از وبسایت totalfootballanalysis
می ۲۰۲۰
از هر مربی یا بازیکن فوتبال که بپرسید، در اینکه سختترین کار در فوتبال گل زدن است، همنظر هستند.
بازی هر تیم رده بالایی را که خواستید با یک تیم رده پایین از لیگ خودشان نگاه کنید. احتمالاً تیم کمتر مستعد پایین نشسته و از دروازهاش دفاع میکند. در این شرایط، با توجه به این عدم توازن، انتظار دارید که تیم قویتر از برتری کیفی بازیکنانش استفاده کرده و به راحتی برنده شود؛ اما، در بیشتر مواقع، مسابقه به 90 دقیقه تلاش نفسگیر تیم مستعد برای پیدا کردن روزنهی امیدی رو به دروازهی حریف تبدیل میشود.
فوتبال در حال تکامل و پیشرفت است، به همین دلیل میتوان راهکارهای فعلی و مسیرهای آینده را با مطالعهی بازی باشگاههای سردمدار و نوآور در درون زمین پیدا کرد. برتری تیمهای قویتر از نظر کیفیت و استعداد بازیکنها غیر قابل انکار است؛ با این وجود، تیمهای ردهپایین میتوانند از قواعد دفاعی و حملهای تیمهای ردهبالا ایده گرفته و از آنها به نفع خود استفاده کنند.
در این مقاله، تعاملهای تاکتیکی منجر به گل بین بازیکنان خط حمله مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی و فهم دقیق تأثیرگذارترین تاکتیکها در رسیدن به گل باعث میشود تیمها بتوانند، با هر ترکیبی از بازیکنان، تعداد موقعیتهای گلزنی خود را زیادتر کنند. به این منظور، پنج تاکتیک مورد استفادهی بهترین تیمهای دنیا در این مقاله بررسی شدهاند.
۱. برتری عددی در مرکز زمین
یکی از مثالهایی که در مقالهی دیگری با عنوان آنالیز تمرین (به نگارش همین نویسنده)، در مورد دوندگی پشت خط در سیستم دو مهاجمه آورده شده، تیم ختافه است. بخش زیادی از موفقیت این تیم در این فصل به دلیل کنترل نواحی میانی زمین است. میانهی تیم ختافه، با سیستم 2-4-4 لوزی، هنگام حمله، به خصوص هنگام انتقال به فاز هجومی، با رساندن سریع توپ از طریق مرکز زمین به جلوی تیم، یا با تعویض بازی از طریق هافبک وسط باکس تو باکس با پاسهای کوتاه، تیمهای حریف را آزار میدهد. قضیه ساده است… با استفاده از برتری عددی، توپ را به سرعت به گل برسانید.
ختافه تنها تیم اروپایی نیست که از برتری عددی در مرکز زمین استفاده میکند. در واقع میتوان گفت که بسیاری از تیمهای تراز اول، شامل پاری سن ژرمن، بارسلونا و لیورپول، نیز از این تاکتیک جایگیری بهره میبرند. بارسلونا و لیورپول در جایگیری سه مهاجم خود از یک نیمفضا به نیمفضای دیگر زمین، مشابه هستند. به خصوص در بارسلونا، استفاده از مهاجمان در نوار باریک بین دو نیمفضا باعث ارتباط بیشتر میان بازیکنان میشود. فایدهی دیگر این کار این است که در استفاده از این شیوه، با مجبور شدن تیمهای مقابل به تقسیم تمرکز بر هافبکها و مهاجمین برای خنثی کردن حمله از مرکز، فضایی در کنارهها به وجود میآید که مدافعان کناری میتوانند با استفاده از آن به حمله اضافه شوند.
در بخش بعدی با جزییات بیشتری به لیورپول پرداخته خواهد شد و در اینجا روی پاری سن ژرمن تمرکز میشود. معیار xG (احتمال به گل نشستن شوت) در لیگ یک فرانسه برابر با 68.43 و بیشترین مقدار در میان 5 لیگ بزرگ اروپا است. به عبارت دیگر در لیگ یک، هر شوت زده شده به سمت دروازه به طور متوسط دارای xG برابر با 0.159 است، که عددی خارقالعاده و بیانگر کیفیت بالای موقعیتهای گل ایجاد شده در این لیگ است. در حالی که کیفیت تیمهای صاحب عنوان قهرمانی در لیگ یک فرانسه نسبت به تیمهای دیگر این لیگ بسیار بالاتر است، پاریسیها توانستند با شکست دادن بروسیا دورتموند، که به تازگی بازیکنان جوان زیادی به ترکیب خود اضافه کرده، به یکچهارم نهایی جام قهرمانان اروپا برسند. پس سوال این است که آنها چطور از تواناییهایشان به این خوبی استفاده میکنند؟
در آخرین بازیهای پی اس جی، توماس توخل ترکیب تیمش را به 2-4-4 تغییر داده است؛ با این ایده که با نگه داشتن بهترین بازیکنان تهاجمی، نیمار جونیور و دی ماریا فرصت پیدا کنند با استفاده از نیمفضاها موقعیت بسازند.
ممکن است طبقهبندی تاکتیکی پی اس جی به عنوان تیمی متمایل به مرکز زمین، برای این تیم که معمولاً از کنارهها حمله میکند، در نگاه اول عجیب به نظر برسد. در صورتی که عامل برهمزنندهی آرامش تیمهای مقابل، همین حضور بازیکنان میانی آنها است.
قرار دادن کیلین امباپه و ادینسون کاوانی یا مائورو ایکاردی در نوک حمله، معمولاً باعث به کارگیری سه مدافع در تیمهای مقابل میشود. در پایین زمین پی اس جی، دو هافبک بازیساز و هافبک تهاجمی در فضای بین نیمفضاها قرار میگیرند؛ به این ترتیب فضایی در یک سوم تهاجمی ساخته میشود که فضای مناسب را به مدافع کناری که آمادهی انجام حرکات انفجاری است، میدهد.
تیمها سعی میکنند در مواجهه با بازیکنان میانی توانمند پی اس جی، علاوه بر سعی در برقراری برابری عددی در تمام نقاط زمین، یک بازیکن اضافه در خط دفاع داشته باشند. در مقابل، آبی و قرمز پوشان با پوشش نواحی کلیدی در مرکز زمین، در نزدیکی توپ متمرکز میشوند. به این ترتیب تعادل تیم حریف، با معطوف شدن تمام تمرکزشان بر گرفتن توپ در ناحیهای که بازیکنان پی اس جی در آن جمع شدهاند، بر هم خورده، و به محض جا ماندن مدافع، پی اس جی از حالت فشرده خارج شده و سپس با یک یا دو پاس کوتاه و بلند توپ را به یکی از مهاجمین یا هافبکهای تهاجمی میرساند.
پی اس جی در یکی از بازیهای اواسط ژانویه خیلی زود به گل رسید. پس از اینکه نیمار جونیور پاس اشتباه خود را بلافاصله با توپربایی جبران کرد، پی اس جی دوباره در شروع موقعیت حمله قرار گرفت. موناکو آرایش پرس واکنشی به خود گرفت، نیمار با یک پاس قطری توپ را برای امباپه فرستاد و او نیز با پاس عقب مارکو وراتی را صاحب توپ کرد. با آمدن بازیکن پوششی در کناره، و حضور چندین بازیکن پی اس جی در آن ناحیه، تیم صاحبخانه با رد و بدل کردن چند پاس دفاع موناکو را سمت خود کشید، و به این ترتیب، فضایی که برای حمله نیاز بود ایجاد شد.
به زاویه دید نیمار در این تصویر دقت کنید. نیمار با دویدن به فضای پشت امباپه، با نگاهی به کمیل گلیک لهستانی، متوجه نزدیک شدن این بازیکن به دیماریا میشود. تغییر جایگیری بازیکنان پی اس جی نیز جالب توجه است. با شروع حرکت رو به جلو و متمایل به مرکز بازیکنان پی اس جی، موناکو به سرعت مجبور به شناسایی خطر، تغییر شکل و بستن فضاها میشود. در این گیر و دار، نیمار بدون جلب توجه و به سرعت به پشت خط دفاعی نفوذ میکند.
نیمار پاس چیپ وراتی را با سینه کنترل کرد و بدون دادن فرصتی به گلیک برای ریکاوری، در جهت دروازه قرار گرفت؛ به این ترتیب زمان زیادی در اختیار نیمار بود تا او موقعیت تک به تک را به گل تبدیل کند. اگر چه حرکت نیمار از کنار شروع شد و وراتی از نیمفضا پاس را ارسال کرد، موناکو باید از پس تعداد زیادی بازیکن پی اس جی در مرکز زمین خود بر میآمد. در نتیجه، بازیکنان پی اس جی با تمرکز در مرکز زمین، توجه دفاع موناکو را به خود جلب و فضای پشت خط را برای نیمار آزاد کردند تا او تیمش را به یک گل زود هنگام برساند.
۲. برتری کیفی با ایزولهسازی
همانطور که در بخش قبل اشاره شد، سه مهاجم تیم لیورپول بین دو نیمفضا به کار گرفته میشوند. جایگیری در این نوار باریک مزیتهایی دارد. اول، حضور چند بازیکن درون یا نزدیک محوطه جریمه با تغییر تاکتیک هجومی از «حمله به حریف» به «حمله به گل»؛ دوم، ارتباط برخی از بازیکنان هجومی در بالای زمین که با حرکت رو به عقب روبرتو فیرمینو به سمت مرکز زمین، معمولاً به شکل مثلثی است؛ و سوم، رفتوآمد فیرمینو بین خطوط که مسیر حرکت به سمت گل را برای سادیو مانه و محمد صلاح فراهم میکند.
ترکیب لیورپول در ابتدای بازی باعث میشود چینش بازیکنان تیمهای مقابل، به اجبار، متمایل به مرکز باشد، که منطقی هم هست. اگر تیمی بخواهد ترکیبش را در حالت افقی (بین دو خط کناری) فشرده نگه دارد، تنها میتواند در دو کانال از سه کانال عمودی (بین دو خط دروازه) دفاع کند.
موضوع این است که دو تن از بهترین بازیکنان هجومی لیورپول، دو مدافع کناریشان هستند. اجبار بازیکنان تیم مقابل به متمایل شدن به سمت مرکز زمین، که به دلیل کیفیت و تعداد بالای بازیکنان لیورپول در این ناحیه رخ میدهد، فضا را برای ترنت الکساندر آرنولد و اندی رابرتسون در کنارهها باز میکند. این دو بازیساز، دو تن از بهترین وینگرهای اروپا هستند؛ به علاوه، در میان وینگرها، الکساندر آرلوند با 12 پاس گل بهترین وینگر در پنج لیگ معتبر اروپایی، و همتیمی اسکاتلندیاش (رابرتسون) با هفت پاس گل در رده چهارم جدول بیشترین تعداد پاس گل در لیگ برتر است.
لیورپول به خوبی میداند بازی الکساندر آرنولد یا توانایی رابرتسون در نبردهای تنبهتن، جادوی لیورپول در یکسوم هجومی را که این تیم به آن نیاز دارد، فراهم میکند. بین این دو نفر، رابرتسون یک دریبلزن قهار در بازی تنبهتن بوده، در حالی که جابجایی آرنولد در زمین استثنایی است. با در نظر داشتن توانایی او در نفوذ از کنارهها، آرنولد تنها به فضایی نیممتری برای یک پاس با کیفیت نیاز دارد.
چه یک تیم بخواهد مدافعان میانی خود را در کنارهها ایزوله کند، چه ترجیح بدهد، مثل رئال مادرید، مهاجمین ایزوله داشته باشد، تاکتیک مورد استفاده در هر صورت ایزولهسازی است که به برتری کیفی در تقابلهای یکبهیک یا دوبهدو منجر میشود. اگر ترجیح شما به استفاده از مهاجمان گوشه به عنوان بازیسازهای ایزولهشده است، آرین روبن و فرانک ریبری در تیم بایرن مونیخ مثالهای خوبی هستند. این سیستم تاکتیکی پیرامون ایزوله کردن این دو بازیکن در یکسوم هجومی و آزاد گذاشتنشان در استفاده از برتری کیفی خود، شکل گرفته است.
چه یک تیم بخواهد از تاکتیک بازیسازی در عمق، مثل لیورپول، یا مهاجمین عریض و ایزولهشده، مثل رئال مادرید یا ترکیب قبلی بایرن مونیخ، تقلید کند، حضور قوی در میانهها امکان استفادهی هرچه بیشتر از بالهای هجومی در بازی را فراهم میکند. بازیکنان مقابل را مجبور به حرکت به سمت مرکز کنید تا بتوانید از کنارهها حمله کنید. وقتی تیم مقابل به سمت کنارهها حرکت کرد، شما از بینظمی و برابری عددی در مرکز استفاده کنید. با کشیدن حریف به جاهای محتلف زمین، با هر بار تغییر جهت دادن به بازی، دفاعشان را بر هم بزنید.
با موشکافی تاکتیکهای یورگن کلوپ در لیورپول، یکی از اولین چیزهای جالب توجه تمرکز در مرکز زمین است. سه بازیکن خط حمله، خط دفاعی حریف را که گروهی چهار یا پنج نفره است، در کانال میانی و بین نیمفضاها نگه میدارند. همان طور که در تصویر بالا پیدا است، این کار فضای زیادی را برای الکساندر آرنولد و رابرتسون برای نفوذ از کنارهها ایجاد میکند. در این سکانس از بازی لیورپول مقابل وستهم در آنفیلد، الکس اکسلاید-چمبرلین توپ را با یک ارسال بلند برای رابرتسون فرستاد. پرس وستهم در مرکز بازی، 15 متر فضای نفوذ و دریبل بدون مزاحم جلوی رابرتسون قرار داد.
اولین فریم چگونگی ایزوله کردن بازیکن بازیساز را در فضا نشان میدهد، و تصویر بالا یک نقطهی مرجع عالی برای تحرکات درون محوطهی جریمه است. فیرمینو، که در نوک حمله است، دو دفاع وسط را با خودش به عمق محوطهی جریمه میکشاند و دروازهبان – لوکاس فابیانسکی – را زیر نظر میگیرد. بین حرکت رو به جلوی فیرمینو و تصمیم مانه به ماندن در عقب محوطهی جریمه، رابرتسون یک مسیر خالی برای رساندن توپ به صلاح، که روی نقطه پنالتی بود، جلوی خود میبیند.
ضربهی صلاح ضعیف بود، اما جلوی فابیانسکی آنقدر شلوغ بود که او نتوانست توپی را که به سمت او میرفت مدیریت کند و بازگشت دیرهنگام لیورپول کامل شد. با اینکه فیرمینو این گل را به ثمر نرساند، حرکت بدون توپ او در به ثمر رسیدن این گل نقش اساسی داشت. لیورپول با قرار دادن تعداد زیادی بازیکنِ متمایل به مرکز زمین، فیرمینو را برای انجام این حرکاتِ به شدت موثر آزاد میکند و به صلاح و مانه این اجازه را میدهد که موقعیتهای ساخته و پرداخته شده توسط الکساندر آرنولد و رابرتسون را به گل تبدیل کنند.
۳. جایگیری چرخشی
اگر به بازیهای لیگ قهرمانان اروپا دقت کرده باشید، حتما متوجه تیم بیبضاعت اما هیجانانگیز شهر برگامو ایتالیا شدهاید که مشغول آتشبازی در اروپا است. یکی از بهترین داستانهای این فصل مربوط به تیم آتالانتا است. سطح دستمزد این تیم با ردینگ، تیم رده چهاردهمی لیگ برتر انگلیس، برابری میکند، اما آتالانتا توانسته با استفاده از ترکیبی از خریدهای باتجربه و جوانان پرورشیافتهی آکادمی این باشگاه، تا یکچهارم پایانی یو سی ال بالا بیاید. تحلیلگر ارشد Total football analysis به تفصیل به تاکتیکهای دفاعی و هجومی این تیم پرداخته است و با توجه به xG برابر با 61.50 که آنها را در ردهی اول تیمهای سریآ و ردهی چهارم بین تیمهای پنج لیگ معتبر اروپایی قرار میدهد، به شدت ارزش خواندن دارد.
جایگیری چرخشی چیزی است که آتالانتا به نحو احسن قادر به انجام آن است. تیم جیان پیرو گاسپرینی شامل بازیکنانی انعطافپذیر است که میتوانند در پستهای متنوعی بازی کنند. در حالی که تنها مهاجم میانی رسمی این تیم دووان زاپاتا است، یوسیپ ایلیچ، آلخاندرو پاپو گومز و لوییز موریل، هر سه سابقهی قرارگرفتن در ترکیب اصلی به عنوان دیگر مهاجم این تیم را در ترکیب 2-1-4-3 گاسپرینی که در صورت نیاز به آسانی به 1-2-4-3 تبدیل میشود، دارند.
ایلیچ و گومز، در میان چهار بازیکن ذکر شده، بازیکنان اصلی هستند. هر دو بازیکن در ابتدای مسابقه در بالای زمین بازی میکنند و به تدریج به عمق میدان متمایل میشوند. گومز، به خصوص، تا پشت خط چهار بازیکن میانی عقب میآید. با عقب کشیدن گومز، ایلیچ بازیخوانی کرده و در نقش شماره 10 ظاهر میشود، و خط میانی نیز از عمق خارج شده و جلوتر میآید. اگر تیم حریف از عقب زمین دفاع کند، پاپو از نقش دفاعی خود خارج شده، خط میانی بالاتر رفته و یکی از مدافعان وسط برای پشتیبانی از گومز به بالای زمین میرود. این جابجاییها به صورت چرخشی انجام میشوند. به محض خالی شدن یک ناحیه، کسی باید آن را پر کند؛ این یعنی درک جمعی این تیم از وظایفشان در هر ناحیه فوقالعاده بالا است. ترکیب آتالانتا در یک بازی چندین بار میچرخد که مقاومت در برابر حملات را برای حریف دشوار میکند.
با کامل شدن دور اول چرخشها، بازیسازهای آتالانتا دست به کارِ نفوذ به ساختار دفاعی حریف میشوند و با حرکت تیم به سمت گل، سه مهاجم میانی، بدون در اختیار داشتن توپ، حرکت عمقیشان به سمت دروازه را آغاز میکنند.
گومز و سه مهاجم تیم آتالانتا که چهار پست از پنج پست هجومی تیم به آنها تعلق دارد، 45 گل و 20 پاس گل را بین خود تقسیم کردهاند؛ در صورتی که انتظار میرود گلهای این تیم، با در نظر گرفتن چرخشهای متمادی پستها، توسط بازیکنان متنوعتری به ثمر رسیده باشد. این موضوع نشان میدهد اگر چه گومز و مهاجمین تیم عقب میکشند، حرکات خود را از نقاط درونی زمین به سمت داخل محوطهی جریمه انجام میدهند. دنبال کردن این حرکات برای حریف دشوار است؛ بنابراین، چرخش در ترکیب تیم نه تنها باعث بر هم خوردن نظم تیم مقابل میشود، که مهاجمین را نیز، هم برای بازیسازی و هم هجوم به دروازه، آزاد میکند.
با اینکه از لچه انتظار گرفتن تساوی 2-2 از آتالانتای پر قدرت نمیرفت، جنگندههای زاغهنشین از عهدهی این کار برآمدند. ولی پا روی دم شیر گذاشتن آخر و عاقبت خوشی ندارد. از ابتدا و در سراسر نیمهی دوم، لچه بسیار به زحمت افتاد و در پایان، بازی را 7-2 به تیم گاسپرینی باخت. پررنگترین عامل موفقیت آتالانتا در نیمهی دوم، همانند موفقیت چشمگیرشان در طول فصل، بازی هجومی درخشان آنها بود. دفاع وسطشان، مارتن دی رونِ آماده، توپ را جلو آورده و به ایلیچ رساند و او نیز در جستجوی یار برای پاس دادن به سمت داخل به راه افتاد. به لحظهای که ایلیچ در جستجوی بازیکن خالی، میانهی زمین را نگاه میکند دقت کنید؛ ماریو پاشالیچ به سمت نوک حمله حرکت کرده و دی رون جابهجایی چرخشی را کامل میکند.
ایلیچ که این بار با گومز تغییر پست داده، پس از کمی تامل در موقعیتش در بال چپ، با حرکت به سمت خط دفاع محاصره دروازه را شروع کرد. ایلیچ توانست از حضور زاپاتا، مهاجم تیم، و گومز در نیمفضا استفاده کرده و اولین مدافع را، با پاس به زاپاتا در پشت خط دفاعی، جا بگذارد. در اینجا، معمولاً گومز با مهاجمین خود هماهنگ شده و بازیکنان به نقشهای خود بر میگردند؛ اما در این تصویر همهکاره بودن تیم آتالانتا پیدا است و اینکه چرا مقاومت در برابر شیوهی سیال هجومی این تیم آنقدر دشوار است.
گومز پاس را کنترل کرده و به سمت دروازه شلیک کرد. دروازهبان لچه، پیر لوئیجی گولینی، با یک دفع ناقص توپ را به وسط محوطهی جریمه برگرداند. چون تمام توجه خط دفاعی به مهار گومز جلب شده بود، کسی ایلیچ را یارگیری نکرده و حرکت او که از عمق زمین انجام شده بود، بدون محافظ تا درون محوطهی جریمه ادامه یافت. به این ترتیب، گومز گل برتری آتالانتا را با یک نیم-والی زیبا به ثمر رساند تا تیمش در ردهی چهارم، همچنان شانس راهیابی مستقیم به جام قهرمانان اروپا را از سریآ داشته باشد.
۴. استفاده از نیمفضا
توپریزی بیامان به درون محوطهی جریمه، تا همین چند وقت پیش، به عنوان یک تاکتیک هجومی محبوب شناخته میشد. بررسی آمار و بازیها نشان میدهد استفاده از تاکتیک حمله از کنارهها آنچنان بالا نیست؛ اما، جفت الکساندر آرنولد و رابرتسون نصیب هر تیمی نمیشود.
بیشتر تیمها در تلاش هستند تا به جای امید بستن به حرکات کناری ساده یا ضربات از راه دور با xG پایین، پاس آخر را از عمق نیمفضا، به صورت پاس رو به بیرون، پاس در عمق، یا با بازی ترکیبی، بفرستند. ایدهی اصلی، شروع از یک موقعیت با ریسک بالاتر است که در آن احتمال زدن ضربه به سمت دروازه، در صورت داشتن توزیع مناسب بازیکنان، بالاتر باشد.
پپ گواردیولا استاد استفاده از نیمفضا است. هر باشگاهی که گواردیولا را داشته باشد، شیوهی استفاده از این فضای مهم را برای به هم ریختن تعادل حریف و دور زدن او، یاد میگیرد. با اینکه میتوان مثالهایی از تیم کنونی او، منچسترسیتی یا بارسلونا آورد، در این بخش به بایرن مونیخ میپردازیم. ترک بارسلونا توسط ژاوی و اینیستا، کمی بعدتر از گواردیولا، به فلسفهی بازی این تیم صدمه زد. اما فوتبال هجومیای که او با خود به بایرن مونیخ آورد، با وجود تغییرات تاکتیکی ناگزیر ناشی از آمدن بازیکنان جدید، هنوز هم پابرجاست. فلسفهی حمله از نیمفضا، به صورت فلسفهی تغییرناپذیر این باشگاه در آمده است.
هانس-دیتر فلیک گاهی بازیکن شماره 10 را، در سیستم 1-3-2-4 مورد علاقهی خود، در نیمفضاها و در کنار هافبکهای تهاجمی قرار میدهد. فایدهی واضح این روش این است که این دو بازیکن با اتصالی که بینشان ایجاد شده، توپ را به ناحیهی خود وارد میکنند. در این روش معمولاً یکی از بازیکنها برای بازتر کردن خط دفاع حریف، کمی بالاتر قرار میگیرد و یار دیگر برای شکستن خطوط حریف به فضای بین خطوط وارد میشود. تهدید آنها اینجا متوقف نمیشود. جابجایی بازیکن شماره 10 و هافبک تهاجمی کناری بین نقاط جلو و عقب جهت باز کردن فضای بین خطوط برای همتیمی دیگر ادامه دارد.
جدای ارتباطی که به این شیوه بین دو بازیکن ایجاد میشود، برتری کیفی و عددی ایجاد شده برای بایرن مونیخ، افزایش تعداد بازیکنان را در این ناحیه به حریف دیکته میکند. این حرکت باعث آزاد شدن فضا برای حرکت رو به جلوی دفاعهای کناری میشود. تهدید آلفونسو دیویس، بنجامین پاوارد و جاشوا کیمیش برای حمله از کنارهها آنقدر قوی است که در کنار حرکات شروع شده از نیمفضاها و جابجاییهای بین بازیکنان، فضای مورد نیاز را برای وارد شدن مدافعان کناری به بالها فراهم میکند.
پایهریزی حمله در یکسوم هجومی زمین و بردن توپ درون نیمفضاهای محوطهی جریمه، برتریهای چشمگیری برای تیم به همراه دارد. از نظر حرکات بدون توپ نیز وارد شدن به درون نیمفضاهای محوطهی جریمه باعث جلب توجه تیم مقابل میشود و از آنجایی که این نواحی برای زدن ضربهی مستقیم به سمت دروازه بسیار مناسب هستند، ورود به آنها مدافعین را مجبور به نشان دادن واکنش سریع میکند. حرکت مدافعین به کنارهها برای خنثی کردن حملهی احتمالی، فضا را در کانال میانی باز میکند. بازیکنان بایرن مونیخ با استفاده از این حفرههای تازه ایجاد شده میتوانند پاسها و نفوذهایی بسیار باکیفیتتر، در مقایسه با تاکتیک سادهی نفوذ از کنارهها، انجام بدهند.
بایرن مونیخ در آخرین مسابقه بوندسلیگایی خود قبل از به تعلیق درآمدن بازیها، به مصاف آگزبورگ آماده رفت. بایرن، پس از بازپسگیری توپ، مستقیماً سرژ گنبری را در سمت راست میدان صاحب توپ کرد که او نیز توپ را به پشت سر توماس مولر انداخت. مولر توپ را پس از کورس با دانیل بایر، با یک ضربهی رو به عقب به لئون گورتزکا برگرداند و او با استفاده از فضای خالی شده گسترده بین بایر و خط دفاع، به سرعت یک مدافع را دریبل زد و رو به جلو به راه افتاد.
با عقب کشیدن دفاع، گورتزکا با یک پاس بلند نبری را صاحب توپ کرد. در این لحظه دیویس، بازیکن جوان و کانادایی تیم، چسبیده به قوس محوطهی جریمه به راه افتاد و به نیمفضای سمت راستی زمین بایرن رسید تا یا مسیر مرکزی را برای همتیمیاش باز کند، یا بتواند توپ را گرفته و از درون محوطهی جریمه حمله را ادامه دهد.
با این حرکت دیویس، گنبری توانست با حرکت برشی رو به داخل، توپ را به گورتزکا رسانده و به درون محوطهی جریمه فرار کند. این بازی ترکیبی گنبری را به پشت مدافع مستقیمش رساند؛ به این ترتیب، آخرین مدافع بین او و دروازهبان مجبور بود برای برای فشار در نیمفضا، فضای پست سر خود، کانال میانی، را خالی بگذارد.
با خالی شدن کانال میانی، گنبری توپ را با یک پاس چیپ کوتاه جلوی پای گورتزکا انداخت و او نیز توپ را به گل تبدیل کرد. بایرن مونیخ از شروع حرکت گورتزکا تا حرکت ترکیبی درون محوطه جریمه، مدافعان آگزبورگ را به سمت نیمفضا هدایت، و در نتیجهی آن، فضای مهمتر میانی را خالی کرد. از آنجایی که نیمفضا ناحیهی خطرناکتری محسوب میشود، مدافعان باید تمرکز بیشتری روی مسدود کردن این فضا و جلوگیری از شوتهای نواخته شده از این ناحیه بگذارند؛ در نتیجه، حرکات قطری و عرضی خط دفاع، به مهیا شدن موقعیتهای دیگری میانجامد. رساندن توپ به گورتزکا از این فاصله آسان بود. دقت و سهولت ارسال پاس از نیمفضاها، آنها را به ناحیههایی ایدهآل برای دادن پاسهای آخر تبدیل میکند.
۵. خالی کردن نواحی کلیدی
احتمالاً در بخشهای قبلی متوجه اشاراتی به موضوع مورد بحثِ بخش آخر این مقاله شده باشید. وقتی در مورد خالی کردن نواحی کلیدی در حمله صحبت میکنیم، در واقع، منظور ما فضا و زمان است. احتمالاً قبل از خالی شدن یک ناحیهی مهم هجومی، تیم حریف تسلط خوبی روی آن ناحیه داشته است؛ که یعنی در آن ناحیه یا احتمال موفقیت پاسها کم است، یا اینکه هرگونه تلاش برای رسیدن به گل بینتیجه خواهد بود. زمان به تنهایی عامل تعیین کننده برای حمله به آن ناحیه نیست. تیم باید با ترک آن ناحیه، تلاش بیشتری برای خالی کردن ناحیهی دلخواه خود برای حمله کند.
این یک قاعدهی تاکتیکی است که در مقالهی آنالیز تمرین (از همین نویسنده)، در مورد حرکات پشت خط در تیمهای سه مهاجمه، به آن اشاره شده است. ترک یک ناحیهی اثرگذار در حمله، به معنی چشمپوشی از پیشروی از آن ناحیه نیست؛ بلکه به معنی خالی کردن آن از مدافعان و اجازه دادن به تیمِ در حال حمله برای بازگشت به آنجا در شرایطی بهتر است. به حرکات کریم بنزما در بازیسازی نگاه کنید. او همیشه منتظر فرصت برای قربانی کردن موقعیت حمله برای هدایت همتیمیاش به پشت خط دفاع است. با عقب کشیدن بنزما، نگاه همتیمیاش به پشت سر او است (یا حداقل باید باشد) تا به فضایی که مدافع در پشت سر او خالی کرده وارد شود.
از این روش میتوان در همه جای زمین استفاده کرد، اما از آنجایی که این مقاله به فعل و انفعالات منجر به گل میپردازد، تمرکز خود را به جلوی زمین معطوف میکنیم. معمولاً اولین حرکتی که در میان بازیکنان هجومی جلوی زمین مشاهده میشود این است که یکی از بازیکنان خط حمله تا خط میانی عقبنشینی میکند. همتیمیهای نزدیک او نیز باید منتظر شکافهایی باشند که با حرکت رو به عقب این بازیکن باز میشوند. اگر بازیکن شماره 9 به نیمهی چپ زمین عقب بنشیند، مهاجم چپ، هافبک هجومی چپ و احتمالاً حتی دفاع چپ باید به سمت شکاف ایجاد شده فرار کنند. با باز شدن فضا و حضور چند بازیکن در نزدیکی، زمان وارد عمل شدن فرارسیده است.
در بازی یکچهارم پایانی جام قهرمانان اروپا در آوریل 2018 بین رئال مادرید و یوونتوس، ضربهی برگردان تماشایی کریستیانو رونالدو باعث شد تماشاگران ایستاده تشویقش کنند. این دومین گل او در این بازی بود. قبل از آن ضربهی افسانهای، حرکت رونالدو باعث به ثمر رسیدن گل اول و جلو افتادن تیم اسپانیایی شده بود. ایدهی شروع حرکت لوس بلانکوس برای نزدیک شدن به محوطهی جریمهی یوونتوس که منجر به گل اول شد، در تصویر بالا قابل مشاهده است. در ابتدا، ایسکو در جلوی زمین و روی خط کنار زمین ایستاده بود و با اوورلپ مارسلو، بازیکن اسپانیایی وارد نیمفضا شد. در حالی که ایسکو حرکت خود را تکمیل میکرد، سرجیو راموس توپ را به مارسلو رساند.
در ابتدای حرکت، رودریگو بنتانکور و آندرهآ بارتزالی، ایسکو را تا درون نیمفضا تعقیب کردند، اما هر دو بازیکن با برگشت تیم مادریدی به کنارهی زمین، به عقب برگشتند. ایسکو با نیمنگاهی به فضای تازه ایجاد شده بلافاصله به نیمفضا برگشت و مارسلو با ارزیابی دوبارهی موقعیت برای شکافتن دفاع، توپ را به پشت خط دفاعی و داخل نیمفضا برای ایسکو فرستاد.
ایسکو توپ را از درون نیمفضا، دقیقاً در شش یاردی خط کرنر، سانتر کرد. هنگامی که او مشغول حرکت منتهی به سانتر بود، در محوطهی جریمه، رونالدو و بنزما با بارتزالی، جیوریو کیهلینی و کوادوو آساموا درگیر بودند. این گل نشاندهندهی ارزشهای بازیکنی مثل بنزما برای هر باشگاهی است. او و بارتزالی به شدت در محوطهی جریمه در حال کشمکش بودند. هدف بنزما مسدود کردن زاویه دید بارتزالی، و مدافع ایتالیایی نیز در حال جلوگیری از بنزما برای زدن ضربه به سمت دروازه بود؛ غافل از اینکه رونالدو در همان حوالی در انتظار سانتر ایسکو با زیرکی مشغول پرسه زدن است.
علائم اضافه شده به این تصویر، حق مطلب را در مورد ضربهی رونالدو ادا نمیکند. رونالدو با توانایی فوقالعادهی خود، از زاویهای دشوار خود را به سمت توپ پرتاب و با بیرون پای راست دروازهی جیانلوییجی بوفون را باز کرد و گل اول بازی را به ثمر رساند. میتوان گل را، به سادگی، تنها در تصویر آخر خلاصه کرد، اما بازی بنزما واقعاً ارزش تامل دارد. در حالی که او میتوانست در صورت نبودن رونالدو، خود زنندهی گل باشد، توانایی او در ماسکه کردن بارتزالی و کیهلینی باعث شد که دو مدافع نتوانند مانع زدن ضربه شوند. علاوه بر این، مهاجمین رئال مادرید با ترک کردن پست نزدیکتر به خود، فضا را برای ایسکو باز کردند. حرکت پشت خط ایسکو و اشغال فضا توسط رونالدو و بنزما نشاندهندهی ارزش خالی کردن فضای مدنظر برای حمله است. دور کردن مدافعان از فضاهای کلیدی عامل موفقیت همهی پاسهای پایانی بود.
جمعبندی
در حالی که موهبت خاص استفاده از استعدادهای درجه یک، چه از نظر بازیکن و چه از نظر کادر مربیگری، نصیب تیمهای ممتاز میشود، باقی تیمها میتوانند ایدههای تاکتیکی آنها را برداشته، پرورش داده و متناسب با بضاعت تیم خود از آنها استفاده کنند. ممکن است تیمی یک رونالدو یا لیونل مسی در ترکیب خود نداشته باشد، اما تیمهایی مثل آتالانتا اثبات کردهاند که میتوان با داشتن طرز فکر مشخص در بازی و در اختیار داشتن بازیکنان باهوش با مجموعهای از تواناییهای متنوع، نتیجههای درخشانی گرفت.
این مقاله، در کنار دو مقالهای که اخیراً در مورد آنالیز تمرین برای حرکات پشت خط توسط همین نویسنده به نگارش در آمده و متمرکز بر آنالیز تحرکات در یک سوم هجومی زمین است، تقریبا شامل ۱۰،۰۰۰ کلمه و 41 تصویر میشود، که هفتتای آنها مربوط به فعالیتهای زمین تمرین است. مربیان و بازیکنان میتوانند با بیرون کشیدن قواعد تاکتیکی به وجود آورندهی حرکات هجومی، ایدههای به دست آمده را، با شناخت بهتری از نکات لازم و نتایج مورد نظر، در بازی پیاده کنند. این حوزه، با تلاش بازیکنان و مربیان برای یافتن راهحلهای تازه برای مسائل فعلی، مدام در حال تکامل و حرکت رو به جلو است. این ۱۰،۰۰۰ کلمه برای شروع کار است، اما بیانگر این نکته نیز هست که کار هیچوقت کاملاً تمام نمیشود.