوه‌ی مدیریت تیم‌محور خود وارد تیم کرد و شکی در این نیست که او سبک مربی‌گری متفاوتی داشت. شیوه‌ی تمرین دادن کرویف فاقد روح بود و بر بازی‌های تمرینی با نفرات کم،‌ کیفیت نمایش فردی، تکنیک، حفظ مالکیت و تحت ‌فشار گذاشتن حریف تمرکز داشت. این در حالی بود که روش‌های فن خال نمونه‌های متعالی از ساختار و شکل بودند. شاید به همین دلیل باشد که بازی برای فن خال برای بسیاری از بازیکنان بزرگ کار دشواری است.

برکمپ برخلاف عملکرد خوبش با ۱۲۲ گل در ۲۳۷ بازیِ آژاکس در آن فصل، طاقت مدیریت سخت‌گیر و دیکتاتورگونه‌ی فن خال را نیاورد. با این حال کدورت بین او و هم‌وطنش، با جنگ تمام عیاری که بین فن خال و ریوالدو در بارسلونا به وجود آمد قابل مقایسه نیست.

فن خال با جدا شدن از آژاکس که آن فصل را با ۶۸.۷ درصد پیروزی به پایان برده بود، به پر مشتری‌ترین مربی در سراسر اروپا تبدیل شد. او موفق شده بود طی شش سال سرمربی‌گری‌اش در آژاکس، این تیم را به ۱۱ جام اصلی برساند و علاوه بر این، فن خال با استفاده از بازیکنانی که در هلند پرورش یافته بودند، یکی از بهترین تیم‌های تاریخ فوتبال را ساخته بود. نظرات ساده‌انگارانه و غیرمنصفانه‌ای نیز مبنی بر اینکه هر چیزی کمتر از قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا برای آن تیم در آن سال‌ها شکست محسوب می‌شد نیز هست. کسانی که این نظر را می‌دهند باید قدرت سری آ در ایتالیا، اوج‌گیری منچستر یونایتد در انگلستان و دوگانه‌ی همیشه قدرتمند رئال مادرید و بارسلونا در اسپانیا را در آن سال‌ها مدنظر داشته باشند.

اما در بارسلونا، یوهان کرویف مشغول پی‌ریزی پایه‌های این تیم برای آینده بود. عملکرد خیره‌کننده‌ی او یک قهرمانی در کاپ اروپای ۱۹۹۲ و چهار قهرمانی پی در پیِ لالیگا در بین سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۴ برای بارسلونا به ارمغان آورد. این موفقیت بی‌نظیری در تاریخ باشگاه بود.

شاید تاثیر کرویف بر آکادمی جوانان که زمینه‌ساز مسیر آینده‌ی باشگاه برای چند دهه‌ی بعد شد از این نیز مهم‌تر باشد. کرویف در برنامه‌های تمرینی با جدیت تلاش می‌کرد تا کیفیت تکنیکی بازیکنانی را که به سیستم وارد می‌شدند، بهبود دهد و نیم‌نگاهی نیز به خودکفاتر کردن باشگاه از نظر بازیکن داشت. باشگاه بارسلونا روش مربی‌گری هلندی را الگو قرار داده بود و در راستای هر چه بیشتر نزدیک شدن به این الگو، گسترش دامنه‌ی استعدادیابی باشگاه به کل اسپانیا – به خصوص ناحیه‌ی باسک – و آمریکای لاتین به عنوان هدف بعدی قرار گرفت. این اتفاق یک برنامه‌ي فوق‌العاده‌ی طولانی‌مدت بود و به افزایش محسوس تعداد تیم‌ها و بازیکنان آکادمی منجر شد.

کرویف در سال ۱۹۹۶ بارسلونا را ترک کرد و به نظر می‌رسید بالاخره زمان برداشتن قدم بعدی فرا رسیده است. مفاهیم جدیدی که او معرفی کرده بود – همچنین تحولاتی که در بخش‌های دیگر مانند استخدام و زیرساخت‌های باشگاه ایجاد کرد – در نهایت باعث اوج‌گیری بارسلونا با مربی‌گری یکی از شاگردان محبوبش، پپ گواردیولا، و با ترکیبی متشکل از بازیکنانی کاملا بومی و پرورش یافته در آکادمی بارسلونا و رسیدن به قله‌ی اروپا شد.

در مقابل، وقتی فن‌خال آژاکس را ترک کرد، گلایه‌ی خیلی‌ها من جمله کرویف از کنار گذاشتن آموزه‌های توتال فوتبال در تمرین دادن تیم و پرداختن به روشی ساختارمحور و اصولی بود که تیم را مقدم بر هر چیز دیگری قرار می‌داد. کرویف که از کنار گذاشته ‌شدن روش‌های خود دلگیر شده بود، به انتقادهای تند و تیز پرداخت: «هیچ چیز سر جایش نیست؛ چه از نظر عملکرد فردی بازیکنان و چه از نظر انتظاری که از فوتبال داریم. او با این مدل تمرین دادنش بازیکنان را برای پشت‌میزنشینی آماده می‌کند، نه برای بازی در زمین فوتبال.»

رفتار فن خال با ستاره‌های بارسلونا – صرف‌نظر از جوان‌گرایی او – در نهایت باعث رفتنش از این تیم شد؛ ریوالدو یک مثال بارز آن است. این بازیکن برزیلی که به عقیده‌ی خیلی‌ها یکی از بهترین بازیکنان جهان بود، پس از خودداری کردن از بازی در پُست کنار زمین، آن هم به این دلیل که فکر می‌کرد توانایی‌های هجومی‌اش محدود خواهند شد، به شکل غیرمنتظره‌ای نیمکت‌نشین شد. ریوالدو برگشتن تا عقب زمین و پوشش مدافع کناری را آن هم وقتی که فن خال روی ضدحمله با ضرب‌اهنگ بالا تاکید داشت، بی‌فایده می‌دانست.

کنار گذاشتن این بازیکن برزیلی به مذاق کاتالانی‌ها خوش نیامد. بازیکن سال فوتبال دنیا به جای اینکه درون زمین باشد و هواداران را سرگرم کند، مجبور بود روی نیمکت بنشیند. تفاوت رفتار کرویف با فن خال – و جایی که تمام انتقادها به فن خال وارد است – شیوه‌ی رفتار او با ستاره‌ها است.

ستاره‌های بارسلونا در زمان حضور کرویف در نیوکمپ هریستو استویچکوف، میشل لادروپ و روماریو بودند و مدیریت کردنشان کار آسانی نبود. رابرت پروسینچکی نیز که در آخرین فصل حضور کرویف در بارسلونا به این تیم وارد شد، چیزی از این سه نفر کم نداشت. اما کرویف موفق شد برخلاف دعواهای گاه و بیگاه و مشکلات شخصیِ بین بازیکنان بزرگ تیمش، آنها را در جهت کسب پیروزی مدیریت کند. در آن زمان لج‌بازی نمی‌توانست جلوی استعداد و نبوغ بایستد و هیچ وقت فوتبالی را که هواداران عاشق آن بودند، تحت تأثیر قرار نداد.

شاید تعدد نظرات در مورد بارسلونای فن خال نیز به همین علت باشد – بر خلاف اتفاق نظری که روی دو قهرمانی در لیگ وجود دارد. بارسلونای فن خال به اندازه‌ی کافی خوب نبود و بوی پوسیدگی می‌داد. این تیم در لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۰ با ناکامی در کسب جام و ثبت ۵۵ درصد پیروزی در بازی‌ها و با وجود اینکه شاید بهترین ترکیب بازیکنان را در میان تیم‌ها داشت، در نهایت پایان کار فن خال را رقم زد.

فن خال علاوه بر رفتاری که با ریوالدو داشت، با بازی ندادن به یاری لیتمانن، بهترین شاگردش در آژاکس که با وجود مصدومیت‌های پیاپی باز هم بی‌تردید یکی از بهترین مهاجمین بود، سؤالات زیادی برانگیخت. پاسخ تمام این سوالات و اینکه چرا روش‌های مربی‌گری او تا این حد تفرقه‌انگیز هستند را می‌توان در نظری که راجع به بازیکن فنلاندی [یاری لیتمانن] داده است فهمید: «بازیکنان اصلا به حساب نمی‌آیند، تیم یعنی همه‌چیز. شخصیت بازیکنان بیش از عملکردشان در داخل زمین برای من اهمیت دارد؛ در واقع برای من مهم است که آیا بازیکن با تمام وجود به تیم اهمیت می‌دهد یا خیر؟ بازیکنان فوق‌العاده بااستعدادی هستند که شخصیت لازم را برای وفق پیدا کردن با روش‌های من ندارند.»

فن خال باز هم نتوانست ارزش آزاد گذاشتن بازیکنان کلیدی‌اش را تشخیص بدهد. فضایی که کرویف آن را موقعیت گل می‌‌دانست، در نظر فن خال فضایی برای استفاده‌ی حریف بود.

دوران پر التهاب حضور فن خال روی نیمکت سرمربی‌گری هلند، با ناکامی در راه‌یابی به جام‌جهانی ۲۰۰۲ شروع شد. گستاخی و لجبازی – که حالا به ویژگی‌های مشترک تیم‌های او تبدیل شده بودند – و ساختار تیمیِ انعطاف‌ناپذیر باعث شد تا زمان مربی‌گری او در تیم ملی کشورش زود به فراموشی سپرده شود. فن خال یک وطن‌پرست سفت و سخت بود و این اتفاق باید برایش ناخوشایند بوده باشد. او قبل از یکی از بازی‌های مهم در مرحله‌ی انتخابی جام‌جهانی مقابل ایرلند – که هلند در نهایت آن بازی را باخت – گفت  «هلندی‌ها بااستعدادتر از ایرلندی‌ها هستند». این حرفِ متکبرانه باعث شد خیلی‌ها به روش‌هایش شک کنند. اگر تعداد محدودی از طرفداران بارسلونا و آژاکس به فن خال بی‌اعتماد بودند، حالا بی‌اعتمادی به این مربی هلندی مانند طاعون در سراسر اروپا پخش شده بود.

او بار دیگر در سال ۲۰۰۲ به مربی‌گری فوتبال برگشت و در میان تعجب همگان، دوباره روی نیمکت داغ بارسلونا نشست. حضور او در این دوره نیز بیش از شش ماه طول نکشید و بعد از ۳۰ بازی این پست را ترک کرد. فن خال برای بارسلونا ساخته نشده بود.

این زورگوی خانواده‌دوست برای بیش از دو سال از فوتبال دور بود و با زمانی که در این مدت در کنار خانواده‌اش گذراند، روحیه‌اش را دوباره پیدا کرد و مربی‌گری را با نشستن روی نیمکت آ زد آلکمار از سر گرفت. آلکمار باشگاهی بود که فن خال مربی‌گری را با دستیاری در آن در سال ۱۹۸۸ شروع کرد و به همین دلیل زیر و بم آن را خوب می‌شناخت.

در نظر خیلی‌ها – من جمله نگارنده – یکی از بهترین دوره‌های عملکردی فن خال که از همه بیشتر نیز مورد کم‌لطفی واقع شده، همین دوره بوده است. او توانست این باشگاه را در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ به ترتیب به مقام دوم و سومی لیگ برساند که دستاوردی تاریخی برای باشگاه حساب می‌شد.

درخشش فن خالِ مشهور در تیم آلکمار که نام‌های شناخته‌شده‌ای نداشت، برای او پر منفعت بود. وقتی پس از شروع ناامید‌کننده در فصل ۰۸-۲۰۰۷ استعفای خود را به باشگاه تقدیم کرد، این بازیکنان بودند که با پادرمیانی، باشگاه را متقاعد کردند که او در تیم بماند. این اولین بار در تاریخ سرمربی‌گری فن خال بود که در حالی که گوشه‌ی رینگ گیر می‌افتاد، جریانی از درون تیم برای ماندن او و بازی کردن با روش‌های او خود را به آب و آتش می‌زد. به این ترتیب آنها روی فن خال که سابقه‌ی مربی‌گری در آژاکس، بارسلونا و تیم ملی هلند را در کارنامه داشت، قمار کردند.

البته اعتماد به او جواب داد و فن خال توانست تیمی که بهترین بازیکنانش امثال موسی دمبله، ژرمین لِنس، آری گراتزانو پله، سرخیو رومِرو، و نیکولاس مویساندر بودند را به قهرمانی لیگ برساند. در حالی که همه نتیجه‌ای مانند فصل قبل را برای آلکمار متصور بودند، تیم فن خال توانست با ثبت هشت ماهِ متوالی نباختن در بازی‌های لیگ، بالاتر از آژاکس و توئنته قرار گرفته و به قهرمانی برسد.

این تیم توانست بهترین عملکرد دفاعی لیگ را به نام خود ثبت کند و در فاز هجومی نیز با استفاده از توانایی‌های منیر الحمداوی و آری گراتزانو پله موفق باشد. فن خال در این تیم همان فن خال کلاسیک بود که به سختی گل می‌خورد و ضد حمله می‌زد. در باشگاه آلکمار مهم نبود که مانند باشگاه‌های بزرگ با سبک خاص یا بازیکنان مطرحتان بازی را ببرید؛ موفقیت باید محسوس و باثبات باشد.

فن خال این بار نیز در معرفی استعداد از آکادمی باشگاه ناموفق بود و نباید آینده‌ی دمبله، مویساندر، رومرو، لنس و پله را زیاده از حد به نام او نوشت. کاری که او می‌کرد این بود که برای بازیکنانِ خوبی که در اختیار داشت سقف تعیین می‌کرد و با مشخص کردن وظایف هر یک، آنها را طوری پرورش می‌داد که تیم در بهترین حالت باشد. بازیکنانِ زیر دست او به بازیکنان مفید تبدیل می‌شدند، نه سوپراستار؛ دقیقا همان آینده‌ای که در انتظار بازیکنان یاد شده بود.

عدم موفقیت باشگاه در تکرار قهرمانی در فصل بعدی دور از انتظار نبود. حتی اگر فن خال به بایرن مونیخ نمی‌رفت نیز باز هم کار برای آلمار در حفظ جام در خانه سخت بود. نکته‌ی با اهمیت‌تر در کار فن خال اما پرورش بازیکنان مستعدتر تیم و تقویت آنها و در نتیجه کاهش بار مالی تیم بود که باشگاه به ‌شدت به آن نیاز داشت.

او علاوه بر وارد کردن باشگاه آ زد آلکمار به جمع تیم‌های برتر لیگ هلند، تصویر خودش را نیز که در اسپانیا و تیم ملی هلند خدشه‌دار شده بود ترمیم کرد. حضور فن خال در تیم بایرن‌ مونیخ دوران تازه‌ای را در کارنامه‌ی کاری او رقم زد.

فن خال به همراه آرین روبن به باواریا آمد و در بدو ورود گفت: «من به یک باشگاه رویایی آمده‌ام.» او تا آن موقع به عنوان مربی‌ای شناخته می‌شد که توانایی معرفی استعداد را در تیم‌هایش نداشت – البته به جز مورد آژاکس که یک بار در هر نسل اتفاق می‌افتد[1] – این فن خال بود که به صورتی کاملا اتفاقی آرین روبن را اولین بار در تیم فوتبال زیر ۲۱ سال هلند بازی داد.

بایرن ‌مونیخ قرار بود به نقطه‌ی عطفی در کارنامه‌ی مربی‌گری فن خال تبدیل شود. نتایج این تیم در ابتدای حضور مربی هلندی چنگی به دل نمی‌زد تا جایی که تماشاگران قرمزها بعد از یک ماه به خونش تشنه بودند. با نتایج ضعیفی که تیم می‌گرفت بعید نبود که پیشنهاد جایگزینی یورگن کلینزمنی دیگر به جای فن خال روی میز فرانتز بکنبائر قرار بگیرد.

فن خال در مقابل اصرار داشت که او یک prozesstrainer است و برای به بار نشستن سبک مربی‌گری‌اش به زمان نیاز دارد. اما خب چه کسی به زمان نیاز ندارد؟ تمام مربی‌ها به زمان نیاز دارند، اما فوتبال ورزشی است که رابطه‌ی بین زمان و موفقیت کاملا غیرخطی است. در این شرایط بود که فن خال یک اسلحه‌ی آماده به شلیک را جلوی صورت خود احساس می‌کرد و به این ترتیب، او برای اولین بار مجبور شد شیوه‌اش را تغییر دهد.

بازیکنانی مثل اولگر بدشتوبر و توماس مولر برای اولین بار تحت هدایت فن خال به مهره‌ی ثابت ترکیب اصلی تبدیل شدند. هوشمندانه‌ترین حرکت فن خال تغییر موقعیت باستین شواینشتایگر از کناره‌ی زمین به مرکز بود و طوری که خود فن خال می‌گفت این کار را برای «برگرداندن روح بایرنی به تیم» انجام می‌داد. 

توماس مولر بازیکن هجومی ایده‌آل سرمربی هلندی بود. مولر چه در کنار و چه هنگامی که در مرکز زمین بازی می‌کرد بسیار پرتلاش ظاهر میشد و برای فداکاری در جهت موفقیت تیم آمادگی کامل داشت و به همین دلیل، به تدریج جای خود را در ترکیب اصلی باز کرد. فن خال این بار هم با یکی از بازیکنان بزرگ تیم به مشکل خورده بود و این بار لوکا تونی که به ندرت در جایی غیر از محوطه‌ی جریمه مفید بود، هدف خشم او قرار گرفت. تونی در هنگام انتقال فاز در متن بازی نبود، هنگام ضد حمله کاری برای تیم نمی‌کرد و توان استفاده از فضای پشت مدافعین حریف را نداشت. بوندسلیگا همیشه آماده‌ی پذیرش ایده‌های جدید بوده است و فن خال در آن فصل به دنبال پیدا کردن راهی برای حفظ ساختار تیمی در حین استفاده از فضای پشت مدافعین بود. لوکا تونی باید در این برنامه فدا می‌شد، حتی در صورت عدم رضایت هواداران.

تونی از تیم کنار گذاشته شد و علیرغم نقش محوری‌اش در ترکیب، بایرن‌ مونیخ توانست در سال ۲۰۱۰ قهرمان بوندسلیگا شود. فن خال در این شروع رویایی به اولین سرمربی هلندی‌ای تبدیل شد که قهرمانی بوندسلیگا را به دست می‌آورد. اما محک نهاییِ فن خال در اروپا زده میشد، جایی که او به نشستن در زیر سایه‌ی مربیان بزرگ عادت داشت.

دوم شدن در گروه و قرار گرفتن پشت سر بوردو برای شروع هجمه علیه او کافی بود. قدرت تیم حتی نزدیک به آن چیزی که هواداران انتظار داشتند نیز نبود، اما با این حال، باواریایی‌ها امید خود را برای کسب جام از دست ندادند. آنها در مسیر رسیدن به فینال بر فیورنتینا، منچستر یونایتد و لیون غلبه کردند و در فینال نیز رودروی تیم مورینیو، شاگرد سابق فن خال، قرار گرفتند.

مورینیو در دوران حضور فن خال در بارسلونا به عنوان دستیار معرفی شده بود. حالا این بازی فینال موقع آزمایش پس دادن شاگرد سابق و ستاره‌ی فعلی بود که در بارسلونا، زمان زیادی را صرف حل‌ و فصل دعوای بین رونالد کومان و سرمربی کرده بود. مورینیو در این بازی فرصت داشت تا در برابر کسی که بخش زیادی از فلسفه‌ی فوتبال خود را مدیون او است، خودی نشان بدهد. فن خال و مورینیو شباهت زیادی به یکدیگر داشتند و هر دو به دنبال بردن جام برای ساکت کردن منتقدین بودند.

هر دو تا آن موقع در رسیدن به دومین جام خود ناکام مانده بودند و نقاط روشن کارنامه‌ی سرمربی‌گری هردو نفر نیز به ابتدای دوران سرمربی‌گری‌شان برمیگشت. استاد در این بازی در برابر شاگرد قرار گرفته بود و نتیجه‌ی نهایی برای هر دو نفر تعیین‌کننده بود.

یک آرژانتینی در نهایت عامل تمایز بین این دو مربی هلندی و پرتغالی شد و مورینیو با کمک دیگو میلیتو قدم به قلمرو خدایان گذاشت. شاگرد فن خال، تمام نقاط ضعف استاد خود را شناخته و آنها را در خود از بین برده بود و در نهایت فن خال را در این بازی کیش و مات کرد. مورینیو در اینتر با ترکیب توانایی فردی بازیکنان و آزادی دادن به ستاره‌هایش با فلسفه‌ی قرار دادن تیم در اولویت، تیمی ساخته بود که بازی کردن در برابرش آسان نبود. او مدل به ‌روز شده‌ی فن خال و آماده‌ی تبدیل شدن به یک سوپراستار بود.

تیم فن خال در فصل ۱۱-۲۰۱۰ عملکرد ناامید‌کننده‌ای داشت و تیمش با کسب مقام سوم در لیگ، با خیلی از استانداردها فاصله‌ی زیادی داشت. آنها ۱۰ امتیاز با تیم قهرمان، بروسیا دورتموند، فاصله داشتند و محبوبیتی که سرمربی مرموز و دوست‌داشتنی‌شان، یورگن کلوپ، در سراسر آلمان به‌دست آورده بود، تصویری که فن خال برای خود در آلیانز ساخته بود را نقش بر آب کرد. بالاخره، فن خالی که با بازیکنان بزرگ و هواداران تیمش به سردی رفتار می‌کرد، در برابر یورگن کلوپی قرار گرفت که شاداب و بذله‌گو بود و در میان بازیکنان و هواداران محبوبیت زیادی داشت. اینگونه بود که رابطه‌ی عشقی کوتاه مدت بوندسلیگا و فن خال به سرانجام رسید.

اولی هوینس در برابر سؤال یک ژورنالیست آلمانی که از او پرسیده بود «به نظر شما فن خال خدا است؟» به روشنی پاسخ داد: «من فکر کنم او خودش را پدر خدا می‌داند.»

تقریبا در همین زمان بود که منازعه‌ی فن خال و یوهان کرویف بالا گرفت و به صفحه‌ی اول روزنامه‌ها رسید. کدورت بین این دو نفر از سال ۱۹۸۹ شروع شده بود و کرویف حالا داشت روش‌های همکار قدیمی خود را به صورت علنی با خاک یکسان می‌کرد. کرویف بدون شک یکی از اسطوره‌های دنیای فوتبال بود، اما گاهی اوقات نیز بدون فکر وارد عمل میشد. با این حال میتوان حقیقت را در ورای حرف‌های به ظاهر خشن کرویف پیدا کرد: «فن خال دیدگاه فوتبالی خوبی دارد، اما متعلق به من نیست. او می‌خواهد تیم‌هایش همیشه ببرند و تاکتیک‌هایش را با روشی نظامی پیاده می‌کند. من اینطور نیستم. بازیکنان من آزادند فکر کنند.»

کرویف که توسط بهترین افسرانش پشتیبانی میشد، به همین اندازه از برنامه‌ی فن خال برای تغییر نحوه‌ی تمرین دادن و انتخاب بازیکن در آکادمی باشگاه ناراضی بود. به نظر او «باید یک فوتبالیست را با قلب و شمه‌ی فوتبالی سنجید. با این معیارها که فن خال در آکادمی گذاشته من هم اگر بودم در تست آکادمی قبول نمی‌شدم.»

«وقتی که من ۱۵ سالم بود نمیتوانستم توپ را بیشتر از ۱۵ متر (با پای راست) و بیشتر از ۲۰ متر (با پای چپ) شوت کنم. اصلا نمیتوانستم کرنر بزنم. از نظر بدنی ضعیف و نسبت به بقیه کُند بودم. اما تکنیک و شمّه‌ی فوتبالی بالایی داشتم، که اتفاقا هیچ‌ کدام از اینها را نمی‌توان با کامپیوتر اندازه گرفت.»   

ممکن است سخنان کرویف تند به نظر برسد. شاید او ارزش فلسفه‌ای که در آن حد با فلسفه‌ی خودش منافات داشت را درک نمی‌کرد. به هر حال کرویف گاهی اوقات به جاده خاکی میزد و شاید مثل همه‌ی کسانی که عمری را در این ورزش گذاشته و برای مدتی از آن فاصله گرفته‌اند، زبان‌تلخ شده بود. در مقابل، شاید هم درست می‌گفت. هلند از زمان روی کار آمدن فن خال، در عرصه‌ی باشگاهی و ملی حرفی برای گفتن در فوتبال دنیا نداشت.

نظر شما هم احتمالا به آن کسی که از او بیشتر خوشتان بیاید نزدیک‌تر است.

حالا اثر فن خال در دوره‌ی دوم حضورش در تیم ملی غیر قابل کتمان است. او تیم ملی هلند را با جمعی از ستارگانی که برای اولین بار بود پیراهن هلند را می‌پوشیدند، تا نیمه‌نهایی جام جهانی بالا برد. خیلی‌ها آن زمان پیش‌بینی می‌کردند که آن تیم به مشکل می‌خورد و به این ترتیب، رسیدن تا این مرحله برای آنها دستاورد بزرگی به شمار می‌رفت.

آن هلند، هلند کلاسیک نبود، اما فن خال، همان فن خال قدیم بود: سازماندهی شده، ساختارمند و قوی در ضدحمله. بر خلاف انتقاداتی که از گوشه و کنار مبنی بر عدم شباهت تیم به همان هلند همیشگی وارد می‌شد، با آن خط دفاعی ضعیف، این تنها شیوه‌ی واقع‌گرایانه‌ای بود که هلند می‌توانست بازی کند. سبک باید فدای ساختار میشد. حالا با نگاه به سابقه‌ی کاری ۲۰ ساله‌ی او می‌دانیم که سبک، همیشه فدای ساختار شده است.

سود سبک سرمربی‌گری فن خال به منچستر یونایتد رسید. او در اولین فصل حضورش روی نیمکت این تیم توانست لیگ را در رده‌ی چهارم تمام کند و میزبانی لیگ قهرمانان اروپا را دوباره به الدترافورد برگرداند و در فصل بعدی نیز قهرمان جام اتحادیه شود. اما دوباره داستان درگیری او با ستاره‌ها تکرار شد.

رابین فن پرسی که فن خال در سال ۲۰۱۴ او را بهترین بازیکن دنیا می‌دانست، تنها ۱۲ ماه بعد از آمدن مربی جدید طرد شد و از منچستر رفت. فالکائو بهتر با شرایط کنار آمد، اما با اینکه هنوز به اوج آمادگی خود نرسیده بود، مطمئنا بازی دادن و ندادن‌های پشت‌ سر هم به او نیز چاره کار نبود، همان‌طور که حضورش در موناکو این را ثابت کرد. در مورد دی‌ماریا نیز، این که او نتوانست فُرمی را که در رئال مادرید و آرژانتین داشت در منچستر یونایتد پیدا کند همچنان یک راز باقی مانده است.

فصل ۱۶-۲۰۱۵ که در نهایت به آخرین فصل سرمربی‌گری فن خال تبدیل شد فصل آزمون فن خال بود، در حالی که وین رونی داشت برای به دست آوردن فرم خود تلاش می‌کرد. جوانان آینده‌داری در آن فصل در منچستر یونایتد بودند و کسی چه می‌داند اگر فن خال فرصت بیشتری می‌داشت چه میشد؟ دهه‌ی ۲۰۰۰ برای آکادمی منچستر یونایتد دهه‌ی پرباری نبود، اما کمتر کسی است که در مورد کیفیت تیم فعلی [۲۰۱۷] شیاطین سرخ که مارکوس رشفورد به خوبی از پس رهبری آن برآمده است شک داشته باشد. فن خال در این فصل که تمرکز اصلی باشگاه روی گرفتن نتیجه بود و به خصوص چون خودش قبلا گفته بود که حضورش در منچستر موقتی است، برخلاف روش‌های خود عمل کرد و چندین بازیکن از آکادمی را به ترکیب اصلی رساند. شاید بتوان از این موضوع نتیجه گرفت که او کمی انعطاف‌پذیر شده بود.

اوج ‌گرفتن دوباره‌ی اشلی یانگ را می‌توان هم ناشی از توانایی‌اش در جا افتادن در تفکرات فن خال و هم عملکرد فردی خودش دانست. او با پشتکار و جنگندگی خود توانست به خوبی در سیستم فن خال قرار بگیرد. آنتونیو والنسیا نیز همینطور بود. با پیوستن بازیکنانی مثل متئو دارمیان، مورگان اشنایدرلین، و باستین شواینشتایگر به منچستر یونایتد همیشه منتظر بودیم یک بار دیگر با همان فن خال کلاسیک روبرو شویم.

فن خال به دلیل برآورده نکردن انتظارات در به ‌دست آوردن جام، دوباره از شغلی دیگر کنار گذاشته شد. خیلی‌ها فکر می‌کردند فن خال برای نشستن روی نیمکت منچستر یونایتد ساخته شده است، اما با وجود شکاف بین تماشاگران و مشکلاتی که در رختکن تیم به وجود آمده بود، اخراج شدن این مرد هلندی از منچستر دور از انتظار نبود.

چند ماه بعد نیز فن خال از دنیای مربی‌گری خداحافظی کرد.

حالا ما ماندیم و خودمان در جاده‌ای که یک سمت آن کرویف ایستاده و به یک بازی پنج-به-پنج دعوت‌مان میکند، در حالی که برکمپ و گواردیولا دارند کنارش تمرین پاسکاری می‌کنند، در سوی دیگر نیز فن خال ایستاده که با همان تمرکز و جدیت، توماس مولر و رون ولار را در حال تمرین کاشته زیر نظر دارد. انتخاب با شما است.

انتظار دارید فوتبال چقدر زیبا باشد؟ پاسخ به این سوال میتواند زاویه‌ی دید شما را نسبت به داستان موفقیت تفرقه‌انگیز لوئی فن خال تغییر دهد و قضاوت‌تان را نیز عادلانه‌تر کند.

 

[1] آژاکس توانست در فصل ۹۵-۱۹۹۴ لیگ قهرمانان اروپا، با سرمربی فن خال و حضور بازیکنانی اکثرا هلندی و جوان مانند پاتریک کلایورت، کلارنس سیدورف، ادگار داویدز و ادوین فن در سار به قهرمانی برسد. – مترجم.

********************************************

عنوان انگلیسی مقاله: Louis van Gaal: A Divisive Success Story
منبع: These Football Times
تاریخ انتشار: اکتبر ۲۰۱۷

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *