پل گسکوین پس از خط خوردن از ترکیب تیم ملی برای بازی فینال، فینالی که انگلستان هیچوقت به آن نرسید، طوری بغض کرد که محبوبِ قلبها شد.
«در مرکز زمین توپ را گرفتم و رو به جلو شروع به حرکت کردم. وقتی ماتئوس خواست توپ را بگیرد، من توپ را به جایی دور از دسترس او بردم، اما خودم جا ماندم. توماس برتهولد به توپ رسید و من باید خودم را کش میدادم. به احتمال 110 درصد توپ را از من گرفته بود. بازیِ نیمهنهایی جام جهانی بود و من نمیخواستم هیچ چیز را مجانی به آنها بدهم. صادقانه بگویم، حتی تا امروز هم فکر میکنم که برخوردی با او نداشتم، اما او جوری روی زمین افتاد و به خود پیچید که انگار درد زیادی میکشید. من خم شدم تا مطمئن شوم او مشکلی ندارد و در آن لحظه اصلا نمیدانستم که توی دردسر افتادهام. درگیری معمولیای بود، اما درست از همان لحظه همه چیز رفت روی دور آهسته.»
میخواهیم راه تیم ملی انگلستان را، از زمین خوردن در سنگلاخ ابتدای مسیر تا رسیدن به پشت درِ افتخارآفرینی در سال 1990، با این صحنه که از میان تمام لحظات به یاد ماندنی این تیم – گل دیوید پلات به بلژیک، گل تساویبخش گری لینهکر به آلمان غربی، عملکرد درخشان خودِ پل گسکوین در جام جهانی 1990 که سبب شد رونالد کومن و هلند رتبهای بهتر از سومی را در در مرحلهی گروهی کسب نکنند – انتخاب شده، تعریف کنیم. جان گرفتنِ دور از انتظارِ امید تیم ملی فوتبال انگلستان، با ظهور استعداد تازه و شکنندهی گسکوین همزمان شد: اوج و حضیض این دو با هم اتفاق افتاد، هرچند که افولشان زودتر از انتظار هر دو بود و انصافا همه هنوز هم با تلخی از آن یاد میکنند.
بازی دوستانهی تیم ملی انگلستان با چکاسلواکی در آوریل 1990، سکوی پرتاب گسکوین بود. او در آن مسابقه آنقدر تحسینبرانگیز بازی کرد تا با داشتن تنها دو بازی ملی در کارنامه بلافاصله به ترکیب اصلی برسد و گرهگشای تیم باشد – حداقل تا زمانی که زانویش به او اجازهی بازی کردن میداد. او همگام با تیمش پیشرفت کرد. نمایش او در بازی مقابل آلمان، حداقل تا دقیقهی 99 خیرهکننده بود.
گسکوین در کتابش به نام باشکوه: جهان، فوتبال و من (Glorious: The World, Football, and Me) اینطور ادامه میدهد: «خودم را جمع و جور کردم و به سمت داور برگشتم. دستش را برد به سمت جیبش. ناگهان همه چیز ساکت شد. دنیا، به جز مرد مشکیپوشِ جلوی چشمانم از حرکت ایستاد. چشمانم دستهای او را دنبال میکرد که رفت به سمت جیبش، با کارت بیرون آمد و بالای سر من بلند شد. رو کردم به جمع بازیکنان، به لینهکر، و بغضم ترکید. در آن لحظه فقط میخواستم تنها باشم. نمیخواستم با کسی حرف بزنم یا کسی را ببینم. لب پایینیام مثل باند فرود هلیکوپتر شده بود. نابود شده بودم.»
بابی رابسون، سرمربی انگلستان در جامجهانی 90 میگوید: «از دیدن اینکه داور کارت زرد را از جیبش در آورد سنکوپ کردم. انگار قلبم افتاد توی کفشم. چون بلافاصله فهمیدم پل گسکوین فینال را از دست داده و این برای خودش، من، کشور، و کل فوتبال یک تراژدی بود. چون عملکرد او در آن تورنومنت، و خصوصا در همان بازی، فوقالعاده بود؛ او در بازیهای بزرگ، بهتر بازی میکرد.»
«خودِ گسکوین هم همین که بیرون آمدن کارت را از جیب داور دید، این موضوع را فهمید. من داشتم تغییر حالت را در چهرهاش، که تا آن موقع سرشار از خشم و جنگندگی برای توپ بود، به سمت پذیرش اشتباه و جریمه شدن میدیدم. او حالا این را هم میدانست که فینال برای او تمام شده بود. اشک از چشمانش جاری شد. گری لینهکر خیلی باهوش بود و تا او را در حال گریه کردن دید، تا جایی که میشد نزدیک من آمد و گفت مراقب گازا باش، مراقبش باش. او با خود فکر کرده بود ممکن است مغز گازا برای لحظهای از کنترل خارج شود، حتی بدتر از زمانی که ضربهی کاشته را خراب کرد. من هم پیام او را گرفتم. او کاملا به هزینهی سنگین آن یک لحظه غفلت آگاه بود.»
لینهکر 80 بار با پیراهن تیم ملی انگلستان به میدان رفته، کفش طلای جامجهانی 1986 را برنده شده، در لیگهای انگلستان و اسپانیا قهرمان شده و در مجموع 243 گل با پیراهن تیمهای اورتون، تاتنهام و بارسلونا در به ثمر رسانده است؛ اما با وجود تمامی این افتخارات و گلها، چیزی که از او بیشتر به یاد مانده، ژستی است که او هنگامی که کس دیگری جریمه شد برای مربیاش گرفت. او در جایی گفته است: «آن همه اتفاق در دوران بازیگری من افتاد، اما چیزی که مردم بیشتر از هر چیزی از من دربارهی آن میپرسند، همان صحنهی کارت گرفتن گازا است. حرکت لب پایینیاش را میتوانستم ببینم. معتقدم همین موضوع که من به سمت بابی برگشتم و از او خواستم با گازا حرف بزند، چیزهای زیادی را در مورد او – بابی رابسون – بیان میکند. فکرش را نمیکردم دوربین ممکن است آن صحنه را شکار کند.»
…
گفتگوی گری لینهکر و یورگن کلینزمن؛ مرور بازی نیمهنهایی جامجهانی ۱۹۹۰
…
رابسون معتقد است داور تحت تاثیر آلمانیها کارت زرد را نشان داد و میگوید: «او [داور] به سمت آن پسر رفت، همه چیز را خراب کرد؛ و نیمکت آلمان همگی ایستاده بودند، که متاسفانه فکر میکنم این روی داور تاثیر گذاشت. ما به بازیکنان اجازهی چنین کاری نمیدهیم و در این طور مواقع میگوییم ’بنشین، به تو مربوط نیست.‘ اما آنها پریدند هوا و این به ضرر پل تمام شد. نصف آن کارت زرد به خاطر همین بود.»
خوزه روبرتو رایت، داور آن بازی، که تصمیمش مبنی بر دادن کارت زرد به مثابه حذف انگلستان از جامجهانی بود، در مصاحبهای با گاردین در سال 2014 (اولین مصاحبهاش با یک رسانهی بریتانیایی) گفت: «گوش کنید! هیچ شکی در این موضوع نیست. او [گسکوین] روی بازیکن مقابل از پشت تکل زد که در فوتبال امروز مصداق اخراج است. وظیفهی من ایجاب میکرد که قوانین را در بازی پیاده کنم؛ این که او یک کارت زرد داشت اصلا به من مربوط نمیشد. او سعی کرد با من بحث و از من عذرخواهی کند، ولی من به زبان انگلیسی به او گفتم خطای او جریمه دارد. بعد هم که بازی را ادامه دادم.»
کارت زردی که گسکوین را به گریه انداخت، امیدهای او را برای بازی در فینال جامجهانی بر باد داد و احساسات چنان بر او غلبه کرد که از پنالتی زدن برای تیمش انصراف داد و در نهایت کریس وادل پنالتیِ آخر را به جای او زد و خراب کرد. این موضوع شاید توجه کسی را در جایی غیر از انگلستان جلب نکند، ولی در اینجا موضوع کمی بحثبرانگیز است. رایت در سال 1990 از سوی فدراسیون جهانی تاریخ و آمار فوتبال به عنوان بهترین داور جامجهانی انتخاب شد و فدراسیون جهانی داوری نیز کمی بعد در همان سال، او را به عنوان بهترین داور جهان معرفی کرد.
رایت در مورد گسکوین میگوید: «من گریهی او را ندیدم، همین طور هیچ کدام از آن شلوغ بازیها را. تازه بعد از مسابقه که ویدئوی بازی دیدم متوجه شدم که او چقدر ناراحت بوده است. چندین سال بعد در جایی خواندم که اشکهای گسکوین در آن صحنه، نقطهی عطفی در فوتبال انگلستان بوده و مردم را بار دیگر عاشق فوتبال کرده است.»
با هر بار لرزیدن لب پایینی گسکوین، قلبها در انگلستان از حرکت میایستاد. بعدتر معلوم شد که او آخرین انگلیسیای نبود که در آن شب اشک ریخت و بازیکنان و هواداران در این نمایش غمبار با هم متحد شده بودند. او چند ماه بعد به عنوان بهترین ورزشکار سال انتخاب شد. رابسون درکتاب زندگینامهی خود مینویسد: «تا حالا کسی را ندیدهام که از گسکوین خوشش نیاید. دل ِهمهی ما آن شب برای او سوخت که این به تلخی آن کارت زرد افزود. بین دو وقت اضافه به پل گفتم ’ببین من میدانم تو نمیتوانی در فینال بازی کنی، اما کاری که از دستت بر میآید این است که مطمئن شوی همتیمیهایت میتوانند. فقط روی همین تمرکز کن.‘ ما آن موقع در گرماگرم مسابقه بودیم. حالا میتوانم درک کنم که اگر آلمان را شکست میدادیم چقدر برای پل ویرانکننده میشد.»
زمان ثابت کرده است که رفتار آن شبِ گسکوین در تورین از روی لجاجت بچگانه نبود، بلکه ناشی از نارسایی کوچکی در یک ذهنِ به هم ریخته بود. اتفاق مشابهی برای میشائیل بالاک در جامجهانی 2002 افتاد که برای او نیز به از دست رفتن فینال منجر شد، ولی با وجود تفاوت فاحشی که در شخصیت و تجربهی این دو بازیکن است، قرار دادن واکنش پل گسکوین در کنار رفتار بالاک که الهامبخش تیم آلمان در شبی که خوب بازی نمیکرد شد، خالی از لطف نیست.
دومین کارت زرد گسکوین در طول تورنومنت در حالی در نیمهنهایی جامجهانی نصیب او شد که نتیجه مساوی بود و 20 دقیقه از بازی در وقتِ اضافه زمان باقیمانده بود؛ بالاک نیز، در شرایطی که 20 دقیقه به پایان وقت معمول بازیِ نیمهنهایی جامجهانی با نتیجهی مساوی زمان مانده بود، کارت زرد گرفت. هر دو بازیکن نیز میدانستند که شانسی برای حضور در فینال ندارند. در این شرایط برابر، پل گسکوین به کلی ناامید و در ادامهی بازی تبدیل به یک مهرهی سوخته شد، در حالی که بالاک بعد از چهار دقیقه گل برتری تیمش را به ثمر رساند و با خیالی راحت جشن گرفت. در دقایق حیاتیِ قبل از زدن ضربات پنالتی در تورین، مربی تیم انگلستان به جای اینکه به پنج بازیکن زنندهی ضربه بپردازد، بیشتر وقت خود را به گسکوین اختصاص داد و تحت تاثیر فروپاشی احساسی هافبک تیم خود قرار گرفت.
دیتمار هامان، هافبک سابق لیورپول و نیوکاسل، در کتاب خود The Didi Man مینویسد: «اگر پل گسکوین آلمانی بود به جای تشویق، تنبیه میشد. او [بعد از دریافت کارت زرد] خرد شد. بازی مساوی بود و هنوز هدفی برای تلاش کردن وجود داشت. اما او اول به خودش فکر کرد. وقتی بازی به ضربات پنالتی کشیده شد گسکوین را برای زدن ضربه فراخواندند، اما او چون احساس میکرد در شرایط روانی مناسبی نیست، تصمیم گرفت از پنالتی زدن انصراف دهد. آن لحظه از بازی برای گسکوین فقط خلاصه میشد در خودش به عنوان یک نفر، و چیزی که او احساس میکرد، و اصلا به وظیفهشناسی در قبال تیم فکر نمیکرد. اگر گسکوین آلمانی بود این رفتارش یک فاجعه میآفرید که به فراموشی او تا ابد منجر میشد. او اگر در آن لحظه میتوانست، حتی از بازی در ترکیب تیم نیز انصراف میداد.»
پیتر شیلتون تنها بازیکن تیم انگلستان بود که به خاطر نمایش ضعیفش در بازی مورد انتقاد قرار گرفت. این دروازهبان 40 ساله، چندین واکنش خوب در طول بازی داشت، اما تصمیم او در به تاخیر انداختن حرکت به سمت توپ تا بعد از نواخته شدن ضربه، به مهارکردن هیچ کدام از ضربات نیانجامید. استوارت پیِرس بعد از بازی در رختکن سر او فریاد زد: «مگه شرط بسته بودی لعنتی؟!»
آن گریه برای گسکوین سبب خیر شد و او را به بازیگری در چندین تبلیغ و یک ستون آبرودار در سان The Sun رساند. خیلیها – از جمله داوری که او را جریمه کرد – فکر میکردند پول و گذر زمان باعث تسلی خاطر گسکوین شده باشد. رایت میگوید: «آن تکل بدی بود و اگر گسکوین را جریمه نمیکردم کنترل بازی از دستم خارج میشد. ولی باید بگویم از دیدن حجم غصهی او جا خوردم. بعد از آن بازی دیگر او را ندیدم، اما مطمئنم الان در مورد آن صحنه با من همعقیده است.»
از مصاحبهی گسکوین با آبزرور Observer در سال 2002 به هیچ عنوان نمیتوان چنین چیزی را برداشت کرد. در این مصاحبه از احساس او در مورد آن تکل و توماس برتهولد پرسیده شده بود و او در پاسخ گفت: «او یک عوضی بود. یک آدم دیلاق با دهانی شبیه ماهی. چهرهاش با جزئیات یادم مانده. یک عوضی متقلب بود. وقتی من آن تکل را زدم، از او و توپ رد شدم. او برای اینکه من کارت بگیرم خودش را به زمین انداخت، مثل همهی آلمانیها. هر وقت آن بازی را نگاه میکنم و به آن تکل میرسم و میبینم چطور خودش را زمین زد، آرزو میکنم ای کاش میشد الان در برابرش بازی کنم و توی زمین دمار از روزگارش در بیاورم و اگر فرصتش پیش آمد، این دفعه درست روی او تکل بزنم – درست و حسابی. چون اگر قرار باشد کارت زرد بگیرم، ترجیح میدهم لااقل خطا کرده باشم، که اگر دوباره با او بازی کنم همین خواهد شد.»
ولی زمانی که گسکوین برای بار دوم و آخر با تیم آلمان در نیمهنهایی یورو 96 روبهرو شد، برتولد بازنشسته شده بود. او در آن بازی دوباره کارت گرفت و انگلستان باز هم در ضربات پنالتی به آلمان باخت؛ با این تفاوت که گسکوین این بار پنالتی خود را به گل تبدیل کرد. پس از آن، فرصت بازی در فینال یک تورنومنت بینالمللی هیچ وقت برای او پیش نیامد.
هر سال که میگذرد، خاطرهی تلخ و شیرین آن بازی برای گسکوین و دیگر اعضای تیم انگلستان و البته مردم کشورشان زنده میشود. در تقریبا نیم قرنی که از آخرین قهرمانی جامجهانی برای تیم ملی فوتبال انگلستان میگذرد، به ندرت پیش آمده این تیم عملکردی تا این حد درخور در مسابقهای به این ابعاد داشته باشد و عدم موفقیت در کسب جام برای تیم انگلستان هنوز آزاردهنده است، مخصوصا با یادآوری اینکه تنها یک آرژانتین ناآماده – که چهار بازیکنش به فینال نرسیدند – بر سر راه قهرمانیِ تیم برندهی مسابقهی نیمهنهایی قرار داشت.
مارک رایت (تحلیلگر تلویزیونی): «آلمانیها به جز گلی که کاملا اتفاقی زدند، کار خاصی نکردند.» تری بوچر (مدافع و کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال انگلستان): «تنها عملکرد قابل توجه تیم آلمان روی ضربات پنالتی بود.» گسکوین: “ما تیم بهترِ آن بازی بودیم. ما لهشان کردیم.» بابی رابسون: «تیمِ انگلستان در آن سال یکی از بهترین نمایشهای خود را در 25 سال اخیر داشت.» لینهکر: «این تنها چیزی است که یادآوریاش برای من با حس پشیمانی همراه است. هنوز هم زخمش تازه است. نه تنها تا فینال فاصلهای نداشتیم، که میتوانستیم جام را هم ببریم. آرژانتین رمقی نداشت.»
به نظر خیلیها، این مدلِ بریتانیاییِ شکست قهرمانانه، نشانهای تلخ از لجاجت در قبول نکردن شکست است و مانعی در برابر موفقیت. این نگاه به همین یک بازی محدود نمیشود و میتوان آن را به تمام دورههای حضور انگلستان در جامجهانی و همچنین نمایش درخشانشان در باخت مقابل آلمان غربی و برزیل در 1970، و خیلی بازیهای دیگر نیز تعمیم داد. اما جا دارد بپرسیم معیار موفقیت و عدم موفقیت در چیست؟ حتی اگر وادل و پیِرس پنالتیهاشان را در تورین به گل تبدیل میکردند، نمایش تیم بهتر یا بدتر نمیشد. پس اگر تیمی موفق به سرگرم کردن و الهام بخشیدن به ما شود، فرقی نمیکند که با مدال دورِ گردن به خانه برگردند، یا با کشتیهای غرق شده. با این همه، خوب میشد اگر روزی هم آن اولی اتفاق میافتاد.
– از وبسایت www.theguardian.com
2 پاسخ
عالی بود نوشته تون…
نمیشه اونو گسکوین رو سر زنش کرد هر چند که گفتین مورد بالاک هم بود که اصلا توجه نکرد و بازیشو ادامه داد و گل هم زد….
ولی شاید کل رویای زندگی گسکوین همین بوده…