اوتمار هیتسفیلد: مردی که دو تیم رقیب آلمانی را به قله اروپا رساند

شاید هنگامی که دو نام الکس فرگوسن و اوتمار هیتسفلد را در کنار هم ببینیم پررنگ‌ترین خاطره‌ای که برایمان تداعی می‌شود، فینال لیگ قهرمانان سال 1999 باشد ولی بد نیست که بدانیم تنها مربی تاریخ فوتبال که الکس فرگوسن را دو بار در دو بازی رفت و برگشت یک فصل شکست داده، اوتمار هیتسفلد است. برای اینکه بدانیم اوتمار هیتسفلد با این مقایسه در زمره کدام مربیان قرار می‌گیرد می‌توان با بررسی سال‌های مربیگری فرگوسن به نام‌های محدودی رسید که توانسته‌اند تیم او را در هر دو بازی رفت و برگشت شکست دهند؛ مارچلو لیپی (یوونتوس 1996)، کارلو آنجلوتی […]

شاید هنگامی که دو نام الکس فرگوسن و اوتمار هیتسفلد را در کنار هم ببینیم پررنگ‌ترین خاطره‌ای که برایمان تداعی می‌شود، فینال لیگ قهرمانان سال 1999 باشد ولی بد نیست که بدانیم تنها مربی تاریخ فوتبال که الکس فرگوسن را دو بار در دو بازی رفت و برگشت یک فصل شکست داده، اوتمار هیتسفلد است. برای اینکه بدانیم اوتمار هیتسفلد با این مقایسه در زمره کدام مربیان قرار می‌گیرد می‌توان با بررسی سال‌های مربیگری فرگوسن به نام‌های محدودی رسید که توانسته‌اند تیم او را در هر دو بازی رفت و برگشت شکست دهند؛ مارچلو لیپی (یوونتوس 1996)، کارلو آنجلوتی (میلان 2005)، ایرورتا (دپورتیوو لاکرونیا 2002).

در فوتبال، مربیان مانند ژنرال‌هایی هستند که مسیر و آینده یک باشگاه را تعریف می‌کنند. ما مربیان بزرگی مانند فرگوسن، مورینیو و گواردیولا را می‌بینیم که فلسفه یک باشگاه را تعریف کردند. یکی از اولین مربی‌های مدرن که با ایده‌ها و دانش خود باشگاهی را متحول کرد، اوتمار هیتسفلد بود.

اوتمار هیتسفلد به طور کلی در 300 بازی برای تیم‌های بازل، اشتوتگارت، لوگانو و لوزرن (هر دو از لیگ سوئیس) به عنوان مهاجم به میدان رفته و 169 گل برای این باشگاه‌ها به ثمر رسانده است. او همچنین مربیگری را از زوگ آغاز کرد و سپس به تیم‌های آرارو، گراس‌هاپرز، بروسیا دورتموند، و بایرن‌مونیخ پیوست و درنهایت با تیم ملی سوئیس از مربیگری فوتبال خداحافظی کرد.

پس از موفقیت در مربیگری در لیگ سوئیس، هیتسفلد بروسیا دورتموند را به عنوان مقصد بعدی خود انتخاب کرد. هنگامی که هیتسفلد دورتموند را تحویل گرفت، آلمان شرقی و غربی بعد از 42 سال به یکدیگر پیوسته بودند و بوندسلیگای جدید با 20 تیم در ابتدای اولین سال اتحاد قرار داشت. دورتموند در سال قبل و در فصل 91-1990 در جدول 18 تیمی بوندسلیگا با 34 امتیاز از 34 بازی در رده 10ام جدول قرار گرفته بود. آخرین قهرمانی باشگاه در بوندسلیگا به 28 سال قبل از آن و به سال 1963 بازمی‌گشت و تنها افتخارات این تیم در این 28 سال شامل دو قهرمانی دی‌اف‌بی‌ پوکال (1965 و 1989)، و یک نایب‌قهرمانی بوندسلیگا (1966) می‌شد. او در دورتموند به آرامی تشکیل تیمی با کلاس جهانی را آغاز کرد. بروسیا هیتسفلد مشابه بروسیا کلوپ بود. آنها همان روحیه جنگندگی، همان شور و اشتیاق و همان ترکیب سرعت و حیله را در ترکیب خود داشتند. از نظر تاکتیکی نیز اگرچه هیتسفلد ۲-۵-۳ بسیار غیرمعمول را به کار می‌برد ولی انعطاف‌پذیر بود و ترکیبی را در این باشگاه بنا کرد که می‌توانستند بازی را خیلی سریع تغییر دهند و در همان اولین سال تنها با تفاضل گل پایین‌تر نسبت به اشتوتگارت نایب‌قهرمان آلمان شدند.

شاید یکی از بزرگ‌ترین شاهکارهای هیتسفلد در جذب بازیکن، خرید ماتیاس سامر از اینتر بود؛ یک لیبروی کامل یا رهبری الهام‌بخش در خط دفاع. هیتسفلد با خرید سامر از اینتر، اشتفان رویتر، آندریاس مولر و یورگن کوهلر از یوونتوس، پل لمبرت از مادرول و ریدل از لاتزیو تیمی بنا نهاد که به 31 سال ناکامی در آلمان خاتمه داد و همچنین برای اولین بار قهرمان اروپا شد. شاید جالب باشد که بدانیم همه‌ی این بازیکنان تبدیل به بهترین بازیکنان تاریخ 111 ساله‌ی باشگاه شدند. آمار هیتسفلد هم به عنوان بهترین مربی دورتموند تا آن زمان با 110 پیروزی از 206 بازی در بوندسلیگا جالب توجه است (شایان ذکر است که در سال‌های اخیر یورگن کلوپ با 133 برد از 238 بازی در بوندسلیگا از آمار هیتسفلد سبقت گرفت). در 6 سالی که هیتسفلد سرمربی دورتموند بود این تیم به ترتیب در رده‌های دوم، چهارم، چهارم، اول، اول و سوم قرار گرفت.

پس از حذف منچستر یونایتد در نیمه‌نهایی فصل 97-1996 لیگ قهرمانان اروپا، در فینال به یوونتوسی برخورد کرد که آن‌ها را در سال 1992 و در فینال جام یوفا شکست داده بود. یوونتوس با داشتن نام هایی مانند زیدان، دشان، ویری، دل‌پیرو و دی لیویو در ترکیب خود و مارچلو لیپی روی نیمکت قوی‌ترین تیم اروپا در آن سال‌ها بود. بازی فینال یکی از بهترین عملکردهای هیتسفلد به عنوان مربیگری بود. او دورتموند را در ۲-۵-۳ معمول خود به زمین فرستاد و پل لمبرت را مامور مهار زیدان کرد. بازی درخشان لمبرت باعث شد که زیدان نتواند تأثیر بسزایی در مسابقه داشته باشد. ریدل در پنج دقیقه دو گل به ثمر رساند، اما یوونتوس یکی از گل‌ها  را با گل دل‌پیرو پاسخ داد. هیتسفلد لارس ریکن جوان را به بازی فرستاد و او پس از تنها 16 ثانیه گل سوم را به ثمر رساند که سریع‌ترین گل یک بازیکن تعویضی در فینال این رقابت‌ها تاکنون بوده است.

ترکیب دورتموند در فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال 1997 (ایستاده از چپ: چاپیوسات، کوهلر، هینریخ، سامر، رویتر، کری، نشسته از چپ: پائولو سوسا، مولر، لمبرت، کلوس، ریدل)

شاید جالب باشد که بدانیم اولین قهرمانی هیتسفلد در اروپا در ورزشگاه المپیک مونیخ اتفاق افتاد. مکانی که دو سال بعد تبدیل به ورزشگاه خانگی او شد. بعد از قهرمانی در اروپا، هیتسفلد یک فصل استراحت کرد و فصل بعد به بایرن مونیخ پیوست. طبق معمول، انتصاب وی تأثیر فوری نشان داد و بایرن با اختلاف امتیاز لیگ را برد. حتی می‌توانست در اولین فصل خود سه گانه کسب کند اما جام حذفی آلمان را در ضربات پنالتی از دست داد و فینال لیگ قهرمانان اروپای مشهور در سال 1999 را نیز با بدشانسی واگذار کرد. در بایرن، هیتسفلد راهکارهای تاکتیکی خود را ادامه داد و آنها را در قالب ۱-۴-۵ بازی کرد. این سبک نسبت به روشی که در دورتموند اجرا می‌کرد کم‌تر هیجان‌انگیز اما بسیار مؤثر بود. او ستاره‌ی گران‌قیمتی نداشت، ولی تیمی قدرتمند ایجاد کرد که از یکدیگر پشتیبانی می‌کردند و در رسیدن به هدف، سخت تلاش می‌کردند. ترکیب بایرن در بازی مقابل یونایتد و رئال مادرید در ادامه ارائه شده است. این ترکیب گواه این ادعاست که چگونه هیتسفلد بدون ستاره‌ای گران‌قیمت در فصل 01-2000، تیمی ساخت که در راه فینال رئال مادرید و منچستر یونایتد را شکست داد و بعد از ارنست هاپل، دومین مربی شد که با دو باشگاه قهرمان اروپا شده است.

هنگامی که هیتسفلد از دورتموند به بایرن رفت، دو بار دورتموند را قهرمان آلمان و یک بار قهرمان اروپا کرده بود. با بایرن در سه سال پی‌درپی مجددا قهرمان آلمان شد. در روز 23ام ماه می در سال 2001 در حالی هیتسفلد به عنوان مربی روی نیمکت بایرن نشست که بعد از 10 سال مربیگری در آلمان 5 بار قهرمان بوندسلیگا شده بود و برای چهارمین سال پیاپی باشگاهش را به نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا رسانده بود که از آن چهار بار نیز سه بار به فینال راه یافته بود. سایمون کوپر نویسنده‌ی کتاب «فوتبال علیه دشمن» قبل از بازی فینال سال 2001 در نشریه گاردین و درباره‌ی او می‌نویسد که هیتسفلد با کسب 17 جام معتبر پس از الکس فرگوسن با 31 جام در رده دوم پرافتخارترین مربیان است. با این حال دستاوردهای او قابل توجه‌تر از موفقیت‌های فرگوسن است. اول آنکه نسل فعلی بازیکنان آلمانی به اندازه‌ی بازیکنان انگلیس و ایرلندی که منچستریونایتد می‌تواند جذب کند خوب نیست. دوم اینکه بایرن حتی نسبت به تاتنهام هم کم‌تر در نقل‌وانتقالات هزینه می‌کند. گران‌ترین خریدهای بایرن (پائولو سرجیو و ویلی سانیول) کم‌تر از 5 میلیون پوند بوده‌اند و حتی در بازی نیمه‌نهایی، ارزش ترکیب بایرن کم‌تر از قیمت لوئیز فیگو به تنهایی برآورد شده است. درست است که آلمانی‌ها رفتاری خشن دارند ولی این رفتارها در بایرن افراطی شده بودند. هیتسفلد باشگاهی را دو بار به فینال اروپا رسانده است که «او گفت که فلانی یک احمق است» یک خبر کلاسیک برای این باشگاه در قرن بیستم بوده است.

هیتسفلد در دوران 26 ساله‌ی مربیگری خود 25 جام کسب کرده است. در بایرن از سه دفاع در عقب زمین استفاده می‌کرد که در سال 2001 معمولا پاتریک اندرسون، توماس لینکه و ساموئل کوفور بودند. در کنار آن‌ها دو مدافع فرانسوی تیم لیزارازو و سانیول قرار می‌گرفتند که در حمله تبدیل به بال هجومی می‌شدند و به کمک خط هافبک می‌رفتند تا برتری عددی را در میانه زمین افزایش دهند. در جلوی مدافعان ینس یرمیس بازی می‌کرد که می‌توانست زمین بازی را تبدیل به باتلاقی برای حریف کند. افنبرگ نیز در کنار پخش توپ، با پاس‌های بلند فضاهای خالی را پیدا می‌کرد. از هیتسفلد به عنوان سرمربی‌ای توانمند در دفاع یاد می‌شود. او در هر دو فینال بایرن‌مونیخ در اروپا از چیدمان ۱-۴-۵ استفاده کرد و به شدت به «خط دفاعی کم عمق» به عنوان استراتژی دفاعی خود اعتقاد داشت. استراتژی که در آن مدافعان نزدیک به دروازه خودی بازی می‌کردند تا از دروازه در برابر پاس‌های عمقی محافظت کنند.

ترکیب دورتموند برابر یوونتوس در فینال سال 1997 و ترکیب بایرن‌مونیخ در بازی مقابل رئال مادرید و منچستر یونایتد در سال 2001

نوسانات سابق تیم بایرن‌مونیخ موفقیت هیتسفلد را برجسته‌تر می‌کند. شاید بد نباشد که با مقداری توضیح نشان دهیم که هیتسفلد دقیقا چه تیمی را مدیریت و در هنگام بازی متحد می‌کرد. در تابستان 1998، هیتسفلد قمار بزرگی انجام داد و با قبول بازگشت اشتفان افنبرگ به ترکیب بایرن، ضلع سوم «سه دوزخی» را در ترکیب بایرن در كنار لوتار ماتیوس و ماریو باسلر قرار داد. هرکدام از این بازیکن‌ها مشکلات خاص خود را داشتند و با یکدیگر نیز چندان رابطه‌ی دوستانه‌ای نداشتند.

بدنام‌ترین شاید ماتیوس بود. ماتیوس در سال 1992 پس از چهار سال حضور در اینتر به بایرن پیوست و مشکلات عجیبی به وجود آورد. مشکلاتی که از همان ابتدای بازگشت به خاک آلمان شروع شد و مطبوعات آلمانی او را «بلندگو» نامیدند. به عنوان مثال اریخ ریبک مربی سابق آلمان می‌گوید: «حتی اگر فقط در مورد منوی غذا بحث کنیم هم ماتیوس باید نظر خودش را مطرح کند» یا لوکاس پودولسکی در مورد مصاحبه ماتیوس که گفته بود «پودولسکی بیش‌تر از آن که بازی کند توییت می‌کند»، اینگونه پاسخ داده بود: «بسیار جالب است که ماتیوس، در مورد چگونگی رفتار صحیح من را نصیحت کند».

زبان پرحرف ماتیوس در سال‌های 1992 و 1993، اتهامات و رسوائی‌های جزئی برای او ایجاد کرد و سه سال بعد به نقطه جوش رسید. اختلاف نظر او با یورگن کلینزمن که با هم تبدیل به دشمن قسم‌خورده شده بودند برای بایرن به قیمت از دست رفتن یک قهرمانی بوندسلیگا هزینه داشت و در نهایت منجر به این شد که ماتیوس به تیم ملی آلمان برای مسابقات یورو 96 دعوت نشد.

برتی فوگتس قبلا و پس از جام جهانی 1994 تصمیم گرفته بود که یک ستاره‌ی آلمانی دیگر را نیز به تیم ملی دعوت نکند. جایی که افنبرگ در جریان بازی گروهی مقابل کره جنوبی تعویض شد و در حین بیرون رفتن از زمین، یک حرکت نامناسب را نسبت به هواداران آلمان انجام داد. در مورد خاص بودن رفتار افنبرگ به طور مثال معروف بود که افنبرگ هنگامی که می‌خواهد بازیکن هم‌تیمی به او پاس دهد برایش سوت می‌زند! سوتی که خیلی از اوقات باعث عصبی شدن سایر بازیکنان می‌شد. همچنین در مورد رابطه‌ی افنبرگ با ماتیوس، می‌توان مواردی را در کتاب زندگی‌نامه‌ی او مطالعه کرد. به طور مثال درباره‌ی طرز برخورد لوتار ماتیوس در فینال 1999 نوشته است که او یک ترسوی واقعی بود و همچنین به ماتیوس انتقاد می‌کرد که چرا پنالتی که باعث پیروزی آلمان مقابل آرژانتین در جام جهانی 1990 ‌شد را به اندی برمه واگذار کرد.

ماریو باسلر یک نفرت‌انگیز به تمام معنا بود که حتی خود او نیز به این موضوع اشراف داشت. یک بار در مصاحبه با نشریه اشپیگل عنوان کرد که: «50 درصد از بازیکنان و هواداران فوتبال از من متنفرند». فردی که به شدت سیگار می‌کشید و هیچ علاقه‌ای به تمرین نداشت. در طول حرفه خود مشغول فعالیت‌های بی‌شماری بود و اندکی قبل از ترک بایرن مونیخ در سال 1999، فرانتس بکن باوئر او را «اصلاح‌ناپذیر» توصیف کرد. داستان بی‌نظمی‌های ماریو باسلر به حدی بالا گرفت که در بهار 1998، جیوانی تراپاتونی مربی وقت بایرن یک کاراگاه خصوصی برای دنبال کردن باسلر استخدام کرد. در واقع یکی از دلایلی که لقب اف‌سی هالیوود مجددا برای باشگاه بایرن پررنگ شد، بی‌نظمی‌های پی‌درپی ماریو باسلر بود. با وجود ماتیوس، افنبرگ و باسلر در بایرن، شک و تردیدها درباره موفقیت هیتسفلد اجتناب‌ناپذیر بود. حتی در ابتدای حضور هیتسفلد نیز باسلر همچنان به همان رویه سابق خود ادامه می‌داد و هنگامی که در پاییز 1998 برای بازی مقابل هلند به تیم ملی دعوت شد، تا ساعت 6 صبح روز بازی مشغول به سیگار کشیدن و نوشیدن و قماربازی بود. بعد از آن دوره‌ی باسلر نیز در تیم ملی آلمان تمام شد ولی با آمدن هیتسفلد شرایط باسلر در بایرن تغییر کرد و تا انتهای فصل مشکل خاصی به وجود نیاورد.

در فصل بعد و هنگامی که در شب بازی با اونترهاخینگ به بار شبانه رفت، هیتسفلد بعد از جریمه‌ی او عنوان کرد که: «فکر کردم او قوانین این بازی را درک کرده است. من نمی توانم با این بازیکنان شناسایی شوم». باسلر در دفاع از خود گفت که سایر بازیکنان هم زندگی پاکی ندارند. مصاحبه‌ای که باعث برآشفته شدن لوتار ماتیوس شد تا او نیز مصاحبه کند که «شما نمی‌توانید برای نجات خود، هم‌تیمی‌های خود را دچار مشکل کنید».

در کنار سه دوزخی، یکی دیگر از عواملی که هرج‌ومرج در بایرن را شدت می‌بخشید، رئیس افسانه‌ای آن بکن‌بائر بود که همچنان با شیوه‌ی سنتی باشگاه را مدیریت می‌کرد. مدیری که حتی اگر لباس افنبرگ نیز او را ناخشنود می‌کرد، به سرعت در رسانه‌ها نارضایتی خود را مطرح می‌نمود. در ماه مارچ سال 2001 و بعد از باخت 3-0 بایرن‌مونیخ به لیون در مرحله‌ی دوم گروهی لیگ قهرمانان اروپا، فرانس بکن‌بائر بعد از بازی، در رختکن ورزشگاه و پشت به بازیکنانش مصاحبه کرد که تیمش به شیوه‌ی قدیمیِ 30 سال پیش و بازیکنانش مانند پیرمردها فوتبال بازی می‌کنند. در بایرن کلاسیک مطمئنا این مصاحبه بدون جواب نمی‌ماند و تا مدت‌ها رسانه‌ها می‌توانستند از پاسخ بازیکنان بر روی جلدشان تغذیه کنند، ولی مدیریت هیتسفلد مانع از فروپاشی مجدد شد. در این ماجرا هیتسفلد نقش پلیس خوب را بازی کرد، بازیکنان را یک‌دل‌تر نمود و در همه‌ی پنج بازی باقی‌مانده تا فینال (بازی آخر مرحله‌ی دوم گروهی و چهار بازی در یک چهارم و نیمه‌نهایی) به ترتیب مقابل آرسنال، منچستر یونایتد و رئال مادرید، به پیروزی رسید.

هنر هیتسفلد این بود که با بازیکنانی بایرن را به اوج رساند که بهترینشان جیوانی البر و اشتفان افنبرگی بودند که اولی در لیست 23 نفره‌ی تیم ملی برزیل در رقابت‌های رسمی جای نداشت و دومی نیز به خاطر بی‌انضباطی به تیم ملی آلمان دعوت نمی‌شد. هنگامی بایرن‌مونیخ را به قله‌ی فوتبال اروپا بازگردانده بود که فوتبال آلمان بدترین زمان خود را سپری می‌کرد و در یورو 2000 چه در دور انتخابی و چه در مرحله نهایی در سطح یک تیم درجه دو بازی می‌کرد.

سه دوزخی!

با این وجود کلمه مورد علاقه‌ی هیتسفلد «احترام» است. فردی که با ارزش‌های قدیمی کاتولیک مانند اطاعت، نظم و انضباط، سخت‌کوشی و صداقت بزرگ شده است و می‌گوید «من با فکر مثبت و گفتگوی روزانه با خدا قدرت می‌گیرم». هیتسفلد هیچ‌گاه از بازیکنان خود در مقابل خبرنگاران انتقاد نکرد و در مقابل انتظار داشت که مشکلات باشگاه درون باشگاه حل شود نه در شبکه‌های تلویزیونی و سایر رسانه‌ها. حرکتی که به نظر انقلاب عظیمی بود در نحوه‌ی مدیریت بایرن. تمام هدف او این بود که مانند پدری باشد که خانواده‌ای را مدیریت می‌کند. این مدیریت به حدی موفق بود که لوتار ماتیوس بعد از اینکه یک سال از جدا شدنش از بایرن گذشته بود، با وجود کار کردن زیر نظر مربیانی همچون یوپ هاینکس، ادو لاتک، جیوانی تراپاتونی، اریخ ریبک، فرانتس بکن‌بائر، اوتو ریهاگل، کلاوس اوگنتالر و برتی فوگتس، همچنان هیتسفلد را بهترین مربی خود معرفی می‌کرد. اولریش لینختنبرگر فوتبال‌نویس آلمانی از قول ماتیوس درباره‌ی هیتسفلد می‌نویسد: «حتی مرد معروف به گرگ خاکستری نیز به وضوح ندای چوپان را مورد توجه قرار می‌دهد و می‌گوید هنگامی که هیتسفلد حرف می‌زند همه‌ گوش می‌دهند».

ترکیب بایرن در دو فینال 2001 و 1999 لیگ قهرمانان اروپا

یک پاسخ

  1. بایرن اون سال‌ها دوتا رهبر مقتدر و ترسناک داشت. اولیور کان و اشتفان افنبرگ نقش مهمی در قهرمانی بایرن در چمپیونزلیگ سال دوهزارودو داشتن. در کنار کان و افنبرگ، مهمت شُل، بیزته لیزارازو و جیوانی البر هم از دیگر مهره‌های کلیدی بایرن اوتمار هیتسفلد بودن. به نظر من اوتمار هیتسفلد یکی از خاص‌ترین سرمربی‌های دنیاست. تنها کسی با دو تیم آلمانی، دو قهرمانی چمپیونزلیگ بدست آورد. شاید فقط یورگن کلوپ بتونه به چنین افتخاری دست پیدا کنه.
    یادآوری: آقایان فردوسی‌پور، میرزایی، خیابانی و دیگران، اوتمار هیتسفلد سوئیسی نبود، آلمانی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *